![کتاب مالون میمیرد اثر ساموئل بکت کتاب مالون میمیرد اثر ساموئل بکت](https://img.taaghche.com/frontCover/1371.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب مالون میمیرد
۳٫۴
(۲۰)
اگر میفهميد که برای مجازات شدن، گناه کردن ضروری است، بیترديد حيرت میکرد، يعنی آن ياد و خاطره هردم رنجزاتر کافی نبود، خاطره اينکه رضايت داده و پذيرفته بود که ابتدا در درون وجود مادرش زندگی و بعد او را رها کند؟ و اينبار نيز نمیتوانست اين مسئله را بهعنوان گناهی واقعی از جانب خود بپذيرد، بلکه اين مورد را نيز تاوانی ديگر میدانست که در مورد او بینتيجه مانده بود، تاوانی که بهجای پاک کردنِ پلشتی گناهش، او را به مراتب بيش از پيش غرق گناه کرده بود. و راستش مفاهيم گناه و مجازات در ذهنش بههم آميخته و ملغمهای درهم جوش پديد آورده بود
zbabaxni
مسئله مهم خوردن و دفع کردن است. ظرف غذا و ظرف مدفوع، ظرف غذا و ظرف مدفوع، اينها دو نهايتِ مقابل يکديگرند.
peyman
من سعی کردم زندگی کنم، بیآنکه بدانم برای چه سعی میکنم. در نهايت، شايد بیآنکه خودم بدانم، زندگی نيز کرده باشم. نمیدانم چرا در مورد اين مسائل حرف میزنم. آه، بله، برای تسکين ملال و دلزدگی. زندگی کردن و ايجاد انگيزه برای زندگی. متهم کردن واژهها هيچ فايدهای ندارد، واژهها از معانیای که به ذهن متبادر میکنند، بیارزشتر نيستند. بعد از شکست و ناکامی بزرگ، آرامش، فراغت، دوباره شروع کردم، سعی کردن و زندگی کردن، ايجاد انگيزه برای زندگی کردن، تبديل شدن به کسی ديگر، در وجود خودم، در وجود ديگری.
☆Nostalgia☆
اما نمیخواهم بخوابم. در جدول زمانی من فرصتی برای خوابيدن در نظر گرفته نشده است. نمیخواهم. نه، هيچ توضيحی برای اين مسئله ندارم. اغما برای آدمهای زنده است. زندهها. هميشه تحملشان خارج از حد توانم بود، همه آنها، نه، منظورم اين نيست، اما نالان از شدت ملال و خستگی، رفت و آمدشان را تماشا میکردم، و بعد آنها را میکشتم، يا جايشان را میگرفتم، يا میگريختم.
پویا پانا
مسائلی هست که درک نمیکنم. اما چيزی وجود ندارد که معنايی داشته باشد. میتوانم ادامه بدهم.
پویا پانا
حواسم به تمامی به خودم معطوف شده است، خودم. تاريک و خاموش و کپکزده، من طعمه خوبی برايشان نيستم. من از هرگونه صدای جريان خون و تنفس به دورَم، محبوس. از رنجهايم هيچ نخواهم گفت. کز کرده و قوز شده در اعماق اين رنج و دردها هيچچيز را احساس نمیکنم. همانجا خواهم مُرد، پنهان و بدونِ آگاهی گوشت و پوستِ خرفتم؛ يعنی همان چيزی که در ظاهر به چشم میآيد، همان چيزی که فرياد برمیآورد و پژمرده میشود، کالبدِ بیشعور و ناآگاهم. جايی در اعماق اين بلوا و هنگامه، انديشهام در تقلا و تکاپوست، در مسيری کاملاً نادرست انديشهام نيز در جستجوی من است، مثل هميشه، آنهم درست در جايیکه هيچ نشانی از من نخواهد يافت. انديشه و افکارم نيز نمیتوانند آرام و قرار بگيرند. بگذار خشمشان، خشم کورشان را سرِ ديگران خالی کنند و مرا بهحال خودم بگذارند. شرايط کنونیام بيش و کم همين است که گفتم.
rayehe
عادت نداشتم مقصدم را بدانم، اما میدانستم که در نهايت به آنجا میرسم، میدانستم که آن جاده طولانی و بُنبَست بههرحال جايی به پايان میرسد.
nastar-esm
زندگی کن و ابداع کن. من سعی کردهام. بايد سعی میکردم. ابداع. کلمه مناسب اين نيست. زندگی کردن هم نيست. اهميتی ندارد. من سعیام را کردهام. در حالیکه حيوانِ وحشی شور و شوق در درونم اينسو و آنسو میرود، میغرد و از گرسنگی رنج میبرد و میدَرَد. من سعیام را کردهام؛ و به تنهايی، پنهانی و در خفا، نقش دلقک را بازی کردهام، تنها، ساعتهای متمادی، بیحرکت، اغلب ايستاده، مسحور، نالان. درست است، ناله.
farnooshhp
خودم را هشتاد و اندی ساله میدانم، اما نمیتوانم حرفم را ثابت کنم. شايد پنجاه و اندی ساله يا چهل و اندی ساله باشم. از آخرين باری که آنها را حساب کردم انگار قرنهای متمادی میگذرد، منظورم سالهای عمرم است. سال تولدم را میدانم، آن تاريخ را فراموش نکردهام، اما نمیدانم حالا چند ساله شدهام.
zbabaxni
حجم
۱۵۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
حجم
۱۵۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان