بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ماه تمام من | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ماه تمام من

بریده‌هایی از کتاب ماه تمام من

نویسنده:مرتضی اهوز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۱۷ رأی
۴٫۷
(۱۷)
مادر عباس باشی و بی‌پشت و پناه در این غربت بی‌انتها «حسین، حسین» کنی؟! عجب درد جانکاهی است، درد بی‌خبری از حسین! حسین؛ بهانه زندگی عاشقان و گرمابخش دل خستگان است. حسین که نباشد حیات نیست؛ فسردگی است. حسین شکوه تابناک بلندای عرش بر فرش است. حسین خون خداست که در شریان‌های آفرینش جاری شده است و نویدبخش زندگانی ابدی گردیده است. حسین آب حیات است! ای بانو!
السلام علیک یاقمربنی هاشم
اشک‌هایت را همه دیدند و به مظلومیت تو ای فرزند زهرا، چه نامردمانی که خندیدند! گفته‌اند که با آستین لباس خویش اشک‌هایت را پاک می‌کردی تا اهل حرم چشمان اشک‌بار تو را نبینند! و اینکه حسین، فرزند علی و زهرا، اشک‌های خویش را این‌گونه پاک می‌کند؛ یعنی اوج مظلومیت و اوج تنهایی...
brm
. اگر کسی می‌خواهد با حسین باشد، باید آزاده باشد. باید هرچه بند خاک است را از پای اراده خویش بگشاید.
brm
مگر هرکسی شایسته است که حسین به او بگوید: جانم به‌فدایت. حسین که خود عالمی به فدای اویند، جهانی تشنه اویند، و عرش و فرش شوریده نگاه او. آسمان اگر اینگونه ایستاده است، به حرمت اوست و زمین اگر از هم نمی‌پاشد، به یمن قدم اوست. آفتاب اگر می‌تابد و باران اگر می‌بارد، همه از فیض وجود اوست. حسین، واسطه فیض آسمان و زمین است، و اگر هستی هست، همه از هستی حسین است؛ و تو چه شرافتی داری ‌ای علمدار که چنین بزرگواری می‌گوید: جانم به‌فدایت! و مگر امام گزافه سخن می‌گوید؛ که واژه‌واژه سخن او، به‌حقیقت و در جای خود صادر می‌شود و اثری تکوینی دارد.
brm
مگر هرکسی شایسته است که حسین به او بگوید: جانم به‌فدایت. حسین که خود عالمی به فدای اویند، جهانی تشنه اویند، و عرش و فرش شوریده نگاه او. آسمان اگر اینگونه ایستاده است، به حرمت اوست و زمین اگر از هم نمی‌پاشد، به یمن قدم اوست. آفتاب اگر می‌تابد و باران اگر می‌بارد، همه از فیض وجود اوست. حسین، واسطه فیض آسمان و زمین است، و اگر هستی هست، همه از هستی حسین است؛ و تو چه شرافتی داری ‌ای علمدار که چنین بزرگواری می‌گوید: جانم به‌فدایت! و مگر امام گزافه سخن می‌گوید؛ که واژه‌واژه سخن او، به‌حقیقت و در جای خود صادر می‌شود و اثری تکوینی دارد.
brm
اینک این تویی ای بانو و این درد و این مدینه. دردهایت را کدام سینه تاب شنیدن دارد. غربت بی‌شمار تو ای مادر عباس در کدامین سطر می‌گنجد. درد شهادت عباست با کدام واژه گفتنی است و جز اشک و آه چه داری در این بقیع غم‌اندود. بغض می‌کنی، آه می‌کشی، اشک می‌ریزی، به ماه می‌نگری و می‌گریی و آن‌گاه تا بدر کامل بعدی چشم بر هم نمی‌نهی...
سلام
عجب درد جانکاهی است، درد بی‌خبری از حسین!
سلام
یادت هست عباس! وقتی حسین خطبه خواند و آن مردمان پلید را مخاطب خویش قرار داد، خواهران و دختران اهل خیمه با صدای بلند ناله سر دادند و شیون کردند. حسین، تو و علی‌اکبر را برای آرامش آنان گسیل داشت. تو شبیه علی بودی و علی‌اکبر شبیه پیامبر؛ که وجود محمد و علی، کفایت می‌کند همه دردها و رنج‌ها را.
sadeghi
ای حسین! چون شهاب ثاقب به بالین جان و برادر خویش آمدی. این عباس است؛ همان قامت استوار و همان مرد علمدار. غرق در خون، بی‌دست، با بدنی چاک‌چاک و فرقی شکافته. آری ای حسین، فرق شکافته! این قوم دشمن پدر تواند. این قوم علی را دوست ندارند. این قوم کینه فرزندان علی را به دل دارند...
sadeghi
