بریدههایی از کتاب نوشتن با تنفس آغاز میشود
۳٫۷
(۵۳)
دلیل عقلی هم نمیتواند در شبهایی که من با شخصیتهایم صبح کردم، با آنها حرف زدم، دعوا کردم و به خاطرشان اشک ریختم دخالتی داشته باشد. دلیل عقلی نمیتواند چیزهایی را که من برای زندگیام از آنها آموختهام توضیح بدهد. رؤیای ساختگی برای من به قدر گوشت و خونم واقعی است و زندگیای که در این رؤیا وجود دارد خیلی کوتاه است
Dexter
بعد از خودتان میپرسید آیا دیوانه شدهاید و خودتان پاسخ میدهید اگر دیوانه بودم از خودم نمیپرسیدم دیوانهام یا نه.
Dexter
بعد از خودتان میپرسید آیا دیوانه شدهاید و خودتان پاسخ میدهید اگر دیوانه بودم از خودم نمیپرسیدم دیوانهام یا نه.
Dexter
بار اولی که رخ داد نفهمیدم چرا اینگونه است. با دوستی بیرون رفتیم تا جشن بگیریم ولی دعوای شدیدی کردیم. من نمیتوانستم خوب برخورد کنم. حس خامی میکردم، انگار پوستم را کندهاند و تاندونها و رگهای لرزانم نمایان شدهاند. دوستم را رها کردم و راه افتادم خیابان را به سمت پایین رفتم و رسیدم به جایی که چند اسب آورده بودند. دماغهای مخملیشان را نوازش کردم، بوی تنشان را حس کردم و بیش از هر چیزی دوست داشتم تبدیل به اسب بشوم. بخورم، بنوشم، بدوم، بخوابم. حس میکردم تمام این کارها از من برمیآید.
هفته بعد عجیبتر و تارتر بود. در تصمیمگیری کند شده بودم، نمیتوانستم با مردم ارتباط بگیرم. به سمت بیابان راندم، از صخرهای بالا رفتم و پنجساعت نشستم. کار دیگری نمیتوانستم بکنم. هیچوقت برایم پیش نیامده بود که اینطور ماتمزده بنشینم.
Dexter
گاهی قویترین حواسپرتیها در ساکتترین موقعیتهایی که دارید خودش را نشان میدهد. همیشه میتوانید یکی از این حواسپرتیها را پیدا کنید و بیشتر در درون خودتان هستند.
Dexter
با چشم قضاوتنکننده شیوه زندگیتان را عادلانه و واقعگرایانه بررسی کنید. آیا نمیتوانید پانزده دقیقه روی چهارپایهای بنشینید؟ حتی میتوانید بروید داخل کمد بنشینید. اینجاست که میتوانید به ذهنتان گوش بدهید.
Dexter
ما اگر هنرمند باشیم دائم در حال رشد و آموزش هستیم. هیچوقت به اوج امکان یادگیریمان در مورد هنرها نمیرسیم.
Dexter
حس منبودنتان را کنار بگذارید. خودتان را به «آناتا» بدهید که یعنی «نفی خود» یا «نه خود». منظور من رهاشدن از دست اگو، منِ دروغین است، که در هر مرحله از کار با شما میجنگد و واقعا چنان میجنگد که میگویید اصلاً بگذار برنده شود.
Dexter
تفکر «ای وای من حتما باید این رمان را امروز تمام کنم چون ممکن است فراد بمیرم» تنها اثری که دارد بالابردن فشار خون شماست؛ و تفکر «وقت زیاد است ــ فردا شروع میکنم» نتیجهاش این است که هرگز شروع نخواهید کرد.
Dexter
آیا از پروژهتان خستهاید؟ یک هفته استراحت کنید. بعد با چشمانی سرحال به آن بازگردید.
