هزار شکر، که از رنج زندگی آسود
وجود خسته و جانِ ستم کشیدهی من
به روی تربت من، برگ لاله افشانید
به یاد سینهی خونین داغدیدهی من
آترین🍃
نفسی یار منِ زار نگشتی و گُذشت
مُردم و بر سر خاکم نگذشتی و گُذشت
آترین🍃
ای که پس از هلاک من، پای نهی به خاک من
از دل خاک بشنوی، نالهی دردناک من
آترین🍃
نه باک از دشمنان باشد، نه بیم از آسمان ما را
خداوندا، نگه دار از بلای دوستان ما را
آترین🍃
نیایدم گله از خوی این و آن کردن
درآتش از دل خویشم، چه میتوان کردن؟
آترین🍃
یاری که داد بر باد آرام و طاقتم را
ای وای اگر نداند قدر محبتم را
آترین🍃
لاله رویی نیست تا در پای او سوزم، رهی
ورنه، جای دل درون سینهی من آتشی است
آترین🍃
ما را، ز تو غیر از تو تمنایی نیست
از دوست بجز دوست، نمیباید خواست
آترین🍃
ای جلوهی برق آشیان سوز تو را
وی روشنی شمع شب افروز تو را
ز آنروز که دیدمت، شبی خوابم نیست
ای کاش ندیده بودم آنروز تو را
آترین🍃
یا عافیت از چشم فسون سازم ده
یا آنکه، زبان شکوه پردازم ده
یا درد و غمی که دادهای، بازش گیر
یا جان و دلی که بردهای، بازم ده
آترین🍃