شاهد مُردنم نخواهم بود، و اين همهچيز را خراب میکند.
هرمس
شايد در موردشان بد قضاوت کردهام، اما گمان نکنم، چون اساسا قضاوتی در موردشان نکردهام. تنها چيزی که حال میخواهم، اين است که برای آخرين بار تلاش کنم تا بفهمم، تا در آستانه فهمِ اين واقعيت قرار بگيرم که چطور ممکن است چنين موجوداتی وجود داشته باشند. نه، مسئله فهميدن نيست. پس مسئله چيست؟ نمیدانم. اما ادامه میدهم، هرچند به اشتباه.
peyman
چراغ پرنور ضروری نيست، برای زندگی کردن در غرابت و شگفتی، شمعی قلمی کافی است، به شرطِ آنکه صادقانه بسوزد.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
و تاريکی آخرين ذرات نور و روشنايی روی چهرهاش را ليس میزد و پاک میکرد.
Fatemeh7
میتوان گفت کسی که به اندازه کافی صبر کرده باشد، میتواند تا ابد نيز همچنان صبر کند و منتظر بماند. و سرانجام ساعتی فراخواهد رسيد که ديگر هيچ اتفاقی رخ نخواهد داد و هيچکسِ ديگری از راه نخواهد رسيد و همهچيز به پايان خواهد رسيد، جُز انتظارِ عبث.
پویا پانا
هيچچيز واقعیتر از هيچ نيست.
پویا پانا
چراغ پرنور ضروری نيست، برای زندگی کردن در غرابت و شگفتی، شمعی قلمی کافی است، به شرطِ آنکه صادقانه بسوزد.
پویا پانا
البته کمی تاريکی و ابهام به خودیخود چيزی نيست. ديگر به آن فکر نمیکنيد و راهتان را پی میگيريد. اما من میدانم تاريکی چيست، رفتهرفته پررنگتر میشود، متراکم میشود، و بعد ناگهان منفجر میشود و همهچيز را در خود غرق میکند.
nastar-esm
اين جملات از عمق گودال بَرمیآيند و تا وقتی که انسان را به کامِ تاريکی اين گودال فرو نکشند پايان نخواهند گرفت.
محمد رضا مددی
میگويم زندگی کردن، بیآنکه معنا و مفهومش را بدانم. من سعی کردم زندگی کنم، بیآنکه بدانم برای چه سعی میکنم. در نهايت، شايد بیآنکه خودم بدانم، زندگی نيز کرده باشم.
Trauma