بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادر | صفحه ۱۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادر

بریده‌هایی از کتاب مادر

۴٫۳
(۳۹)
مادر گفت: «اون که برای تفتیش به خونه ما اومد آدم ساده‌تری بود! ولی فورآ معلوم شد که پست‌فطرته...» ـ آن‌ها دیگه آدم نیستند بلکه چکش‌ها و ابزاری هستند برای کر و گیج کردن مردم. فایده‌شون اینه که مارو طوری درست کنن که دولت آسون‌تر بتونه از ما استفاده کنه. خود این‌ها با دستی که مارو اداره می‌کنه ساخته شدن و می‌تونن هر چه رو که بهشون فرمون می‌دن بدون چون و چرا اجرا کنن.
Naarvanam
ـ بله، بله، این‌ها آدم‌های مهربون و خندانی هستند. بهشون می‌گن: «این آدم باهوش و شریف را ببینین، برای ما خطرناکه پس دارش بزنین!» تبسم می‌کنن و آدم را دار می‌زنن آنگاه باز هم لبخند می‌زنن.
Naarvanam
بهشون می‌گن: «این آدم باهوش و شریف را ببینین، برای ما خطرناکه پس دارش بزنین!»
Naarvanam
علت این چیه؟ چنان واضح و آشکاره که حتی خنده داره. علتش اینه که مردم همه در یک سطح قرار ندارند. پس کافیه که همه آن‌ها رو در یک سطح ردیف کنیم! و سپس آنچه را که عقل به وجود آورده و چیزهای را که دست‌ها ساختند به قسمت‌های مساوی بین آن‌ها تقسیم کنیم، اون وقت یکدیگر رو از بندگی ترس و زنجیرهای حرص و خریت آزاد خواهیم کرد!»
Naarvanam
«بدبختی همین‌جاست. باید با دیدگاه‌های مختلف نگاه کرد. در سینه ما دو قلب می‌تپد: یکی مردم را دوست دارد و دیگری به ما هشدار می‌دهد!»
Naarvanam
از هر عمل بدی گرچه به من آزار نرساند، نباید چشم بپوشم. من که روی زمین تنها نیستم! فرض کنیم امروز به من توهینی شود، اهمیتی ندهم حتی به آن بخندم و وانمود کنم که از آن توهین نرنجیدم اما فردا شخص ناسزاگویی که بر من زورآزمایی کرده در صدد کندن پوست شخص دیگری برمی‌آید و برای همین است که نباید همه‌رو با یک چشم دید. باید عنان دل را نگه داشت، دوست و دشمن را تشخیص داد. این عمل منصفانه‌ست ولی دلپسند نیست!»
Naarvanam
چگونه ممکن است کسی را بخشید که مانند حیوان وحشی خود را روی شما می‌اندازد و نمی‌خواهد روح زنده‌ای را در وجود شما قائل شود و بر صورت شما مشت می‌زند؟ عفو کردن او محال است. برای خودم نیست اگه فقط من مورد نظر بودم، تمام اهانت‌ها را تحمل می‌کردم ولی نمی‌خواهم که با ستمگرها تبانی کنم، نمی‌خواهم که با سوار شدن بر پشت من برای آنها آموزشگاهِ زدن دیگران بشود.»
Naarvanam
چگونه ممکن است کسی را بخشید که مانند حیوان وحشی خود را روی شما می‌اندازد و نمی‌خواهد روح زنده‌ای را در وجود شما قائل شود و بر صورت شما مشت می‌زند؟ عفو کردن او محال است. برای خودم نیست اگه فقط من مورد نظر بودم، تمام اهانت‌ها را تحمل می‌کردم ولی نمی‌خواهم که با ستمگرها تبانی کنم، نمی‌خواهم که با سوار شدن بر پشت من برای آنها آموزشگاهِ زدن دیگران بشود.»
Naarvanam
«خیلی وحشتناکه! دیگه نمی‌شه به بشر اعتقاد داشت. باید حتی ازش ترسید و متنفر بود! گویی آدم دو هویت پیدا کرده؛ او می‌خواهد عشق بورزد و به جز این هم چیزی نمی‌خواهد.
