- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب مادر
- بریدهها
بریدههایی از کتاب مادر
۴٫۲
(۴۱)
میخواهم یاد بگیرم و به دیگران یاد بدهم. ما کارگران باید درس بخوانیم و باید بدانیم و بفهمیم که چرا زندگی این همه بر ما سخت میگذرد.
Naarvanam
هیچ کس برای او توضیح نمیداد که چرا زندگی آن قدر دردناک و مشکل است.
Naarvanam
پاول مادر خود را «شما» خطاب نمیکرد و او را «مادر» صدا میزد و گهگاهی هم کلمات محبتآمیزی را به زبان میآورد: «مادر، نگران نباش! امشب دیر به خانه بر میگردم.»
و مادر ورای این کلمات چیزی قوی و جدی حس میکرد که بر اثر آن آرامش مییافت.
Naarvanam
مادر حس میکرد هر چه میگذرد پسرش کمتر با او حرف میزند؛ ضمنآ متوجه شد گهگاه کلمات تازهای در گفتار خود بهکار میبرد که او معنی آنها را نمیداند و اصطلاحات دور از ذهن و عامیانهای که عادت او بود کمکم از زباناش افتاده است. در رفتارش ریزهکاریهای تازهای پیدا میشد که توجه پلاگه را به خود جلب میکرد؛ مثلا از آن جلفبازیهای جوانان دست برداشت و اهمیت بیشتری برای نظافت تن و بدن و لباسهایش قائل شد؛ حرکات و رفتارش آزادتر و راحتتر و ظاهرش سادهتر و ملایمتر شد
Naarvanam
ـ بله، برای هر کس داشتن کمی سعادت خوبه... وقتی که سعادت آدم خیلی بزرگ باشه، ارزش آن کمتر میشه...
Ghasedaksheno podcast
روش داستانگویی او حتی بهصورت شفاهی نیز مورد علاقه بسیاری از معاصران او بود. این جمله «لئون تولستوی» بسیار معروف است که خطاب به گورکی گفته بود: «بیا و قصهای برایم بگو، تو بسیار خوب و ماهرانه داستان میگویی، قصهای از دوران کودکیات بگو، هرگز باور ندارم که تو روزی کودک بودهای. چنان داستانگو هستی انگار که عاقل و بالغ از مادر زادهای.»
Naarvanam
پاول به سوی او خم شد و مانند پدرش با صدایی وحشتناک گفت: «به خاطر همین ترس بیمعنی است که ما داریم هلاک میشیم! و حاکمان هم از این ترس ما سوء استفاده میکنن و اونها خوب میدونن که مردم تا وقتی بترسن مثل درختهای غان در آن مرداب میپوسند.»
Mehrdad Pourkhazaeyan
به خوبی میدانید که هیچ کس نمیتواند حقیقت را بگوید بیآنکه تعقیبش کنند؛ خفهاش کنند، به زندانش بیاندازند و مثلهاش کنند. حقیقت زندگی و آزادی، دشمنان آشتیناپذیر کسانی هستند که بر ما حکومت و به ما ظلم میکنند
شراره
حق را در خون نمیشود غرق کرد!
شراره
ساده بنویسید تا گوسالهها هم بفهمند!
شراره
«عشق ما زنها خالص نیست! ما آنچه را که مورد نیازمون هست دوست داریم.
شراره
رؤسا گمون میکنن پاچه یک نفر رو که گرفتن دیگه موضوع ختم میشه! اما نتیجهاش این میشه که اگه ده نفر رو بزنن، صد نفر به خشم میآن! وقتی که آدم میخواد به تشکیل مردم دست بزنه باید بااحتیاط باشه، مردم مدت مدیدی تحمل میکنن ولی یک روز منفجر میشن
شراره
دیگه برای کسی حوصلهای نمانده. همه مردم اوقاتشون تلخه. قیمتها هم که هر روز داره بالاتر میره. در نتیجه ارزش اشخاص پایین میآد... هیچ صدای سازشی شنیده نمیشه...»
مرد نظامی گفت: «کاملا درسته! چه بینظمی و هرج و مرجی! باید بالاخره صدای محکمی دستور بده: خفهشید! همین لازمه، یک صدای محکم.»
Mary gholami
باید جرقه را به اعماق قلبها رها کرد. تو نمیتوانی با عقل در مردم نفوذ کنی چون این کفش برای پاهای آنها بسیار ظریف و تنگه. پاشون تو این کفش نمیره و اگر هم بره زود پاره میشه! همین!
پویا پانا
«تنها عقل است که آدم را آزاد خواهد کرد!»
پویا پانا
وقتی که پدر و مادر پسرشون را زود زن میدن دیگه خیالشون راحته. چون مردی که زن و بچه داره روحآ و جسمآ سالمتره مثل قارچی که اگه در سرکه بیندازیش سالم میمونه.
پویا پانا
ما باید به کسانی که دو دستی به گلویمان چسبیدهاند و چشمانمان را بستهاند، نشان بدهیم که همه چیز را میبینیم و حیوان نیستیم و هدفمان هم این نیست که فقط بخوریم، بلکه میخواهیم به شیوهای که شایسته یک آدم است زندگی کنیم! ما باید به دشمنان خود نشان دهیم که این زندگی مشقتباری که آنها به ما تحمیل کردند، مانع از آن نیست که ما خود را از نظر فهم و هوش بالاتر و برتر از آنها بدانیم!
پویا پانا
زاییدن بچه خیلی سخته ولی خوب تربیت کردن از آن هم سختتره...
پویا پانا
چهطور کسی که تمام عمرش را در ترس و لرز گذرانده میتونه این حس لعنتی را از خودش دور کند. ترس در جان و تن ما رسوخ کرده و حتی بر تمام احساسات و اعمال ما مسلط است!
پویا پانا
به خاطر همین ترس بیمعنی است که ما داریم هلاک میشیم! و حاکمان هم از این ترس ما سوء استفاده میکنن و اونها خوب میدونن که مردم تا وقتی بترسن مثل درختهای غان در آن مرداب میپوسند.
پویا پانا
حجم
۳۸۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۴۵۴ صفحه
حجم
۳۸۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۴۵۴ صفحه
قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
۱۱۴,۱۰۰۳۰%
تومان