بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ماه تمام من | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ماه تمام من

بریده‌هایی از کتاب ماه تمام من

نویسنده:مرتضی اهوز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۱۷ رأی
۴٫۷
(۱۷)
تا همیشه تاریخ تو پناه بی‌پناهان و باب الحوائج عالمیان شدی. عباس!
sadeghi
ای میوه دلم! چشمانم در قیامت از شکوه و جلال تو، مرد مردستان کربلا، روشن خواهد شد. پشتیبان حسین من باش؛ ای ماه مظلوم من! ... و تو خوب می‌دانی عباس که حسین پناه عالمیان است، کشتی نجات آدمیان است؛ چراغ راه، و پاره تن رسول‌الله است. تو خوب می‌دانی عباس. تو خوب می‌دانی که حسین کیست
sadeghi
سرت را بالا بگیر عباس! تو کنار حسن ایستاده‌ای. تو در آستانه عرشی! حسن، اسم رمز پرواز عرشیان است عباس! سینۀ زخمی و التیام‌ناپذیر او انباره‌ای از دردهای ناگفتنی است. او بیش از همه در داغ مادر، داغدیده است! می‌دانی؛ او با چشمان خود چادر خاکی فاطمه را دیده است. سیلی را، غلاف را، و بی‌شرمی چشمان غاصبان را هم دیده است. او داغ دیده است عباس! شقایق تفسیر سینه سوخته اوست؛ و این درد را تو بهتر از همه می‌فهمی. پسر علی باشی و ناموس تو را در میان کوچه‌ها هتک حرمت کنند و تو... همین‌جا بمان عباس.
sadeghi
عباس! تو آمده‌ای که غبار غم بر رخسار فرزندان فاطمه ننشیند؛ تو آمده‌ای که غریو حیدری‌ات پناه و امیدبخش دختران این خانه باشد و تو آمده‌ای تا این خانه برای سایه‌سار غیرت علی دلتنگی نکند. بمان عباس؛ نرو. تو نیز پسر فاطمه‌ای...
sadeghi
ناله‌هایت جگر هر شنونده‌ای را آتش می‌زد. چون شمع می‌سوختی و می‌سرودی: دیگر مرا ام‌البنین نخوانید و مادر شیران شکاری ندانید. مرا فرزندانی بود که به سبب آن‌ها ام‌البنینم می‌گفتند، ولی اکنون دیگر برای من فرزندی نمانده است و همه را از دست داده‌ام. آری، من چهار باز شکاری داشتم که آن‌ها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آن‌ها را قطع نمودند و دشمنان با نیزه‌های خود پیکرهای پاک آن‌ها را از هم متلاشی کردند، و در حالی روز را به پایان بردند که همه آن‌ها با جسد چاک‌چاک بر روی زمین افتاده بودند. ای کاش می‌دانستم آیا این خبر درست است که دست‌های فرزندم قمر بنی‌هاشم را از تن جدا کردند؟!
sadeghi
خبر شهادت حسین را که شنیدی تمام داغ‌هایت تازه شد. بی‌تابی می‌کردی؛ و خوب می‌دانستی که عباس پیش‌مرگ حسین است. یعنی وقتی حسین نباشد، پیش از آن، عباس رفته است! یعنی، حسین در غربتی دل‌گیر شهید شده است؛ چون پیش از آن عباس تو جان داده است. تا عباس باشد، حسین بی‌یار و یاور نمی‌ماند و تا عباس باشد، حسین غریب و تنها نمی‌ماند. تو می‌سوختی و می‌نالیدی؛ چراکه می‌دانستی پس از شهادت عباس، حسین چه غم‌انگیز سر بر بالین شهادت نهاده است. آری ای بانو! علمدار که نباشد، دشمن وقیح‌تر می‌شود!
sadeghi
حسین؛ بهانه زندگی عاشقان و گرمابخش دل خستگان است. حسین که نباشد حیات نیست؛ فسردگی است. حسین شکوه تابناک بلندای عرش بر فرش است. حسین خون خداست که در شریان‌های آفرینش جاری شده است و نویدبخش زندگانی ابدی گردیده است. حسین آب حیات است!
قاصدک
یادشان رفته است که مسلمان ظلم نمی‌کند. در کدام‌یک از جنگ‌های پیامبر، ایشان آب را بسته بودند؟!
brm
! و مگر در قبیله بنی‌هاشم «ماه» نباشد که «عقیله» تنها بماند!
brm
حسین؛ بهانه زندگی عاشقان و گرمابخش دل خستگان است. حسین که نباشد حیات نیست؛ فسردگی است. حسین شکوه تابناک بلندای عرش بر فرش است. حسین خون خداست که در شریان‌های آفرینش جاری شده است و نویدبخش زندگانی ابدی گردیده است. حسین آب حیات است!
brm
دل در دلت نبود. منتظر بودی تا کلام امام به پایان برسد، آن‌گاه برخیزی و با صدایی بلند و غیرتمندانه اعلام وفاداری کنی. اصحاب هم در میان فرمایش‌های امام، بی‌قراری تو را می‌دیدند و آنان نیز منتظر بودند تا در اعلام بیعت با امام به تو اقتدا کنند. می‌دانی عباس! همه اصحاب و حتی وجود نازنین علی‌اکبر در پیروی از حسین به تو اقتدا می‌کردند. تو، هم برای شخص امام و هم برای همه اصحاب، فرق می‌کنی. هرکس بخواهد به حریم حسین گام نهد، اذن دخول خود را از تو می‌ستاند. این‌چنین است که اصحاب گوش به‌فرمان حسین داده‌اند و چشم به تو دوخته‌اند.
شکوفه ▪︎
کلام حسین. امام می‌فرمود: «من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود سراغ ندارم، و خاندانی نیکوتر و مهربان‌تر از خاندان خود ندیده‌ام. خدایتان از جانب من پاداش نیکو دهد. بدانید که من می‌دانم فردا سرنوشت ما با این دشمنان چه خواهد شد. اکنون به همه شما اجازه رفتن می‌دهم؛ پس همه آزادید که بروید و بیعتی از من بر گردن شما نیست...» ... تو و همه اصحاب سر به زیر افکنده بودید و حسین سخن می‌گفت. و تو در این اندیشه که مگر می‌شود من، عباس ‌بن ‌علی، دست بردارم از حسین جان خویش! کجا بروم؟ چه کنم؟ اصلاً مگر بدون حسین جایی هست؟! هر جا که حسین باشد، جای ما آنجاست. ما در سرزمینی خواهیم ماند که حسین بفرماید. بدون حسین همه‌جا بی‌اعتبار است و مگر نه‌ اینکه امام امور کائنات را در دست قدرت خویش دارد و مگر نه‌ اینکه امام روح کعبه است و باطن کلام خدا.
شکوفه ▪︎
عباس! نمی‌دانم شاید در این هیاهوی بی‌رحمی و این غوغای اهل حرم و در این هجوم مصیبت‌های مظلومیت خاندان رسول‌الله، هیچ‌گاه در اندیشه عطش خود نبوده‌ای. آن‌قدر در محبت امام خویش ذوب شده‌ای که آنچه تو را می‌آزارد و دلواپس می‌کند، فقط‌ و فقط مظلومیت حسین است و اضطراب زینب. آن‌قدر دل به دل حسین و زینب نهاده‌ای که فراموش کرده‌ای تو نیز یکی از این سپاهیان هستی و تو را نیز عطشی در برخواهد گرفت. نه... تو به‌تنها چیزی که نمی‌اندیشیدی، ‌خودت بود و به‌تنها چیزی که فکر می‌کردی، ‌آرامش و آسایش اهل حرم حسین بود و یاری از برادر مظلوم خویش.
شکوفه ▪︎
وقتی امام کلام تو را شنید، قدری تأمل کرد و فرمود: «نزد آنان برگرد و مهلت بگیر تا امشبی را برای پروردگار خویش نماز بگذاریم و دعا کنیم و از او طلب آمرزش نماییم؛ زیرا خداوند خود می‌داند که من نماز و تلاوت کتابش، و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم.» چون حسین سخن می‌گفت، تو همه ‌چشم شدی و گوش. از انوار نورانی معرفت خداوند که از کلام امام می‌طراوید، ابتدا تو سرشار از روشنی شدی. عباس! شما آمده بودید تا نماز بماند. شما آمده بودید تا اصل عبودیت خداوند دچار انحراف نشود؛ و شما آمده بودید که قرآن، معنای خود را از دست ندهد.
شکوفه ▪︎
عجب درد جانکاهی است، درد بی‌خبری از حسین! حسین؛ بهانه زندگی عاشقان و گرمابخش دل خستگان است. حسین که نباشد حیات نیست؛ فسردگی است. حسین شکوه تابناک بلندای عرش بر فرش است. حسین خون خداست که در شریان‌های آفرینش جاری شده است و نویدبخش زندگانی ابدی گردیده است. حسین آب حیات است!