Naarvanam
گاهی چه احساس عجیبی به من دست می‌ده!... به نظرم می‌آد که هر جا می‌رم مردم با هم و همه برافروخته از آتشی یگانه. همه خوب و شاد هستند و بدون اینکه حرف بزنند همدیگر رو درک می‌کنند و دیگه هیچ کس همنوع خودشو نمی‌رنجونه و هیچ کس به این کار احتیاج نداره. زندگی هماهنگه و هر دلی سرود خودشو می‌خونه... و تموم این سرودها مانند جویبارهایی هستند که به یک رودخانه تبدیل می‌شن که به آرامی به دریای انوار درخشان زندگی آزاد می‌ریزه... و به خودم می‌گم که همه این‌ها عملی می‌شه!... و اگه ما بخوایم که این‌طور باشه ممکن نیست نشه!... آن‌گاه قلب مبهوت من از شادی سرشار می‌شه... اون‌قدر خوشحال می‌شم که می‌خوام گریه کنم!»
Naarvanam
خودم به تنهایی به روستاها می‌رم و مردم رو تحریک می‌کنم. باید خود مردم برای فتح آزادی قیام کنه. اگه بتونه بفهمه روزنه‌ای پیدا خواهد کرد... سعی می‌کنم به اون‌ها بفهمونم که جز خودشون کسی نیست که مایه امیدواریشون باشه و عقلی هم بالای عقل آنها نیست. همین و بس!
Naarvanam
می‌دونم مادر، روح مردم آلوده شده... همه سراپا حسادت هستنند و می‌خواهند ببلعند و چون شکار کمیابه هر کس در صدده که همنوع خودشو ببلعه...»
Naarvanam
«از دست ارباب‌ها و مردمون تحصیل کرده هرگز چیز حسابی بیرون نخواهد اومد!»
Naarvanam
«فریبه! حس می‌کنم که فریبه. اطلاعی ندارم اما می‌بینم که کلکی در کاره. نجبا و مردمان تحصیل کرده می‌خوان مارو گول بزنن... و من خواهان حقیقتم و آن را دریافته‌ام و نمی‌خوام با سرمایه‌دارها متحد بشم. وقتی به شما محتاج هستند شمارو جلو می‌اندازند تا استخوان‌هاتون پلی باشه برای پیشرفت اون‌ها...»
Naarvanam
«فقط اون‌هایی آدم هستند که زنجیرها رو از جسم و عقلِ همنوع خود پاره می‌کنن. مثل شما که به اندازه توان خود به این کار پرداختید.»
Naarvanam
قوانین ظالمانه‌ای وضع شده و اشخاصی رو معین کردن که به باتون و هفت‌تیر مسلح‌اند و به این‌ها دستور می‌دن که مردم رو به رعایت قوانین وادار کنین. این قوانین مایه آسایشه و به ما اجازه می‌ده که خون بشر را بمکیم و وقتی هم که بشر در مقابل فشار خارجی تسلیم نشه پندهایی به زور در کله‌اش فرو می‌کنن که عقلِ او را مطیع کنن...»
Naarvanam
«آه! از این مثل‌ها زیاده یکی دیگه هم هست که می‌گه: هر چه آدم کم‌تر بدونه راحت‌تر می‌خوابه!» ـ این مثل‌ها همه از روی معده است و معده با اون‌ها برای روح کمند می‌بافه تا اونو بهتر در اختیار خودش داشته باشه...
Naarvanam
«کار اشخاص نیست بلکه کار افکاره... افکار را نمی‌شه مثل کیک گرفت.»
Naarvanam
جوونک، آدم خوبیه؛ سگ، موش... همه مخلوقات رو دوست داره غیر از بشر. ببینین یک آدمو تا چه حد می‌تونن فاسد کنن!»
Naarvanam
پلاگه گفت: «خوب، شاید شما می‌مردین؟» ـ بمیرم! بالاخره عذر خواست. آدم نباید از اهانت دیگران نسبت به خودش گذشت کنه! مادر آهسته گفت: «بله... با وجود این به ما زن‌ها در تموم عمرمون اهانت می‌شه.»
Naarvanam

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
تومان