صدای العطش کودکان حسین تو را مصمم‌تر می‌کرد. عباس! کام خشک اصغر، جگر گداخته کودکان، دل امیدوار دختران حرم، امید زینب، انتظار سکینه و از همه مهم‌تر تنهایی حسین؛ همه و همه در اندیشه تو مرور می‌شد. باید به خیمه‌گاه می‌رسیدی عباس!
sadeghi
عباس! دلت لرزید. تاب نداشتی. تمام نگاه‌ها به‌سوی تو نشانه رفته بود. اهل حرم نیازمند آب بودند. «العطش» زمزمه لب‌های خشک کودکان اهل حرم بود. باید کاری می‌کردی. یک کاروان بود و یک سقا
sadeghi
آن سوار به‌ قصد پیکار نمی‌آمد. برای پیوستن به سپاه امام هم نمی‌آمد. وقتی نزدیک خیمه‌ها رسید، فریاد کرد که: «ما تا فردا به شما مهلت می‌دهیم؛ اگر تسلیم شدید، شما را نزد عبیدالله خواهیم برد؛ وگرنه دست از سر شما بر نمی‌داریم.» این را گفت و به‌سوی سپاهیان عمرسعد بازگشت. ... همه شنیدند که یک امشبی را مهلت دارند!
sadeghi
چه‌ اینکه تو را «قمر» نامیده‌اند؛ یعنی نور از نور خورشید می‌گیری و تا آفتاب طلعت فرزندان زهراست، تو می‌درخشی و درخشان‌تر از روی تو ای ماه، کجاست؟
sadeghi
این‌جا بود که غربت مدینه، به ‌سوی تو نیز هجوم آورد. مادر عباس باشی و بی‌پشت و پناه در این غربت بی‌انتها «حسین، حسین» کنی؟! عجب درد جانکاهی است، درد بی‌خبری از حسین! حسین؛ بهانه زندگی عاشقان و گرمابخش دل خستگان است. حسین که نباشد حیات نیست؛ فسردگی است. حسین شکوه تابناک بلندای عرش بر فرش است. حسین خون خداست که در شریان‌های آفرینش جاری شده است و نویدبخش زندگانی ابدی گردیده است. حسین آب حیات است!
sadeghi
عباس! چشمانت ذخیره شب‌های تاریک شام زینب است
محمد
عباس! تو با صورت بر زمین نیامدی؛ که فرزندان حیدر استوارتر از آن هستند که زمین بخورند. تو به نیت سجده بر خاک گرم کربلا فرود آمدی
brm
و خوب می‌دانستی که عباس پیش‌مرگ حسین است. یعنی وقتی حسین نباشد، پیش از آن، عباس رفته است! یعنی، حسین در غربتی دل‌گیر شهید شده است؛ چون پیش از آن عباس تو جان داده است. تا عباس باشد، حسین بی‌یار و یاور نمی‌ماند و تا عباس باشد، حسین غریب و تنها نمی‌ماند. تو می‌سوختی و می‌نالیدی؛ چراکه می‌دانستی پس از شهادت عباس، حسین چه غم‌انگیز سر بر بالین شهادت نهاده است. آری ای بانو! علمدار که نباشد، دشمن وقیح‌تر می‌شود!
brm
برایت مهم بود که مبادا در چهره فرزندان فاطمه غمی بنشیند. همیشه برای تو آسایش و آرامش فرزندان فاطمه ترجیح داشته است؛ اما اینک هیچ نشانی از آسایش در روزگار زینب نیست! و مگر در قبیله بنی‌هاشم «ماه» نباشد که «عقیله» تنها بماند!
سلام
آه از این لحظه! آه از این دم! و آه از این خبری که در راه است! نگاه کن! نگاه کن! دست‌هایت را نگاه کن از بسیاری تشویش بی‌قراری می‌کنند! دهانت خشک شده است از اضطراب. آرام و قرار نداری. دست بر زانو می‌گذاری، برمی‌خیزی، به این‌سو و آن‌سو گام برمی‌داری، می‌نشینی، باز دست بر زانو می‌نهی و برمی‌خیزی! تویی و این تسلسل ناتمام! زانوانت توان ایستادن ندارند! تو را به‌خدا لختی آرام گیر.
سلام
معاویه که خود از شکوه تو به لرزه افتاده است، می‌نالد که کسی نیست تا این جوان نقاب‌دار را مغلوب کند. قلب سپاهیان از رعشۀ کلام شاه خود فرومی‌ریزد و مهر سکوت بر دهان آن‌ها می‌خورد. معاویه دوباره برمی‌آشوبد که: ای ابن‌شعثا! تو چرا حیرت‌زده‌ای؟ برو و این جوان را از میان بردار! سردی پیک مرگ ابن‌شعثا را می‌لرزاند. قدری این‌پا و آن‌پا می‌کند و می‌گوید: امیر! مرا چه‌کارزار با این جوان؟! من نامداران بسیاری را به‌خاک افکنده‌ام. حال که از سپاهیان کسی را یارای نبرد با این جوان نیست، من یکی از هفت پسر خویش را که هریک در شجاعت نام و نشانی دارند، روانه میدان کارزار می‌کنم. ... و تو مانند کوه ایستاده‌ای.
sadeghi

حجم

۵۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۵۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان