بریدههایی از کتاب شماس شامی
۴٫۳
(۳۳۳)
مالِ باختْ رفته، باز میگردد، اما باورِ فروخته شده هرگز باز نمیگردد. در این جنگ من باورم را به معامله گذاشته بودم در حالیکه خودم نمیدانستم.»
ــ کدام باور؟
ــ من فکر میکردم، همانطور که دیگر همرزمانم فکر میکردند، شمشیر از پی حق میزدیم. ولی لحظهای به خود آمدیم دیدیم شمشیر از پی جهل میزدیم.
ــ ولی چند لحظهی قبل گفتید به طمع رفته بودید.
ــ شما نپرسید به طمع چی، من هم نگفتم. طمع که فقط سکه و زن نمیشود. بدترین طمع، مفت خریدن بهشت است.
mahdi
سرباز پناهنده گفت: «تا حالا معامله کردهاید؟»
سرورم گفت: «خب. بله.»
ــ اگر وسط معامله بفهمید باختهاید، چه میکنید.
ــ باخت را قبول میکنم.
ــ حتی اگر تأثیر این باخت تا لحظهی مرگ با شما باشد؟
سرورم کمی تأمل کردند. انگار جوابی برای سرباز پناهنده نداشته باشند لحظهای خیره شدند به سرباز. در ضمن باید اضافه کنم که انگار سرورم از جسارت و نحوهی برخورد سرباز خوشش آمده باشد، گفت: «اگر باز بگویم باخت را قبول دارم، چه میگویی.»
ــ دروغ میگویید. به آن خدایی که باور دارید دروغ میگویید.
mahdi
(سربازان قصر میگویند خلیفه میمونش را بیشتر از زنش دوست دارد!
mahdi
از اطرافیان خلیفه بسیار میشنیدیم در ضیافتها گاه پیش میآمده که دستور توبیخ و حتی به چهارمیخ کشیدن میهمانی که دعوت شدهی خود خلیفه بود را صادر میکرده. و این در بین عرب رسم نیست که به میهمان خود بیحرمتی روا دارند و مورد آزارش قرار دهند. اما حکومتداری خلیفهی جوان نشان میداد که به هیچ رسم و رسومی پایبند نیست. سرورم تعریف میکردند که خلیفهی جوان تعادل روحی درستی ندارند.
mahdi
سرکوب شورشیان، برای سرورم این نوید را داشت تا چشمان خود را باز کند که بداند دست در دست چه کسی گذاشته است! از زمانیکه برای سرورم آشکار شد که خلیفهی جوان با عدهی قلیلی وارد کارزار شده، زنان و کودکان آنها را به اسارت گرفتهاند، اقرار میکنم که نظر سرورم نسبت به خلیفهی جوان برگشت.
mahdi
اولین سؤالی که سرورم از رجال و والیان شهرهای مختلف بین راه میپرسیدند: «این بود؛ آشوبگران از کجا آمدهاند، علت آشوبشان چیست؟ (در خفا میدیدم که سرورم، گاه از دوستان نزدیکشان میپرسید، آیا هر کس که مخالف خلیفه باشد، شورشی است؟ اما آنها جوابی به ایشان نمیدادند.) اگر شورش و آشوبی در کار بوده چرا آشوبگران با زن و فرزندان خود راهی جنگ شدهاند؟»
mahdi
چند بار که حرف شورش علیه خلیفه به میان آمد، به خوبی شاهد بودم که سرورم طرف خلیفه را گرفتند. معتقد بودند که خلیفه (پادشاه) حکم سر را دارد برای تَن. مردم بیخلیفه (پادشاه) مثل، تَن بیسر است. و سعی میکردند با احتیاط بیشتری با مخالفان خلیفهی جوان برخورد کنند.
mahdi
میگفتند: «وقتیکه سربازان محافظ اسرا، سر فرمانده دشمنان خلیفهی جوان را روی تختهسنگی گذاشتهاند تا استراحت کنند، چکهای خون تازه بر تختهسنگی چکیده و از دل سنگ، خون تازهای جوشیدن گرفته!» وقتی این داستان را برای سرورم تعریف کردم، میدانید چه گفتند.
گفتند: «همچون سر مبارک حضرت یحیینبی.»
mahdi
این اخبار کمتر از یک هفته پس از خاتمه جنگ بر سر زبانها افتاده بود. میگفتند تعداد شورشیان کمتر از دویست تن بوده. راهبان دیر میگفتند این چگونه جنگی بوده است که ناراضیان خلیفهی جوان، زنان و بچههای خود را به میدان درگیری آوردهاند؟ آنچه راهبان دیر از احوال شورشیان شنیده بودند بیشتر به آوارگی و بیخانمانی میمانست تا شورش علیه خلیفه!
mahdi
به این فکر میکردم که چهطور میشود شورشی را در یک بعدازظهر خاموش کرد؟ مگر طرف مقابل لشکر خلیفهی جوان چند نفر بودهاند؟ از طرفی مانده بودم که چرا خلیفهی جوان خبر به این مهمی را از سرورم و دیگر رجال شهر پنهان نگه داشته بود؟ آیا پیروزی خلیفه در جنگ کتمان کردن دارد؟ چرا سر تا سر شهرهای بین راهی غرق در نور و سرور نیستند؟ چرا شهر شام ساکت است؟ کمکم به این فکر افتادم که نکند راهبان دیر چیزهای دیگری میدانند و نمیخواهند با من در میان بگذارند؟
mahdi
راهبان دیر همچنین میگفتند؛ شنیدهایم که در این درگیری تمام دشمنان خلیفهی جوان کشته شدهاند و سرهایشان به نیزهها افراخته شده، سربازان شهر به شهر در حال نمایش پیروزی لشکریان خلیفه هستند. باورش برایم سخت بود
mahdi
آن پس از خدمهای که نان اربابشان را میخورند و نسبت به ایشان اینقدر نمکنشناس هستند، بیزار شدم. چرا که چشم، باید دستی را که از آن نان میخورد، بشناسد.
