بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادر | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادر

بریده‌هایی از کتاب مادر

۴٫۲
(۴۱)
در کودکی از مردم می‌ترسیدم... وقتی هم بزرگ شدم از آن‌ها بیزار بودم... چون احساس می‌کردم بی‌غیرت و ترسو هستن، اما حالا دلم برای آن‌ها می‌سوزد چون فهمیدم که آنها در داشتن چنین زندگی نکبتی مقصر نیستند.
شهریار
سوفی در نظر مادر فقط جوانی بود که دوست داشت خود را بزرگ جلوه دهد و هنوز مردم را بازیچه‌های عجیبی می‌پنداشت. از مقدس بودن کار و آزادی زیاد صحبت می‌کرد ولی با شلختگی که داشت باعث زحمت دیگران می‌شد. تضادهای بسیاری در وی بود.
محسن
با صدایی حزین فریاد زد: «مادر، زندگی این طوری است! می‌بینی چه طور مردم را بر ضد همدیگر برانگیخته‌اند! خواهی نخواهی آدم مجبوره که بزنه. اونم کسی رو که به اندازه خودش از حقوق اجتماعی محروم شده و از خودش بدبخت‌تره چون که نادانه... مأموران، ژاندارم‌ها، جاسوس‌ها همه‌شون در نظر ما دشمنند ولی با وجود این آدم‌هایی هستند مثل ما. آن‌ها را هم استثمار می‌کنن و بدین ترتیب مردم رو به جان همدیگه انداختند و با حماقت و ترس کورشان کردند و دست و پاشون رو بستند. اون‌ها رو له می‌کنن و به وسیله اشخاصی مثل خودشون نابودشون می‌کنن. مردمو به تفنگ و چماق و سنگ تبدیل کردند و اسم این کار رو تمدن می‌گذارن! دولت و کشور اینه...
محسن
به خاطر همین ترس بی‌معنی است که ما داریم هلاک می‌شیم! و حاکمان هم از این ترس ما سوء استفاده می‌کنن و اون‌ها خوب می‌دونن که مردم تا وقتی بترسن مثل درخت‌های غان در آن مرداب می‌پوسند
Lord_ARA
هیچ‌کس حرف دلِ مادران را نمی‌فهمد و برای آن‌ها دل نمی‌سوزاند
Lord_ARA
این کارخانه در حال پیشرفت است ولی در ازای توسعه و پیشرفت آن، سالانه چه تعداد کارگر کشته می‌شوند!
Lord_ARA
وقتی که جیب خالیه روح ناچاره که پاک باشه.
negar🦋
ـ طوری صحبت می‌کنین که انگار هرگز کسی به شما اهانتی نکرده... آندره بلند شد و به طرف مادر رفت، سرش را تکان داد و لبخندزنان گفت: «توی دنیا کسی هست که تا به حال به او اهانتی نشده باشه؟ به خود من آن‌قدر تا به حال اهانت شده که دیگه از توهین کسی نمی‌رنجم. وقتی نمی‌توانم عکس‌العملی نشون بدم چه کار باید بکنم. رنجیدن مانع از این می‌شه که آدم کارش رو انجام بده. و اگه آدم بخواد دنبال قضیه رو بگیره وقتش تلف می‌شه. زندگی همینه دیگه! من اول‌ها از توهین مردم خیلی اوقاتم تلخ می‌شد ولی بعدآ که خوب فکرش رو کردم دیدم که همه اون‌ها دل شکسته‌اند؛ هر کس می‌ترسه که از همسایه‌اش تو سری بخوره به همین جهت سعی داره که دستِ پیش بگیره تا پس نیفته. آره مادرجون زندگی اینه!»
Ahmad rafiee