Dexter
این طبیعتِ انسان است که میخواهد هرچه زودتر به دل کار برسد ولی نظم و پشتکار لازم است. راهی نیست که بتوان کار را دور زد. هیچ میانبری نیست. راه کوتاهتری نیست. شاید هزار تا کار بکنید و تمامشان حواستان را پرت کند، ولی باور کنید من این تجربه را کردهام. راهی نیست جز اینکه کارتان را قدمبهقدم انجام بدهید تا به آنجایی که میل دارید برسید. کار باید انجام بشود و این شمایید که باید انجامش بدهید.
Dexter
میگویم حتی وقتی حس میکنند چیزی ندارند بنویسند باز هم بنویسند. از شعار «خودکارتان را بجنبانید» ناتالی گلدبرگ استفاده میکنم. سعی میکنیم وقتی دست از نوشتن میکشیم درموقعیت ثبات قرار بگیریم.
Dexter
دانشجوهای بسیاری داشتهام که همیشه «آغازگر»ند، در تمام عمر. ایدههای عالی دارند، بهشدت در مورد پروژهشان هیجان زدهاند، ولی وقتی باید کار کنند با اولین مانع متوقف میشوند و ایده عالیِ دیگری به سرشان میزند. این روشِ کار همانقدر شما را پیش میبرد که دویدنْ موش داخل چرخ را؛ فقط به شما میفهماند چه امیالی دارید.
Dexter
هیچکس نمیتواند نقشهای ازپیشآمادهشده برای نوشتنتان به شما بدهد، چون هیچکس نمیداند در سوی سایه شما چه خبر است؛ حتی خودتان هم نمیدانید. وقتی مینویسید به شیوهای ناخوآگاه آن مناطق سایهگیر را میکاوید و با چیزی که نمیخواهید ببینید چهرهبهچهره میشوید.
Dexter
هرچه «حضور» فرد در روند نوشتن قویتر باشد توان «نوشتن» در او قویتر و پایدارتر است.
Dexter
مشکل شخص سوم سردرگمی است:
نویسنده باید سایهاش را ببیند. او باید انگیزشهای شخصیتهایش را بفهمد و با آنها هم حسی کند. او باید آن بخشی از خودش را که کارها و افکاری میکند و به نظر خود او هم نادرست است پیدا کند و الا داستانی مینویسد که همه انسانهایش ناز هستند و از مشکلات میپرهیزند و هیچ تعصبی هم در زندگی ندارند (که همانطور که فکر میکنید داستانِ حوصلهسربری میشود) و همه میدانند چنین داستانی چهقدر ملالآور است.
Dexter
راوی اولشخص خود نویسنده نیست، مگر در زندگینامه و خاطرهنویسی؛ در شعر هم همینطور است. «من»ی که در کار است صدای نویسنده نیست، مگر اینکه بهوضوح چنین حرفی زده شود. گرچه عواملی از نویسنده در هرکدام از شخصیتهایش هست ولی نمیتوانید در یک جلسه نقد کتاب به نویسنده بگویید «وقتی در صفحه دو آن خفاش دیوانه را کشتید...». همه به شما خواهند خندید مگر اینکه زیادی مؤدب باشند.
Dexter
چهقدر از شخصیت(هایی)ی که افکار(شان)ش را منتقل میکنید فاصله دارید؟ چشم دوربین از کجا صحنه را میپاید؟ پشت کاسه چشمهای شخصیتمان هستیم یا بالای بلندترین درخت آن منطقه؟ فاصله، میدان دید و حد صمیمیت ما را مشخص میکند.
Dexter
در شخص سوم باید با یکی از ابزارهایی که داریم کار کنید ــ هم فاصله زمانی و هم مکانی در احساس؛ و فاصلههای مختلفی هم داریم که میتوان به کار برد. میتوانید چسبیده به دکل مخابراتی باشید که سه مایل از شخصیتتان فاصله دارد یا دقیقا پشت سر او.
Dexter
در شخص اول شخصیت داستان را روایت میکند. «من» نویسنده نیست مگر اینکه زندگینامه خودنوشت باشد یا اصلاً داستان نباشد.
Dexter
حجم
۱۹۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۴۹ صفحه
حجم
۱۹۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۴۹ صفحه
قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
۷۵,۶۰۰۳۰%
تومان