بریدههایی از کتاب آبلوموف
۴٫۱
(۸۲)
در قسمت اول آن آبلوموف روی کاناپه لمیده است و در قسمت دوم به دیدن خانواده ایلینسکی میرود و شیفته الگا سرگییونا میشود و الگا نیز به او دل میبندد. در قسمت سوم الگا پی میبرد به اینکه درباره آبلوموف اشتباه کرده است و از هم جدا میشوند. در قسمت چهارم الگا با شتولتس، دوست آبلوموف، و آبلوموف با صاحبخانهاش ازدواج میکنند و داستان تمام میشود. رویدادی یا مانعی خارجی (مگر برداشته شدن پل روی نیوا، که چندی مانع دیدار الگا و آبلوموف میشود) یا واقعهای نامتعارف جریان آرام داستان را مختل نمیکند. تنآسایی و سستی و کندحرکتی و بیاعتنایی آبلوموف به همه چیز، تنها فنر محرک در سراسر این داستان است.
mary
دست به سوی انسان فرولغزیده پیش ببرید تا بلندش کنید و اگر امیدی به نجاتش نیست به تلخی بر او اشک بریزید، به بیچارگیاش نخندید. دوستش بدارید و در وجود او خود را ببینید و بر او همانطور قضاوت کنید که بر خود میکنید
mary
دوستی هنگامی چیز خوبی است که به صورت عشق میان یک زوج جوان، و به صورت خاطره عشق میان زوجی سالخورده تظاهر کند. اما خدا نخواهد که از یک طرف دوستی و از طرف دیگر عشق در میان باشد
rain_88
ــ زندگی یک تکلیف است. یک تعهد است و در نتیجه عشق هم تکلیفی است. برای من مثل این است که عشق نعمتی است خدا داده، فرمان خداست که دوست بدارم.
ا.م
در خیال با خود میگفت: «آه، چه خوب بود که گرمی شیرین عشق را بیرنج پریشانیهایش چشیدنی باشد! اما نه، تازیانه زندگی تو را میتازاند و هرجا بروی میسوزاند. چه بسیار حرکتها و کارهای کردنی به ناگاه زندگی او را پر کرده و مجالی باقی نگذاشته بود! عشق مدرسه بسیار دشواری برای زندگی است.»
rain_88
آبلوموف ناگهان برافروخت که:
ــ نه، همه چیز در آن نیست. دزد، یا زن بدکار یا یک احمق خودفروش را توصیف بکن، اما انسانی را هم که در او هست فراموش نکن.
rain_88
میخواهم بدانم چطور میشود که آدم گدا میشود؟ و وقتی شد چطور به این روز میافتد؟ آدم ناگهان گدا میشود یا به تدریج؟ و به راستی گدا میشود یا گداییاش کاذب است؟
seza68
ــ آه این آتش پرومته است. این اندوه را نه فقط باید تحمل کنی، بلکه باید آن را گرامی داری. این تردید و این سؤالها را باید حرمت بگذاری. اینها سرریز سعادتند، شکوه زندگیاند و بیشتر در اوج سعادت پیدا میشوند، جایی که از امیال زشت و خشن اثری نیست. آنها در ابتذال زندگی پدید نمیآیند. کسی میان درد و نکبت در بند این حرفها نیست. تودههای مردم به راه خود میروند و از این ابهام تردید و آزار سؤالهای بیجواب چیزی نمیدانند. اما کسی که به هنگام با آنها آشنا شود آنها را نه پتکهایی خردکننده، که مهمانانی عزیز مییابد.
فاطمه
چندی پیش دریافتم که در تو چیزهایی را دوست میداشتم که میخواستم در تو باشد.
فاطمه
ــ پس شما در چهره من چیزی تشخیص دادید؟
ــ بله، اشک... گرچه شما میخواستید آن را پنهان کنید. عیب بزرگ مردها این است که از حساس بودن دل خودشان شرم دارند. این هم از غرور است. اما غروری دروغین. بهتر بود در بعضی موارد از هوش و قدرت استدلال خودشان خجالت بکشند. زیرا اغلب در قضاوت اشتباه میکنند.
فاطمه
حجم
۷۲۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۸۹۵ صفحه
حجم
۷۲۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۸۹۵ صفحه
قیمت:
۲۸۰,۰۰۰
۱۴۰,۰۰۰۵۰%
تومان