بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آبلوموف | طاقچه
کتاب آبلوموف اثر ایوان گنچارف

بریده‌هایی از کتاب آبلوموف

انتشارات:فرهنگ معاصر
امتیاز:
۴.۱از ۸۱ رأی
۴٫۱
(۸۱)
من به چه چیز این زندگی دل خوش کنم؟ به علائقشان؟ به جاذبه فکری‌شان؟ یا به ارزش‌های عاطفی‌شان؟ نگاه کن، ببین محوری که همه اینها دورش می‌گردد کجاست؟ چنین کانونی وجود ندارد. هیچ چیز عمیقی نیست که بر جان اثر گذارد و دل را برانگیزد. این آدم‌هایی که در این مجالس می‌درخشند، همه مردگانی‌اند که در خوابند، از من بدتر! هادی آنها در زندگی چیست؟ درست است که در رختخواب نمی‌افتند اما مدام مثل مگس وزوزکنان به هر طرف حرکت می‌کنند. اما فایده حرکتشان چیست؟
FerFerism
ــ خوشبختی، خوشبختی! چه چیز ظریف و ناپایدار و فریبکاری! تور عروس، تاج شکوفه نارنج! عشق، عشق! ولی پول کجا بود؟ با نسیم که نمی‌شود زندگی کرد؟ ای عشق، ای شادکامیِ پاک و مشروع، تو را هم باید خرید!
FerFerism
ــ می‌بینید، هر روز باید ذخیره مهرتان را تازه کنید. تفاوت میان آن‌که عاشق است و آن‌که دوست دارد همین است من... آبلوموف با بی‌صبری گفت: ــ شما، شما چه؟ الگا به پشتی نیمکت تکیه داد. نگاهش ابرهای گریزان را با نگاه دنبال‌کنان، گفت: ــ من طور دیگر دوست دارم. بی‌شما دلتنگم. جدا شدن از شما، برای مدت کوتاه اسباب افسوس من است، و برای مدت طولانی برایم دردناک است. یک بار دانستم و دیدم که دوستم دارید و آن را باور کردم، برای همیشه و از آن شیرینکامم ولو این‌که دیگر تکرار نکنید که دوستم دارید. بیش از این و بهتر از این نمی‌توانم دوست بدارم.
FerFerism
اندیشه یا نیت‌اش هرگز بی‌کمک دیگری به پختگی نمی‌رسید و همچون سیبی رسیده هرگز خود به خود از شاخه فرو نمی‌افتاد. فکر او می‌بایست مانند سیب از او چیده شود.
FerFerism
می‌کوشید که با رؤیاپردازیِ بیش از اندازه از واقعیت دور نیفتد و «خاک سفت واقعیت» را همیشه زیر پای خود حس کند.
FerFerism
الگا گفته او را تکرار کرد که: ... برای چه زندگی می‌کند؟ مگر ممکن است وجود کسی بی‌فایده باشد؟ آبلوموف گفت: ــ چرا نه؟ مثلاً مال من! الگا ایستاد و پرسید: ــ شما هنوز نمی‌دانید هدف زندگی‌تان چیست؟ من که باور نمی‌کنم. شما به خود تهمت می‌زنید. اگر راست بگویید سزاوار زنده بودن نیستید. ــ من از مرحله‌ای که هدف باید زندگی باشد گذشته‌ام، و در آینده هم چیزی نیست...
FerFerism
در جست و جوی قواعدی برای زندگی بود. آن گونه زندگی که پرمایه باشد و در عین حال به آرامی، روز به روز، و قطره قطره جاری باشد و با تماشای صامت طبیعت، در میان رویدادهای به نرمی در حرکتِ زندگیِ آرام و بی‌دردسر خانوادگی بگذرد. هیچ میل نداشت که زندگی را مانند شتولتس شطی پهناور و خروشان و پر از امواج جوشان و غلتان تصور کند.
FerFerism
من تن به پیری نمی‌دهم. من هرگز از زندگی خسته نخواهم شد. ولی زندگی با تو روز به روز خواهد بود. روزها در انتظار میلاد، و بعد عید پاک، و رفتن به مهمانی و به مجلس رقص و در عین بی‌خیالی! شب می‌خوابیم و خدا را شکر می‌کنیم که روزمان سریع و بی‌دردسر گذشت و صبح به این امید بیدار می‌شویم که روز تازه نیز به خوشی روز پیش بگذرد. این آینده ما خواهد بود. این‌طور نیست؟ ولی آخر این زندگی است؟ من از این زندگی دق می‌کنم، می‌میرم... برای چه؟ ایلیا؟ آیا تو با این زندگی خوشبخت خواهی بود؟
FerFerism
زبده جوان‌هامان، چشم و چراغ جامعه‌مان چه می‌کنند؟ پیاده یا با کالسکه بولوار نی‌یوسکی را گز می‌کنند و شب‌ها تا صبح می‌رقصند، آنها در خواب نیستند؟ روزهاشان را مثل ورقِ بازی که بر بزنند بی‌هیچ هدفی به هم می‌ریزند و به هدر می‌دهند. حالا بیا و تماشا کن که به هرکس که مثل خودشان لباس نپوشد و مثل آنها نام و مقام نداشته باشد با چه کبری بزرگی می‌فروشند و دورباش می‌گویند. بیچاره‌ها گمان می‌کنند که هنوز بالاتر از توده مردمند.
FerFerism
آنها هرگز خود را با هیچ مسأله پوشیده فکری یا تنگناهای اخلاقی به زحمت نمی‌انداختند. به همین سبب پیوسته شادمان و از تندرستی شکوفان بودند و عمر دراز می‌کردند. مردها در چهل سالگی به جوانان می‌مانستند و پیران با مرگی پرمحنت و دردناک نمی‌جنگیدند، بلکه چون به نهایت کهنسالی می‌رسیدند گفتی پنهانی، می‌مردند و به آرامی سرد می‌شدند و آخرین آه را می‌کشیدند. به همین سبب می‌گویند که قدیمیان تندرست‌تر بودند.
FerFerism

حجم

۷۲۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۸۹۵ صفحه

حجم

۷۲۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۸۹۵ صفحه

قیمت:
۲۸۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۸صفحه بعد