بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادر | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادر

بریده‌هایی از کتاب مادر

۴٫۳
(۳۹)
«می‌بینی پاول، باید از قلب شروع کرد نه از مغز چون قلب ناحیه‌ای‌ست که هرگز چیز دیگری در آن نمی‌روید.»
نسیم رحیمی
«خدا تو را حفظ کند! هر طور می‌خوای زندگی کن، من مانع تو نمی‌شم! فقط یه چیز از تو می‌خوام، وقتی با آدم‌ها صحبت می‌کنی محتاط باش! تو نباید به مردم اعتماد کنی! همه از هم بیزارند! نسبت به هم حسودند و از بدی کردن خوششان می‌یاد. تو اگه بخوای حقیقت را برای اون‌ها بگی، همه این رو نمی‌پذیرند. چون نمی‌فهمند به همین خاطر از تو متنفر می‌شد و تو رو به کشتن می‌دن!...»
نسیم رحیمی
هر طور می‌خوای زندگی کن، من مانع تو نمی‌شم! فقط یه چیز از تو می‌خوام، وقتی با آدم‌ها صحبت می‌کنی محتاط باش! تو نباید به مردم اعتماد کنی! همه از هم بیزارند! نسبت به هم حسودند و از بدی کردن خوششان می‌یاد. تو اگه بخوای حقیقت را برای اون‌ها بگی، همه این رو نمی‌پذیرند. چون نمی‌فهمند به همین خاطر از تو متنفر می‌شد و تو رو به کشتن می‌دن!...»
این کتابو در بی‌نهایت قرار بدین
اگر امروز در سراسر جهان جنگ راه بیفته و ما پیروز بشیم، باز هم فردا همین وضعه؛ یعنی یکی ثروتمنده و یکی فقیر
Perfectsunset75
اگر امروز در سراسر جهان جنگ راه بیفته و ما پیروز بشیم، باز هم فردا همین وضعه؛ یعنی یکی ثروتمنده و یکی فقیر
Perfectsunset75
غالبآ آدم جاهل از آدم باسواد بیشتر می‌فهمه... مخصوصآ اگه آدم باسواد شکمش سیر باشه
Perfectsunset75
این دنیا از حیث شعور و فهم به کندی پیشرفت می‌کنه زیرا مردم برای اینکه مستقل شوند ناچار به جمع کردن مال هستند نه علم
Perfectsunset75
«حتی خدا را برای فریفتن ما به کار بردند! لباس دروغ و افترا بر او پوشاندند تا روح ما را بکشند.
Perfectsunset75
مردم برای کسب پول به هر کاری تن در می‌دهند
Perfectsunset75
آن‌ها دیگه آدم نیستند بلکه چکش‌ها و ابزاری هستند برای کر و گیج کردن مردم. فایده‌شون اینه که مارو طوری درست کنن که دولت آسون‌تر بتونه از ما استفاده کنه.
Perfectsunset75
«فقط اون‌هایی آدم هستند که زنجیرها رو از جسم و عقلِ همنوع خود پاره می‌کنن.
Perfectsunset75
وقتی با آدم‌ها صحبت می‌کنی محتاط باش! تو نباید به مردم اعتماد کنی! همه از هم بیزارند! نسبت به هم حسودند و از بدی کردن خوششان می‌یاد
Perfectsunset75
در کودکی از مردم می‌ترسیدم... وقتی هم بزرگ شدم از آن‌ها بیزار بودم... چون احساس می‌کردم بی‌غیرت و ترسو هستن، اما حالا دلم برای آن‌ها می‌سوزد چون فهمیدم که آنها در داشتن چنین زندگی نکبتی مقصر نیستند.
شهریار
سوفی در نظر مادر فقط جوانی بود که دوست داشت خود را بزرگ جلوه دهد و هنوز مردم را بازیچه‌های عجیبی می‌پنداشت. از مقدس بودن کار و آزادی زیاد صحبت می‌کرد ولی با شلختگی که داشت باعث زحمت دیگران می‌شد. تضادهای بسیاری در وی بود.
محسن
با صدایی حزین فریاد زد: «مادر، زندگی این طوری است! می‌بینی چه طور مردم را بر ضد همدیگر برانگیخته‌اند! خواهی نخواهی آدم مجبوره که بزنه. اونم کسی رو که به اندازه خودش از حقوق اجتماعی محروم شده و از خودش بدبخت‌تره چون که نادانه... مأموران، ژاندارم‌ها، جاسوس‌ها همه‌شون در نظر ما دشمنند ولی با وجود این آدم‌هایی هستند مثل ما. آن‌ها را هم استثمار می‌کنن و بدین ترتیب مردم رو به جان همدیگه انداختند و با حماقت و ترس کورشان کردند و دست و پاشون رو بستند. اون‌ها رو له می‌کنن و به وسیله اشخاصی مثل خودشون نابودشون می‌کنن. مردمو به تفنگ و چماق و سنگ تبدیل کردند و اسم این کار رو تمدن می‌گذارن! دولت و کشور اینه...
محسن
به خاطر همین ترس بی‌معنی است که ما داریم هلاک می‌شیم! و حاکمان هم از این ترس ما سوء استفاده می‌کنن و اون‌ها خوب می‌دونن که مردم تا وقتی بترسن مثل درخت‌های غان در آن مرداب می‌پوسند
Lord_ARA
هیچ‌کس حرف دلِ مادران را نمی‌فهمد و برای آن‌ها دل نمی‌سوزاند
Lord_ARA
این کارخانه در حال پیشرفت است ولی در ازای توسعه و پیشرفت آن، سالانه چه تعداد کارگر کشته می‌شوند!
Lord_ARA
وقتی که جیب خالیه روح ناچاره که پاک باشه.
negar🦋
ـ طوری صحبت می‌کنین که انگار هرگز کسی به شما اهانتی نکرده... آندره بلند شد و به طرف مادر رفت، سرش را تکان داد و لبخندزنان گفت: «توی دنیا کسی هست که تا به حال به او اهانتی نشده باشه؟ به خود من آن‌قدر تا به حال اهانت شده که دیگه از توهین کسی نمی‌رنجم. وقتی نمی‌توانم عکس‌العملی نشون بدم چه کار باید بکنم. رنجیدن مانع از این می‌شه که آدم کارش رو انجام بده. و اگه آدم بخواد دنبال قضیه رو بگیره وقتش تلف می‌شه. زندگی همینه دیگه! من اول‌ها از توهین مردم خیلی اوقاتم تلخ می‌شد ولی بعدآ که خوب فکرش رو کردم دیدم که همه اون‌ها دل شکسته‌اند؛ هر کس می‌ترسه که از همسایه‌اش تو سری بخوره به همین جهت سعی داره که دستِ پیش بگیره تا پس نیفته. آره مادرجون زندگی اینه!»
Ahmad rafiee

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
تومان