بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادر | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادر

بریده‌هایی از کتاب مادر

۴٫۳
(۳۹)
«بد می‌کنین این طور حرف می‌زنین! آدم نباید ارزش خودشو از روی قضاوت ظاهری کسانی که جز خونش خواستار چیزی نیست معین کنه. شما باید باطنآ به ارزش خودتون پی ببرین، نه برای دشمنان بلکه برای دوستانتون!»
Naarvanam
اهالی در اینجا سوادشون کمه وترسو هستن، راسته، با وجود این زندگی به اندازه‌ای سخت شده که آدم ناچاره چشمش رو باز کنه و از خودش بپرسه که چه اتفاقی داره می‌افته! و کتاب به سادگی به او جواب می‌ده: اتفاقی که می‌افته اینه: فکر کن و نگاه کن! غالبآ آدم جاهل از آدم باسواد بیشتر می‌فهمه... مخصوصآ اگه آدم باسواد شکمش سیر باشه.
Naarvanam
اهالی در اینجا سوادشون کمه وترسو هستن، راسته، با وجود این زندگی به اندازه‌ای سخت شده که آدم ناچاره چشمش رو باز کنه و از خودش بپرسه که چه اتفاقی داره می‌افته! و کتاب به سادگی به او جواب می‌ده: اتفاقی که می‌افته اینه: فکر کن و نگاه کن! غالبآ آدم جاهل از آدم باسواد بیشتر می‌فهمه... مخصوصآ اگه آدم باسواد شکمش سیر باشه.
Naarvanam
«بد می‌کنین این طور حرف می‌زنین! آدم نباید ارزش خودشو از روی قضاوت ظاهری کسانی که جز خونش خواستار چیزی نیست معین کنه. شما باید باطنآ به ارزش خودتون پی ببرین، نه برای دشمنان بلکه برای دوستانتون!»
Naarvanam
ما چه‌طوری زندگی می‌کنیم؟ مثل گوسفند! سواد خوندن و نوشتن دارم، کتاب می‌خونم، خیلی فکر می‌کنم، گاهی فکر نمی‌گذاره که شب بخوابم و نتیجه همه این‌ها چیه؟ اگه فکر نکنم بیهوده در عذابم و اگر فکر هم بکنم همینه... وانگهی همه چیز بیهوده‌ست. مثلا دهقانان کار می‌کنن برای یک لقمه‌نون، کمرشون خرد می‌شه تازه هیچ وقت هم چیزی ندارن... از این وضع ناراحت می‌شن، مشروب می‌خورن و همدیگر را می‌زنن و دوباره شروع به کار می‌کنن و نتیجه‌اش چی می‌شه؟ هیچ...
Naarvanam
تا وقتی که مردم تشکیل یک روح واحد ندهند و تا موقعی که هم‌آواز نگویند: «فرمانروا هستم و خودم قوانین را وضع می‌کنم؛ قوانینی که برای همه یکسان باشد!» این‌ها دست‌بردار نیستند.
Naarvanam
تمام کسانی که از ظلم و فلاکت به ستوه آمدند، تمام مردم باید به پیشواز کسانی برند که در زندون یا روی دار برای چوبه خاطر اون‌ها هلاک می‌شن. این اشخاص هیچ‌گونه منظور شخصی ندارن، توضیح می‌دن که راه سعادت برای همه کدومه و آشکار می‌گن که این راه سخته! هیچ کس رو به زور به دنبال خود نمی‌کشن، اما وقتی که آدم در وصف اون‌ها قرار می‌گیره دیگه ازشون جدا نمی‌شه چون می‌بینه که حق دارن و این راه خوبه و راه دیگه‌ای نیست...
Naarvanam
صدایش یکسان بود. حالا دیگر کلمات را به آسانی پیدا می‌کرد و آن‌ها را مانند مرواریدهای رنگارنگ و تابان بر روی رشته‌ای محکم یعنی آرزوی صفا دادن دل از گل و خونِ ریخته شده در ماجراهای آن روز منتظم می‌ساخت.
Naarvanam
دفعه دومه که حبسش می‌کنن، چون که به حقیقت ملکوتی پی برده و بذرِ اون رو آشکارا در قلب‌های مردم کاشته!... جوونه، خوشگله، باهوشه! او بود که به فکر تهیه روزنامه افتاد. او ریبین را تشویق کرد تا روزنامه‌ها را پخش کند.
Naarvanam
«... برای چی از گرسنگی بمیرید؟ برای تحصیل آزادی بکوشید؛ هم نان به شما خواهد داد هم حقیقت... خداحافظ، ای مردمان آزاده!»
Naarvanam
«احمق‌ها، پدرسگ‌ها، هیچی سرتون نمی‌شه اما در چنین کارهایی مداخله می‌کنید! اون هم در سیاست دولت! ابله‌ها! حقش بود از من تشکر می‌کردین؛ حقش بود جلو من به به خاک می‌افتادین! اگه دلم می‌خواست می‌تونستم همه شما رو به اردوگاه محکومان اعمال شاقه بفرستم!»
Naarvanam
«چه اهمیتی داره! من که تو دنیا تنها نیستم... هرگز نمی‌تونند تمام حقیقت را محبوس کنند!
Naarvanam
«مردم شرافتمند، ببینین، این قلدر چگونه شماها رو با دست خودتون خفه می‌کنه! نگاه کنید و بیندیشید!»
Naarvanam
«حقیقت با مشت کشته نمی‌شه! به علاوه حق نداری منو بزنی!»
Naarvanam
«ای جانورهای درنده، شماها به اندازه کافی مردم رو شکنجه دادین. به زودی روزهای خونینی برای شما هم می‌رسه!»
Naarvanam
دهقانان! اون کاغذهای کوچک را جست‌وجو کنین، اون‌ها رو بخونین، حرف مقامات را که می‌گن: «آورندگان حقیقت، بی‌دین و متمردند.» باور نکنید. حقیقت بدون سروصدا روی زمین جاری است ودر سینه مردم برای خود در جستجوی پناهگاهی است. برای مقامات از آهن و آتش بدتره... حقیقت بهترین دوست شماست اما دشمن خونین مقاماته برای همین هم خودشو پنهون می‌کنه!...
Naarvanam
«ممنون، ممنون آدم‌های شریف! ما باید دست‌های همدیگر را باز کنیم! اگه ما به همدیگر کمک نکنیم کی به ما کمک می‌کنه؟» ـ خون مرا ببینید. این خون برای حقیقت ریخته شده...
Naarvanam
«دهقانان! مگه نمی‌بینین که چه‌طور زندگی می‌کنین، نمی‌بینین که شما رو لخت می‌کنن، فریب تون می‌دن و خونِتون را می‌خورن؟ همه چیز به شما متکی است. شما نیروی اصلی زمینی هستید، اما حقوق شماها چیه؟ تنها حق شما این است که از گرسنگی سقط بشین!»
Naarvanam
«دهقانان، برادران من، به اون اعلامیه‌ها اعتماد داشته باشید... شاید به خاطر آن‌ها به سوی مرگ می‌روم، منو کتک زدند و شکنجه دادند. می‌خواستن مرا وادار کنن بگم اون‌ها را از کجا آوردم. منو باز هم می‌زنن... همه این‌ها رو تحمل می‌کنم. چونکه در اون نوشته‌ها حقیقت وجود داره و حقیقت باید نزد ما عزیزتر از نان و جان باشه!»
Naarvanam
چونکه در اون نوشته‌ها حقیقت وجود داره و حقیقت باید نزد ما عزیزتر از نان و جان باشه!»
Naarvanam

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
تومان