آندره بلند شد و به طرف مادر رفت، سرش را تکان داد و لبخندزنان گفت: «توی دنیا کسی هست که تا به حال به او اهانتی نشده باشه؟ به خود من آن‌قدر تا به حال اهانت شده که دیگه از توهین کسی نمی‌رنجم. وقتی نمی‌توانم عکس‌العملی نشون بدم چه کار باید بکنم. رنجیدن مانع از این می‌شه که آدم کارش رو انجام بده. و اگه آدم بخواد دنبال قضیه رو بگیره وقتش تلف می‌شه. زندگی همینه دیگه! من اول‌ها از توهین مردم خیلی اوقاتم تلخ می‌شد ولی بعدآ که خوب فکرش رو کردم دیدم که همه اون‌ها دل شکسته‌اند؛ هر کس می‌ترسه که از همسایه‌اش تو سری بخوره به همین جهت سعی داره که دستِ پیش بگیره تا پس نیفته. آره مادرجون زندگی اینه!»
Ahmad rafiee
بچه‌ها یعنی پاک‌ترین خون ما، جگرگوشه‌های ما که بیش از هر چیز در نزد ما عزیزند، آزادی و جان خودشونو نثار می‌کنن و بدون تأسف درباره خود هلاک می‌شن.
Sophie
اگه فقط من مورد نظر بودم، تمام اهانت‌ها را تحمل می‌کردم ولی نمی‌خواهم که با ستمگرها تبانی کنم، نمی‌خواهم که با سوار شدن بر پشت من برای آنها آموزشگاهِ زدن دیگران بشود.»
Sophie
اگه فقط من مورد نظر بودم، تمام اهانت‌ها را تحمل می‌کردم ولی نمی‌خواهم که با ستمگرها تبانی کنم، نمی‌خواهم که با سوار شدن بر پشت من برای آنها آموزشگاهِ زدن دیگران بشود.»
Sophie
«گمون می‌کردم که با این زندگی آشنا هستم ولی وقتی آن تأثرات را در کتابی نخوانی بلکه یک آدم از اون حرف بزنه وحشت آوره! و جزئیات، حتی قسمت‌های پوچ آن و ثانیه‌هایی که سال‌ها رو تشکیل می‌ده وحشت آوره...»
Sophie
از هر طرف ما رو می‌کوبند، مجروحمون می‌کنن. اما هرگز نمی‌توانند روحمان را تسخیر کنند. دلمون می‌خواد استراحت کنیم، اما افکار روح را بیدار می‌کنه و به او فرمان نگاه کردن می‌ده...»
Sophie
تو خیلی خوب حرف می‌زنی ولی نمی‌تونی در دل‌ها تأثیر بگذاری. باید جرقه را به اعماق قلب‌ها رها کرد. تو نمی‌توانی با عقل در مردم نفوذ کنی چون این کفش برای پاهای آن‌ها بسیار ظریف و تنگه. پاشون تو این کفش نمی‌ره و اگر هم بره زود پاره می‌شه! همین!
Pouya Yarahmadi
درسته! پس خدا در قلب و در عقله، نه در کلیسا. چون کلیسا مقبره خداست! و تمام رنج و بدبختی بشر به خاطر اینه که ما را از خودمان جدا کردند! عقل، قلب رو عقب زده.
Pouya Yarahmadi
حال پسرتون خوبه؟ هنوز هم نمی‌خواین زنش بدین؟ این جوون واقعآ موقع زن گرفتَنِشه. وقتی که پدر و مادر پسرشون را زود زن می‌دن دیگه خیالشون راحته. چون مردی که زن و بچه داره روحآ و جسمآ سالم‌تره مثل قارچی که اگه در سرکه بیندازیش سالم می‌مونه.
Pouya Yarahmadi
«وانگهی چرا مردم نمی‌تونن در جلسه محاکمه حاضر بشن و فقط اقوام متهمان می‌تونن؟ اگه از روی عدالت محاکمه می‌کنن، می‌شه جلو مردم این کار رو کرد، پس چرا می‌ترسن؟»
♥︎ Sara ♥︎
اگه می‌دونستن که چه‌قدر زمین غنی است و چه چیزهای شگفت‌آوری در اون پیدا می‌شه. چه بسا شادی‌هایی که می‌تونستن برای خودشون فراهم کنن. همه چیز برای همه و هر کس برای همه چیز باشه، این طور نیست نیکلا؟
♥︎ Sara ♥︎
مردم بیچاره از کجا نیروی زجر کشیدن به‌دست می‌آورند؟» مادر آهی کشید و جواب داد: «به اون عادت می‌کنن.»
♥︎ Sara ♥︎

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
۱۱۴,۱۰۰
۳۰%
تومان