- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب مادر
- بریدهها
بریدههایی از کتاب مادر
۴٫۳
(۳۹)
آندره بلند شد و به طرف مادر رفت، سرش را تکان داد و لبخندزنان گفت: «توی دنیا کسی هست که تا به حال به او اهانتی نشده باشه؟ به خود من آنقدر تا به حال اهانت شده که دیگه از توهین کسی نمیرنجم. وقتی نمیتوانم عکسالعملی نشون بدم چه کار باید بکنم. رنجیدن مانع از این میشه که آدم کارش رو انجام بده. و اگه آدم بخواد دنبال قضیه رو بگیره وقتش تلف میشه. زندگی همینه دیگه! من اولها از توهین مردم خیلی اوقاتم تلخ میشد ولی بعدآ که خوب فکرش رو کردم دیدم که همه اونها دل شکستهاند؛ هر کس میترسه که از همسایهاش تو سری بخوره به همین جهت سعی داره که دستِ پیش بگیره تا پس نیفته. آره مادرجون زندگی اینه!»
Ahmad rafiee
بچهها یعنی پاکترین خون ما، جگرگوشههای ما که بیش از هر چیز در نزد ما عزیزند، آزادی و جان خودشونو نثار میکنن و بدون تأسف درباره خود هلاک میشن.
Sophie
اگه فقط من مورد نظر بودم، تمام اهانتها را تحمل میکردم ولی نمیخواهم که با ستمگرها تبانی کنم، نمیخواهم که با سوار شدن بر پشت من برای آنها آموزشگاهِ زدن دیگران بشود.»
Sophie
اگه فقط من مورد نظر بودم، تمام اهانتها را تحمل میکردم ولی نمیخواهم که با ستمگرها تبانی کنم، نمیخواهم که با سوار شدن بر پشت من برای آنها آموزشگاهِ زدن دیگران بشود.»
Sophie
از هر طرف ما رو میکوبند، مجروحمون میکنن. اما هرگز نمیتوانند روحمان را تسخیر کنند. دلمون میخواد استراحت کنیم، اما افکار روح را بیدار میکنه و به او فرمان نگاه کردن میده...»
Sophie
تو خیلی خوب حرف میزنی ولی نمیتونی در دلها تأثیر بگذاری. باید جرقه را به اعماق قلبها رها کرد. تو نمیتوانی با عقل در مردم نفوذ کنی چون این کفش برای پاهای آنها بسیار ظریف و تنگه. پاشون تو این کفش نمیره و اگر هم بره زود پاره میشه! همین!
Pouya Yarahmadi
درسته! پس خدا در قلب و در عقله، نه در کلیسا. چون کلیسا مقبره خداست! و تمام رنج و بدبختی بشر به خاطر اینه که ما را از خودمان جدا کردند! عقل، قلب رو عقب زده.
Pouya Yarahmadi
حال پسرتون خوبه؟ هنوز هم نمیخواین زنش بدین؟ این جوون واقعآ موقع زن گرفتَنِشه. وقتی که پدر و مادر پسرشون را زود زن میدن دیگه خیالشون راحته. چون مردی که زن و بچه داره روحآ و جسمآ سالمتره مثل قارچی که اگه در سرکه بیندازیش سالم میمونه.
Pouya Yarahmadi
«وانگهی چرا مردم نمیتونن در جلسه محاکمه حاضر بشن و فقط اقوام متهمان میتونن؟ اگه از روی عدالت محاکمه میکنن، میشه جلو مردم این کار رو کرد، پس چرا میترسن؟»
♥︎ Sara ♥︎
اگه میدونستن که چهقدر زمین غنی است و چه چیزهای شگفتآوری در اون پیدا میشه. چه بسا شادیهایی که میتونستن برای خودشون فراهم کنن. همه چیز برای همه و هر کس برای همه چیز باشه، این طور نیست نیکلا؟
♥︎ Sara ♥︎
مردم بیچاره از کجا نیروی زجر کشیدن بهدست میآورند؟»
مادر آهی کشید و جواب داد: «به اون عادت میکنن.»
♥︎ Sara ♥︎
چهطور ممکنه دل مادری به حال فرزندش نسوزه!
♥︎ Sara ♥︎
هزاران نفر هستند که میتونن بهتر از شما زندگی کنن، ولی مثل حیوونها زندگی میکنن و به خودشون هم میبالند که زندگی خوبی دارن مگه در زندگی اونها چه چیزی خوبی وجود داره؟ امروز کار میکنن و میخورن و بازم فردا همین برنامه است و همه عمرشونو این طوری میگذرونن. ضمنآ بچهدار هم میشن ابتدا با اونها تفریح میکنن و وجود آنها را مایه لذت و آرامش خود میدونن ولی وقتی کمی بزرگتر شدن و احتیاج به غذای بیشتری پیدا کردن والدین بنای کج خلقی را میگذارن، به اونها فحش میدن و میگن که پرخورها زود باشین بزرگ بشین و برین دنبال کار! دوست دارن که بچههاشونو مثل حیوانات اهلی بار بیارن... اینکه بچهها هم برای شکمشون کار میکنن، و همین طور زندگی تکرار میشه... هرگز هیچگونه خوشحالی یا فکری که باعث نشاط روح بشه برای آنها وجود نداره.
♥︎ Sara ♥︎
سی سال تمام کار کرد؛ وقتی شروع به کار کرد کارخانه دو دستگاه ساختمان بیشتر نداشت و امروز هفت ساختمان دارد! این کارخانه در حال پیشرفت است ولی در ازای توسعه و پیشرفت آن، سالانه چه تعداد کارگر کشته میشوند!»
♥︎ Sara ♥︎
کارخانه تمام انرژی نیرویی را که در عضلات این مردان خیره شده مکیده بود و یک روز از دفترِ عمر آنها قلم گرفته بود، بیآنکه ثمرهای برای کارگران داشته باشد. بدین ترتیب هر روز یک گام دیگر به مرگ نزدیک میشدند، بدون آنکه خود متوجه باشند. تنها دلخوشی و لذت آنها در زندگی این بود که پس از کار طاقتفرسا دمی را در یک رستوران دود گرفته به خوشی و استراحت بپردازند.
♥︎ Sara ♥︎
آه! اینها همه با هم همدستند! عدهای به دوشیدن مردم مشغولند و عدهای هم شاخهایش را نگه میدارند.
مریم عبادی
رفقا! وقت آن است که با نیرویی عظیم مقاومت کنیم و از خود دفاع نماییم. باید بفهمیم که هیچکس جز خود ما به ما کمک نمیکند و اگر بخواهیم دشمن را مغلوب کنیم باید شعارمان این باشد: همه برای یکی و یکی برای همه!
مریم عبادی
«یک مکان مقدس هیچ وقت نباید خالی بمونه. روح ما مکانیست دردناک، جایی که خدا در آن منزل داره و اگه خدا این منزل را ترک کنه جراحتی به روح وارد میشه، حقیقت امر اینه پاول! باید ایمان و اعتقادی جدید ایجاد کرد... باید خدای دیگهای آفرید، خدایی که دوست آدمها باشه!»
مریم عبادی
«تنها عقل است که آدم را آزاد خواهد کرد!»
مریم عبادی
پاول فریاد زد: «رفقا، سربازها هم مثل ما آدم هستند، ما را نمیزنند! چرا بزنند! چون ما حقیقتی را که برای همه واجب است بازگو میکنیم؟ خود آنها هم به این حقیقت ما احتیاج دارن... هنوز نمیفهمن، اما آن زمانی که در صف ما قرار بگیرن و نه در زیر لوای غارتگران و آدمکشها بلکه در زیر لوای ما یعنی زیر پرچم آزادی و نیکی، آنان نیز قیام میکنن. برای اینکه زودتر به آزادی ما پی ببرن لازم است که ما پیش بریم! به پیش رفقا! همه به پیش!»
hadis
حجم
۳۸۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۴۵۴ صفحه
حجم
۳۸۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۴۵۴ صفحه
قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
تومان