بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختری که به اعماق دریا افتاد | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختری که به اعماق دریا افتاد

بریده‌هایی از کتاب دختری که به اعماق دریا افتاد

نویسنده:اکسی اوه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۳۳۹ رأی
۴٫۲
(۳۳۹)
تابه‌حال زیباتر از این چیزی ندیده بودم؛ تابه‌حال وهمناک‌تر از این چیزی ندیده بودم. شگفتی‌های این شهر حقیقتی انکارنشدنی را آشکار می‌کند: من وارد جهانی دیگر شده‌ام...
sarahoosh
«تو کی باشی که بخوای امیدهاشون رو قضاوت کنی؟ حداقل اون‌ها امید دارن. تو چی داری؟ شمشیری بُران؛ کلامی پر از نفرت.» هر دو داریم سنگین نفس می‌کشیم. نگاهش از دهانم به چشمانم حرکت می‌کند. به‌آرامی می‌گوید: «واسهٔ آدمی که نمی‌تونه حرف بزنه، خیلی حرف واسهٔ گفتن داری.» چیزی در لحن صدایش وجود دارد... احترام است؟ جوری نگاه می‌کند که انگار می‌خواهد بیشتر بگوید، اما رویش را برمی‌گرداند. «اما مهم نیس. تو یه زندگی دیگه، ممکنه ساحلی پذیراتر از این‌جا پیدا کنی. اما فعلاً، دریا تاریکه و خدای دریا هم خوابه و ساحل هم خیلی از این‌جا فاصله داره.» ریتم افتانوخیزان این واژه‌ها را قبلاً نیز شنیده‌ام. این کلام، کلام خداحافظی است.
sarahoosh
«آوازهای زیادی بهم یاد داده، به‌علاوهٔ کلی قصه و افسانه. گفت از طریق آوازها و قصه‌ها می‌تونم دنیا و آدم‌هایی رو که توش زندگی می‌کنن بشناسم.» و همین‌طور قلب خودم را؛ اما این را به او نمی‌گویم.
sarahoosh
«اما اون مال قبل از اومدنم به این سرزمینه، جایی که هیچیش اون‌طور که انتظار داشتم نیست؛ اون هم اون‌طور که انتظار داشتم نیست.»
sarahoosh
چشمانش مانند عمیق‌ترین بخش دریا سرد و ناشناخته است. درمی‌یابم که، بیشتر از نقابش برای پنهان‌کردن صورتش، چشمانش برای پنهان‌کردن افکارش زحمت می‌کشند.
sarahoosh
مادربزرگم همیشه می‌گوید به قصه‌ها توجه کن؛ چراکه اغلب حقایقی پشتشان پنهان است.
sarahoosh
طبق افسانه‌ها، روبان قرمز آدم را به سرنوشتش گره می‌زند. برخی‌ها حتی باور دارند که آدم را به کسی گره می‌زند که از همه بیشتر دوست دارد. آیا خدای دریا به‌طریقی به سرنوشت من گره خورده است؟ آیا او کسی است که از همه بیشتر دوستش دارم؟ درد شدیدی در سینه‌ام حس می‌کنم، اما درد عشق نیست. تیره‌تر، داغ‌تر و قطعاً قوی‌تر است. از او متنفرم.
sarahoosh
اگر اشباح این‌جا هستند و نامرئی‌اند و درحال تماشا، وقتی به من نگاه می‌کنند چه می‌بینند؟
sarahoosh
باد هم خلق‌وخوهای متنوعی دارد؛ وقتی عصبانی است، صدای بادزنگ تیز و جیغ است؛ وقتی خوشحال است، صدای بادزنگ‌ها با رقصی شاد و سرزنده به گوش می‌رسد. این صدا، ولی، متفاوت است. بم است. غمگین است.
sarahoosh
همهٔ قصه‌گوها مادربزرگ نیستند، ولی همهٔ مادربزرگ‌ها قصه‌گو هستند.
sarahoosh
اما بعد، اژدها سرش را پایین می‌آورد، به یک طرف نگاه می‌کند تا بتوانم مستقیم به یکی از چشمان سیاهش چشم بدوزم. همچون دریا عمیق و بی‌انتها است.
sarahoosh
سرنوشت ممکن است هزار راه مختلف پیش روی آدم بگذارد.
sarahoosh
به نظر من عشق نباید خریدنی یا به‌دست‌آوردنی یا حتی دعاکردنی باشه؛ باید رایگان داده بشه.»
Sophie
«دارم می‌گم، مینا، که جون تو کل زندگیت دوستت داشته، از روزی که به دنیا اومدی. همیشه هم دوستت خواهد داشت. این هدیهٔ ابدیش به توئه.» سرم را تکان دادم: «پس چرا من رو پشت سرش جا گذاشت؟» «چون می‌دونه اون‌قدر دوستش داری که رهاش کنی.»
Sophie
نمی‌توانستم دنیایی را تحمل کنم که کاری در آن از دستم برنمی‌آمد؛ دنیایی که در آن اجازه می‌دادم عزیزانم زجر بکشند و آسیب ببینند. اگر در خانه مانده بودم، اگر هیچ‌وقت دنبال جون نمی‌دویدم، اگر هیچ‌وقت به درون آب نمی‌پریدم، حفرهٔ بزرگی در قلبم ایجاد می‌شد... حس پوچیِ دست روی دست گذاشتن و کاری‌نکردن.
Sophie
«می‌دونی چقدر دوستت دارم، میکی؟ حتی خودم هم نمی‌دونم. عشق من به تو بی‌انتهاس. عمیق و بی‌انتها، مثل دریا.»
Sophie
چرا تمام چیزهایی که دوستشان داریم باید از ما گرفته شود؟ چرا نمی‌توانیم آنچه را دوست داریم تاابد زنده و گرم و سالم در دستانمان نگه داریم؟
Sophie
«چون می‌دونه اون‌قدر دوستش داری که رهاش کنی.»
miya.
و هیچ‌وقت آن کار را به‌خاطر کسی جز خودم انجام ندادم. نمی‌توانستم دنیایی را تحمل کنم که کاری در آن از دستم برنمی‌آمد؛ دنیایی که در آن اجازه می‌دادم عزیزانم زجر بکشند و آسیب ببینند
sarahoosh
«دقیقاً انسان‌ها همه‌شون فکر می‌کنن که دنیا حول محور اون‌ها می‌چرخه؛ فکر می‌کنین رودخونه‌ها مال شمان؛ آسمون، دریا مال شمان. شماها فقط یه بخش کوچیکی از دنیای بی‌نهایت هستین و، اگه نظر من رو بخوای، بخشی هستین که تمام بخش‌های دیگه رو به تباهی می‌کشونه.»
sarahoosh

حجم

۲۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۲۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۶۸,۰۰۰
۲۰,۴۰۰
۷۰%
تومان