mahdi
«پدر، چرا احتمال حمله به روم را میدهید؟»
پدر آگوست تینوس گفت: «این رسم خلفای تازه به تخت نشسته است. اولین کاری که میکنند تعرض به خاک همسایگان خود است. اینان اینگونه میخواهند دین خود را گسترش دهند.»
ــ دین خود یا دین خدا را؟
ــ دین خدا نیازی به هیچ چیز و هیچکس ندارد. خداوند کار خودش را بهتر از بندگانش میداند.
mahdi
داشتند از بالکن قصر، کوچه را نگاه میکردند، از سرورم پرسیدند: «این جا به جایی سربازها برای چیست؟»
سرورم گفتند: «میگویند عدهای علیه خلیفه شوریدهاند.»
ــ چه کسانی؟
ــ دقیق نمیدانم.
پدر آگوست تینوس با تعجب پرسیدند: «نکند شورش بهانهای باشد و آنوقت خلیفهی جوان قصد لشکرکشی به سرحدات جدید روم را داشته باشد؟»
سرورم گفتند: «بعید میدانم.»
ــ چهطور بعید میدانید؟
ــ حمله به یک امپراتوری تجهیزات بسیاری میخواهد. برای همین، این لشکرکشی چیز مهمی نیست.
ــ از شما بعید است، تا اینجا که من دیده و شنیدهام، برای یک شورش محلی لشکرکشی نمیکنند؛ غالبا لشکرکشی برای فتح یک کشور یا درگیریهای عظیم است.
mahdi
(آنچه را نبشتم عالیجناب سرجیویس به خوبی میدانند ولی چرا آن را کتمان میکنند، نمیدانم؟ حتما دلیلش را در این چند روزه که به قصر جیرون رفت و آمد داشتهاید بهتر از من فهمیدهاید؟)
mahdi
البته پرسش در اینباره بسیار است که بماند برای بعد. مانند اینکه آیا شورشی که چند ماه پیش علیه خلیفهی جوان به راه افتاده اصلاً شورش بوده یا سرکوب مخالفان؟ (چون در تمام شهر و دربار خلیفهی جوان از این حرکت به نام شورش نام برده میشود، من هم برای اینکه ذهن حضرتعالی به این تعبیر آشناست از آن به نام شورش نام میبرم، وگرنه این صفت را به کار نمیبردم.)
mahdi
البته پرسش در اینباره بسیار است که بماند برای بعد. مانند اینکه آیا شورشی که چند ماه پیش علیه خلیفهی جوان به راه افتاده اصلاً شورش بوده یا سرکوب مخالفان؟ (چون در تمام شهر و دربار خلیفهی جوان از این حرکت به نام شورش نام برده میشود، من هم برای اینکه ذهن حضرتعالی به این تعبیر آشناست از آن به نام شورش نام میبرم، وگرنه این صفت را به کار نمیبردم.)
mahdi
حوادث بسیاری را نویسندهی کتاب همچون کشکولی زیبا گردآوری کرده بود، مانند چگونگی سقوط شهر شام در سالهای چهل هجری، چگونگی وضع آب و هوا و مسائلی از این قبیل. اما حوادث مربوط به دربار بنیامیه و شهر شام که در سال شصت و یک هجری قمری مطابق با ۶۸۲ میلادی میگذشت از لون دیگری بود. این اولینباری بود که میدیدم حوادث بعد از واقعهی کربلا توسط شخصی بیطرف در حال روایت است. متن، بسیار خواندنی بود
mahdi
پدر آگوست تینوس میگفت: «از یکی از سربازها پرسیدم؛ مگر روی این دیوارها چه میبینید که اینقدر شما را پریشان کرده.»
سرباز با لکنت میگوید: «اگر پیغمبر شما فرزندی داشت با او چه میکردید؟»
«من مانده بودم که جوابش را چه بدهم. سرباز نگذاشت من جوابش را بدهم.»
خود سرباز میگوید: «امشب در پشت دیوارهای دیر شما فهمیدیم که بوی بهشت برای همیشه بر ما حرام شده!»
Mahdavi
شنیدم که یکی از سربازان در حالیکه نگاهش به صف اسرا بود گفت: «آنچه میبینیم کنیزان جدید قصر جیرون هستند؟»
و دیگری گفت: «دندان تیز نکن از اینان چیزی به من و تو نمیرسد.»
و یکی دیگر در جواب آنها گفت: «شما چه ابلهید آنچه میبینید هیبت مرگ است که در قصر بیصدا گام بر میدارد!»
فرمانده سربازان با دست اشاره کرد به زنی بلندبالا در میان زنان دیگر که چون بازی شکاری در میان بچگان و زنان میچرخید و آنها را جمع و جور میکرد تا گم نشوند: «این خواهر حسین است.»
ftmz_hd
حجم
۹۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۹۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۷۰%
تومان