شکوفه ▪︎
ای ام‌البنین! یکایک پسرانت کشته شدند! دیگر ای مادر پسران، برایت پسری نمانده است. این سخن را که شنیدی تاب نیاوردی. تو از امام خویش می‌پرسیدی و او پاسخی دیگر می‌داد. وقتی امام نباشد، اگر هزاران باشند، چه سود؟ وقتی خورشید نباشد، ماه فروغ بی‌بدیل خود را از کجا می‌ستاند؟! تو از محبوب خویش می‌پرسیدی و بشیر تو را به شهادت پسرانت بشارت می‌داد. تو از امام عزیز خویش می‌پرسیدی و او از کسان دیگری می‌گفت. ای بانو! برای تو آن روز، روز مباداست که کس دیگری را بر حسین فاطمه مقدم بداری. دلت برای حسین می‌تپد و بشیر غیر از او می‌گوید. آن‌گاه خروشیدی، بغض‌آلود و با صلابتی حیدری زبان گشودی که: همه فرزندان من و هر که زیر آسمان کبود است، فدای حسین. پاسخ مرا بده؛ از حسینم خبر داری؟
شکوفه ▪︎
گفت: ای ام‌البنین! خداوند صبرت دهد، ماه زیبایت عباس کشته شد! تو شنیدی. خوب هم شنیدی! نام عباس تو را برد. گفت که عباس تو کشته شده است! اما شگفتا که خم به ابرو نیاوردی! گویی نشنیدی که خبر مرگ جگرگوشه‌ات را داده است! ... تو همانی که در محبت امام خویش ذوب شده‌ای. تو همانی که بنیان‌های ادب را بنا کردی! تو همانی که هیچ‌گاه کسی را بر امام خویش مقدم نکردی. بانو! این تویی که تا نام حسین نیاید، دلت آرام نمی‌گیرد و هیچ نامی از دروازه قلبت عبور نمی‌کند؛ حتی اگر آن نام، نام شیرین فرزند دلبندت عباس باشد! پیش خود گفتی: شاید درست نشنیده باشد. من نام حسین را آوردم، این چه پاسخی است که او به من می‌دهد. ابروانت را گره‌ کردی، نفس گرفتی و دوباره پرسیدی: ای بشیر! آنچه گفتی پاسخ من نبود. از حسین بگو!
شکوفه ▪︎
خوب می‌دانستی که عباس پیش‌مرگ حسین است. یعنی وقتی حسین نباشد، پیش از آن، عباس رفته است! یعنی، حسین در غربتی دل‌گیر شهید شده است؛ چون پیش از آن عباس تو جان داده است. تا عباس باشد، حسین بی‌یار و یاور نمی‌ماند و تا عباس باشد، حسین غریب و تنها نمی‌ماند. تو می‌سوختی و می‌نالیدی؛ چراکه می‌دانستی پس از شهادت عباس، حسین چه غم‌انگیز سر بر بالین شهادت نهاده است. آری ای بانو! علمدار که نباشد، دشمن وقیح‌تر می‌شود!
احمد . ف
حسین؛ یک‌تنه خود امت است. او فرمان خداوند را اجرا می‌کند و دردمندانه از انحراف امت جد خویش می‌گوید. اگر کسی می‌خواهد با حسین باشد، باید آزاده باشد. باید هرچه بند خاک است را از پای اراده خویش بگشاید. باید تمام وابستگی‌ها و دلبستگی‌ها را در مذبح تسلیم، قربانی کند. حسین آزاده می‌خواهد و چه پروازی است برای آن آزادگانی که در محبت حسین بال گشوده‌اند. عباس! تمام‌ قامت، با چهره‌ای مصمم و کلامی محکم، حق دلدادگی ‌خود را ادا کردی؛ و چون سخنان تو تمام شد، نوبت دیگر آزادگان بود که به‌پیروی از مقتدای خویش، در عشق و ارادت به حسین عرض ادب کنند.
شکوفه ▪︎
عباس! تو با صورت بر زمین نیامدی؛ که فرزندان حیدر استوارتر از آن هستند که زمین بخورند. تو به نیت سجده بر خاک گرم کربلا فرود آمدی. دیگر هیچ صدایی از این‌ها تو را نمی‌آزرد. آن‌قدر بوی یاس مشام تو را سرشار کرده است که جان دوباره گرفته‌ای. تو فاطمه را ندیده‌ای عباس. ولی با این عطر دل‌انگیز و رایحه بهشتی هم بیگانه نیستی. آری، درست است. این همان است؛ همان عطری که هر صبح و شام خانه فرزندان فاطمه را پر می‌کرد. این همان رایحه حسن و حسین است. این همان عطر است؛ عطر حضور زهرا...
mahbubeh

حجم

۵۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۵۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان