بریدههایی از کتاب این قرن
۴٫۳
(۷)
تز اساسی پیراندللو ایناست که برگشتپذیری میان امر واقعی و ظاهر تنها مسیر هنری دستیابی به امر واقعی است. پیراندللو تمامیت تئاتر خود را تحت عنوانی خاصه پرمعنی معرفی میکند: «ماسکهای عریان» . امر واقعی، یا امر عریان، چیزی است که خود را تنها با الصاق به ماسک، با الصاق به ظاهر عرضه میکند.
Ahmad
این «فاصلهگذاری» چیست که برشت آنرا به قاعدهای برای اجرای[ Performance ]بازیگر تبدیل کرد؟ همانا نشان دادن شکاف میان بازی و امر واقعی ـدر حوزهی بازیگریـ است. مهمتر از آن، تکنیکی است که حلقههای عمیق و ضروری پیونددهندهی امر واقعی به ظاهر را بازمیگشاید، حلقههایی ناشی از این فکت که ظاهرْ اصلِ تقرربخش حقیقی امر واقعی است، اصلی که تأثیرات سبعانهی امکانِ خاص امر واقعی را تحدید و مرئی میسازد.
بیشتر عظمت این قرن در تعهدش به اندیشیدن رابطهی ـدر وهلهی نخست غالباً پیچیدهیـ میان خشونت واقعی و ظاهر، چهره و ماسک، برهنگی و پوشش، نهفته است. میتوان در متنوعترین سیاق، از نظریهی سیاسی تا کنش هنری، به این نکته برخورد کرد.
Ahmad
در قرن بیستم، قانون مشترک جهان نه امر یگانه[ The One ]است و نه امر چندگانه[ The Multiple ]: امر دوگانه[ The Two ]است. امر یگانه نیست، چرا که هیچ هماهنگیای، هیچ هژمونیای از سوی امر بسیط، هیچ قدرت وحدتیافتهای از خدا، در کار نیست. امر چندگانه نیست، چرا که مسئله بر سر حصول نوعی توازن بین قدرتها یا نوعی هماهنگی قوا نیست. این قانون همان امر دوگانه است، و جهانی که توسط مدالیتهی امر دوگانه بازنمایی شود امکان تسلیم یکپارچه و تعادل ترکیبی هر دو را کنار مینهد. صرفاً باید تصمیم گرفت.
کل جهان بر آن است که این قرن تصمیم خود را خواهد گرفت، که گسستی ایجاد خواهد کرد. این دریچهای است به سوی سوبژکتیویتهی این قرن. همانطور که این قرن نشان میدهد، انسانها قابلیت چشمگیری برای ابداع امر دوگانه دارند. جنگ، در تضاد با هرگونه تعادل یکپارچه، مرئیت راسخ امر دوگانه است، و از این لحاظ جنگْ همهجاحاضر. اما امر دوگانه ضددیالکتیکی است. انفصالی نادیالکتیکی بدون هیچ سنتزی
Ahmad
یکی از وسواسهای این قرن دستیابی به امری قطعی[ Definitive ]است. میتوان دید که این وسواس حتی در انتزاعیترین حوزههای علم هم دخیل است. فقط آن کوشش ریاضیاتیای را در نظر آورید که با نام بورباکیدر پی ساخت پیکرهی ریاضیاتیای است تماماً فرمالیزه، کامل و قطعی. در هنر عقیده بر آن است که با پایان بخشیدن به نسبیت محاکاتها و بازنماییها هنر مطلق بهدست خواهد آمد، هنری که خود را تماماً در شأن هنر نشان دهد؛ هنری که ـ با درنظر گرفتن فرآیند آن بهمنزلهی ابژهاشـ بیان و برگشودگی همان چیزی است که در هنرْ هنرمندانه است؛ بیان پایان خودِ هنر در بطن هنر. بهطور خلاصه: آخرین اثر هنری، در فرم هنر بیـ اثر.
در همهی این نمونهها میتوانیم ببینیم که آرزوی امر قطعی[ یا فرجامین ]بهمنزلهی فراسوی نوعی انهدام تحقق یافته است. انسان نوین انهدامِ انسان کهنه است. صلح جاودان از رهگذر انهدام جنگهای کهنه و توسط جنگ تام حاصل میآید. پیکرهی علمِ تکاملیافته بهوسیلهی فرمالسازی تام، شهودات علمی کهنه را منهدم میکند. هنر مدرن سپهر نسبی بازنمایی را ویران میسازد. در اینجا زوج بنیادینی در کار میباشد، زوج انهدام و امر قطعی[ یا فرجامین ]
Ahmad
مضمون مائوئیستی جنگ انقلابی، با همنِشانی دو گونهی متفاوت از جنگ که اصولاً با دو سیاست متفاوت همپیوندند، تمایز تماماً متفاوتی را برقرار میسازد. بر این اساس، بر عهدهی جنگِ (به لحاظ سیاسی عادلانه) است که جنگهای (به لحاظ سیاسی ناعادلانه) را پایان بخشد. به متن زیر که برگرفتهای است از مسائل استراتژیک جنگ انقلابی در چین توجه کنید:
جنگ، این هیولایی که انسانها را مجبور به کشتن یکدیگر میکند، سرانجام از رهگذر گسترش جامعهی بشری از میان خواهد رفت، و این در آیندهای نه چندان دور به وقوع خواهد پیوست. اما برای فرونشاندن جنگها تنها یک راه در میان است: در تضاد قرار دادن جنگ با جنگ، در تضاد قرار دادن جنگ انقلابی با جنگ ضدانقلابی[ ... ]. آن هنگام که جامعهی بشری به فرونشاندن طبقات و فرونشاندن دولت دست یازد، دیگر هیچ جنگی در کار نخواهد بود نه انقلابی و نه ضدـ انقلابی، نه عادلانه و نه ناعادلانه. آن عصر برای بشریت عصر صلح جاودان خواهد بود
Ahmad
پس از اشتیاق به امر واقعی، بیتردید مشخصهی اصلی این قرن است: قرنِ جنگ. این صرفاً به این معنی نیست که این قرن ـتا به همین امروزـ مملو از جنگهای سبعانه بوده، بل اینکه ذیل پارادایم جنگ برگشوده شده است.
مفاهیم بنیادینی که این قرن از رهگذرشان خود یا انرژی آفرینشگر خویش را میاندیشد همگی به انقیاد معناشناسی جنگ درآمدهاند. توجه داشته باشید که ما با جنگ به معنای هگلی آن، یعنی جنگ ناپلئونی سر و کار نداریم. جنگ برای هگل سویهای برسازنده در خودآگاهی گروهی از مردم است. جنگ آگاهی میآفریند، بهویژه آگاهی ملی را. جنگ و پیکار قرن بیستم از این قسم نیست؛ ایدهی قرن بیستمی جنگ، جنگی سرنوشتساز، آخرین جنگ است. جنگ ۱۸۱۹۱۴ برای کل جهان جنگی بد بهشمار میآید، جنگ فجیعی که دیگر هرگز نباید روی دهد ـاین است منشاء تعبیر «آخرینِ آخرین» . باید جنگ ۱۸۱۹۱۴ مطلقاً آخرین جنگ از اینگونه جنگهای بد باشد. این مسئله تبدیل به مسئلهی پایان بخشیدن به جهانی شده که چنین جنگ فجیعی را بهبار آورد. تنها چیزی که میتواند جنگ را پایان بخشد جنگ است، اما این جنگ از گونهی دیگری خواهد بود. دلیل این امر آن است که صلحِ بین سالهای ۱۹۱۸ و ۱۹۳۹ مانند جنگ است، هیچ کسی این صلح را باور ندارد. جنگ دیگری ضروری است، جنگی که حقیقتاً آخرین خواهد بود.
Ahmad
در حقیقت، این بُعد ایدئولوژیکی انسان نوین نیست که در قرن بیستم تأثیرگذار و فعال میباشد. آنچه سوژهها و مبارزان را برمیانگیزد تاریخمندی انسان نوین است. چرا که ما خود را در لحظهی واقعی شروع مییابیم. قرن نوزدهم اعلام داشت، رویا پرورد، و وعده داد؛ قرن بیستم تصریح کرد که، اینجا و اکنون، انسان خواهد ساخت.
ایناست آنچه من در نظر دارم که اشتیاق به امر واقعیاشبخوانم. معتقدم که این[ تعبیر ]کلیدی برای فهم این قرن در اختیارمان مینهد. اینجا باوری در میان است، آکنده از شور و شوق، به اینکه ما به امر واقعی نوعی آغاز فراخوانده میشویم.
همانطور که همهی بازیگران کلیدی این قرن پیبردند، امر واقعی هم سرچشمهی وحشت است و هم شوق، همزمان مرگبار است و آفریننده. مسلم اینکه همانطور که نیچه باشکوه تمام بیان کردـ «فراسوی خیر و شر» است. هر باوری دربارهی ظهور واقعی یک انسان نوین واجد خصیصهی بیتفاوتی قاطعی نسبت به هزینهاش میباشد؛ این بیتفاوتی خشونتآمیزترین ابزارها را مشروعیت میبخشد. اگر آنچه مدنظر است انسان نوین باشد، انسانِ گذشته کاملاً تبدیل به چیزی چون مادهای یکبار مصرف میشود.
Ahmad
برای اخلاقگرایی خوشخلق این روزگار ـ حامی جنگ افروزیهای پرهیزکارانه یا منافع زیبندهـ که چیزی نیست مگر پشتیبانی از جنایات ضدعفونی شده، قرن کوتاه، یا قرن سیاست انقلابی که ذیل نام مبهم «کمونیسم» گنجانده شده، قرنی بربروار بود چرا که اشتیاقش به امر واقعی آنرا فراسوی خیر و شر نهاد. برای مثال، در تضادی تام میان سیاست و اخلاقیت. اما این قرن از منظر درونی حماسی و قهرمانانه زیسته شد.
با خواندن ایلیاد مجبوریم اذعان کنیم که[ اثر ]متشکل از توالی ناگسستهای از قتلعامهاست. اما در پویش خود بهمثابهی یک شعر، این[ قتلعامها ]نه بربروار، بلکه در عوض بهنحوی حماسی و قهرمانانه نشان داده شدهاند. این قرنْ یک ایلیاد سوبژکتیو بوده است ـحتی اگر بربریت، از سوی جناح مقابل، اغلب تصدیق و محکوم شده باشد. از اینجاست که نوعی بیتفاوتی خاص نسبت به نشانههای ابژکتیو قساوت سربرمیآورد. همان بیتفاوتیای که بههنگام خواندن ایلیاد در آن بهسر میبریم، چرا که نیروی کنش در شدت خود هرگونه نازک طبعی اخلاقی را زیر پا میگذارد.
Ahmad
این قرن خود را بهمثابهی نیهیلیسم، لیکن به شکل مساوی همچون تأییدگری دیونوسوسی درک میکرد. بهنظر میرسد که این قرن، بسته به اینکه کدام را مدنظر داریم، برحسب یکی از آن دو قاعده عمل میکند: یکی (که برای مثال امروز، در حال اجراست) مستلزم کنارهگیری، تسلیم، شرارت کمتر، بههمراه خویشتنداری، پایان بشریت بهمنزلهی نیرویی معنوی، و نقد «روایتهای کلان» است.[ ۱۷ ]دیگری ـ که بر «قرن کوتاه» میان ۱۹۱۷ و دههی ۱۹۸۰ غالب بودـ از نیچه، ارادهی به «دو نیم کردن تاریخ جهان» را به ارث برده و در پی شروع رادیکالی است که در بطن خود حامل بنیانِ بشریتی سازشیافته باشد.
رابطهی میان این دو رهیافت به هیچوجه سرراست نیست. این رابطه نه یک تناظر دیالکتیکی، بلکه نوعی درگیری را بر میسازد.
Ahmad
سه ثروتمند برتر جهان دارای ثروتی بیشتر از جمع کل تولید ناخالص داخلی چهل و هشت کشور از فقیرترین کشورهای جهان هستند.
(۳) فرض کنید که میخواهیم برای کل جمعیت جهان دسترسی کمیتپذیری به تغذیه، حدود ۲,۷۰۰ کالری در روز، و دسترسی به آب آشامیدنی و امکانات سلامتی مقدماتی را فراهم کنیم. این، کموبیش، بالغ بر میزان پولی میشود که ساکنان اروپا و ایالات متحده هر ساله خرج عطر میکنند.
(۴) ۲۰ درصد از فقیرترین و ۲۰ درصد از ثروتمندترینهای جمعیت جهانی را در نظر آورید. در ۱۹۶۰، بخش فوقانی[ این جمعیت ]درآمدی بیش از سی برابر بخش تحتانی آن داشت. در ۱۹۹۵، این میزانِ درآمد بیش از هشتاد و دو برابر بود.
Ahmad
اگر اعداد (نظرسنجیها، صورتحسابها، آمار مخاطبان، بودجهها، اعتبارات، روندهای بازار بورس، تیراژها، دستمزدها، حقوقِ فروش اوراق قرضه...) بتوارهی این روزگارند، از آنرو است که جایی که امر واقعی به تردید و تزلزل انجامد، اعداد کور قد برمیافرازند.
Ahmad
«چه باید کرد دربارهی این فکت که علم میداند چطور انسان نوینی بسازد؟» و همه میدانند از آنجایی که هیچ پروژهای در کار نیست، یا تا آنجا که هیچ پروژهای در کار نباشد، تنها یک پاسخ وجود دارد: منفعت به ما خواهد گفت که چه کنیم.
در نهایت، و تا پایانش، این قرن به راستی قرنِ بشریتی دیگر خواهد بود، قرن دگرگونسازی رادیکال آنچه که انسان هست. از این لحاظ به گسستهای شناختی فوقالعادهای که مشخصهی سالهای آغازیناش بود وفادار میماند هر چند که اندک اندک از سیاق پروژه به سیاق اتوماتیسمهای منفعتطلبانه تغییر رویه خواهد داد. این پروژه بسیاری را خواهد کشت. اتوماتیسم نیز همینطور، آنهم به این کار ادامه داد، بیآنکه کسی قادر باشد گناهکارش بنامد. بگذارید بپذیریم تا شاید از این پس جویای توضیحی بر این امر باشیم که این قرن بهمنزلهی موقعیت مناسبی برای جنایتهای گسترده عمل کرده است. اما اجازه دهید بیدرنگ بیافزاییم که[ این ماجرا هنوز ]تمام نشده، اکنون آن جانیان نامدار جای خود را به جانیانی دادهاند که همچون[ سهامدارانِ ]شرکتهای سهامی عام، گمناماند.
Ahmad
کمی همچون طریقهای که در آن، برای دست اندرکاران هنر مدرن، صداها و فرمهای برکنده از هارمونی تونال و فیگوراتیو، چیزی نبودهاند مگر موادی که هدف و غایتشان نیاز به دگرگونی همه جانبهای داشت. یا همچون طریقهای که نشانههای فرمال، بیبهره از هر گونه ایدهآلسازی ابژکتیو، ریاضیات را به سوی نوعی تکامل خودکار راندند. در این معنا، پروژهی انسان نوین پروژهی گسست و بنیانگذاریای است که ـدر حیطهی تاریخ و دولتـ همان تونالیتهی سوبژکتیو گسستهای علمی، هنری و سسکوالِ ابتدای این قرن را تداوم میبخشد. از این رو میتوان استدلال کرد که این قرن به سرآغاز خویش وفادار بوده است. وفاداریای سبعانه.
جالب اینکه امروز این مقولات مرده و مدفوناند، اینکه دیگر هیچکس خود را درگیر آفرینش سیاسی یک انسان نوین نمیکند. برعکس، آنچه از هر سو میشنویم خواست حفظ بشریت کهنه و بهعلاوه حفظ همه انواع در معرض خطر (از جمله بذر گندمهای باستانیمان) است ـبهخصوص همین امروز که با پیدایش مهندسی ژنتیک آن تمهیدات برای نوعی دگرگونیسازی واقعی انسان، برای اصلاح انواع به کار گرفته میشوند.
Ahmad
اجازه دهید بپذیریم که قرن ما قرنی است که در آن ـهمانطور که مالرو مینویسدـ سیاست به تراژدی مبدل گشت. چه بود آنچه که در ابتدای این قرن، در طی افتتاح طلایی Belleépoque[ دوران زیبا ]از اوضاع و امور چنین جلوهای پدید آورد؟ این قرن اساساً از لحظهی خاصی به بعد، تحت تسخیر ایدهی تغییر دادن انسان، ایدهی آفریدن انسانی نوین قرار داشته. درست است که این ایده میان فاشیسمها و کمونیسمهای گوناگون در گردش است، آنها که پیکرههایشان کموبیش هماننداند: از یک سو، پرولتاریا بر آستانهی جهانی رهایییافته ایستاده، و از دیگر سو، زیگفرید، آریایی نمونه، اژدهایان انحطاط را به زیر میکشد. آفریدن بشریتی نوین همواره به خواستِ نابودی نوع کهنهی آن میانجامد. در خصوص طبیعت این بشریت کهنه منازعهای خشونتآمیز و آشتیناپذیر در میگیرد. اما هرباره و همواره این پروژه چنان رادیکال است که در جریان تحققاش تکینگی جان انسانها بهحساب نمیآیند. در این بین هیچ چیزی مگر نوعی ماده در کار نیست.
Ahmad
قرن بیستم بهنحوی استثنایی شروع میشود. اجازه دهید دو دههی چشمگیر میان ۱۸۹۰ و ۱۹۱۴ را به عنوان پیش درآمد این قرن در نظر بگیریم. این سالها در هر حیطهای از اندیشه بازنمای دورهای استثنایی از ابداعگری و نوآوری هستند. دورهای که مشخصهاش آفرینشگری چندوجهیای است که تنها میتواند با رنسانس فلورانسی یا قرن پریکلس مقایسه شود. این دوره، دورهی شگفتآور برانگیختگی و گسست است. تنها به برخی از نقاط عطف آن توجه کنید. در ۱۸۹۸ مالارمه کمی پس از چاپ بیانیهی شعر مدرن،... UnCoupdedésjamais[ تاس ریختن... ]، از دنیا میرود. در ۱۹۰۵ اینیشتن نسبیت خاص را کشف میکند (که در غیر این صورت پوانکاره بر او پیشی میجست) ، آنهم در کنار نظریهی کوانتومِ نور. در ۱۹۰۰ فروید با چاپ تفسیر رویاها نخستین شاهکار نظاممند انقلاب روانکاوانه را پدید میآورد. در ۱۹۰۸ شوئنبرگ در خلوت خود امکان یک موسیقی آتونال را پیریزی میکند. در ۱۹۰۳ لنین سیاست مدرن را میآفریند، آفرینشی که در چه باید کرد؟ به ثبت میرسد. این دوره همچنین شاهد چاپ رمانهای پر تعداد جیمز و کنراد، تحریر بخش اصلی در جستجوی زمان از دست رفتهاثر پروست، و تکمیل اولیس اثر جویس است.
Ahmad
یکی از حقایق قرن بیستم این است که دموکراسیهای متحد در جنگ بر علیه هیتلر کموبیش اعتنایی به نابودگریها نداشتند. بهنحوی استراتژیک میتوان گفت که آنها با گسترشطلبی آلمان در جنگ بودند نه با رژیم نازی. بهنحوی تاکتیکی میتوان گفت که (در زمانبندی حمله، گزینش اهداف بمبارانها، عملیاتهای کماندویی و غیره) هیچ یک از تصمیمهای آنها توقف یا حتی تحدید نابودگریها را دنبال نمیکرد. نکتهی اصلی همین است، آنها از همان روزهای نخست کاملاً از آنچه روی میداد آگاه بودند. امروزه با نظر به دموکراسیهای خودمان نیز که به هنگام بمباران صربستان یا عراق کاملاً انسانگرا هستندـ همین را میتوان گفت، دموکراسیهایی که تقریباً هیچ اعتنایی به نابودی میلیونها آفریقایی توسط بیماری ایدز، که بهنحوی مؤثر در اروپا و امریکا کنترل شده و میتوان آنرا[ در سایر نقاط ]نیز به کنترل در آورد ندارند. به دلایل مالی و اقتصادی، دلایلی ناشی از قوانین تجاری و اولویت سرمایهگذاریـ به دلایلی امپریالی، دلایلی تماماً اندیشیدنی و به راستی اندیشیده شدهـ دارو و درمان در اختیار آفریقاییهای محتضر قرار نخواهد گرفت. آنها فقط در اختیار دموکراتهای سفیدپوست هستند.
Ahmad
ما وارث یک تاریخ طولانی هستیم، تاریخ یکسانانگاری الاهیاتی شرّ و ناهستی. در واقع، اگر شرّ هستـ اگر شرّ از یک موقعیت هستیشناختی ایجابی برخوردار میباشدـ پس موجبی یا مسئولی دارد. برای تبرئهی آن موجب باید از شرّ هرگونه هستیای را سلب کرد. آنانی که معتقدند نازیسم (برخلاف «دموکراسی» خودشان) فرمی از اندیشه یا نوعی سیاست نیست، صرفاً مایل به تبرئه تفکر، یا سیاست هستند. یعنی میخواهند پیوند ژرف و پنهان امر واقعی سیاسی نازیسم را با آنچه معصومیت دموکراسیاش میخوانند کتمان کنند.
Ahmad
وقتی برخی با بیتکلفی میگویند آنچه نازیها کردند (نابودگری) از مرتبه امر نااندیشیدنی یا امر لاینحل است، یک نکته حیاتی را فراموش میکنند: اینکه نازیها آنچه را که کردند، هم اندیشیدند و هم بررسی کردند، آنهم با بیشترین دقت و قاطعیت.
این تصور که نازیسم فرمی از اندیشه نیست، یا به بیانی عامتر، بربریت نمیاندیشد، موجد نوعی فرآیند پنهانی تبرئه است. این یکی از هیئتهایی است که هژمونی فکری این روزگار به خود گرفته، و در این شعار خلاصه شده که «هیچ بدیلی در کار نیست» ، همان چیزی که فرانسویها به آن LaPenséeunique[ تفکر یکتا ]میگویند. این واقعاً چیزی نیست مگر ارتقاء نوعی سیاست بیبدیل، یک Politiqueunique[ سیاست یکتا ]. سیاست میاندیشد، بربریت نه، پس هیچ سیاستی بربروار نیست. تنها هدف این قیاس پنهان کردن بربریت است، در غیر این صورت مبرهن است که پارلمانتاریسم سرمایهدارانه، تقدیر جاری ما را در کنترل دارد. برای گریز از این آشفتگی باید، بر مبنای شهادت این قرن، باور داشته باشیم که نازیسم خود هم یک سیاست است هم یک اندیشه.
Ahmad
زبانم بیش از پیش برایم همچون حجابی میشود که برای دست یافتن به چیزهای (یا نیستی) پشتاش باید از هم دریده شود. گرامر و سبک. از دید من اینها به اندازهی یک لباسشنای ویکتوریایی یا توداری یک جنتلمن حقیقی بیربط شدهاند. یک ماسک. به این امید که زمانی فرا رسد، زمانیکه به لطف خدا از پیش در برخی محافل خاص فرا رسیده، که مؤثرترین استفاده از زبان در گرو سوءاستفاده از آن باشد. از آنجا که نمیتوانیم به یکباره زبان را نابود کنیم، پس حداقل نباید از هیچ کاری برای سوق دادن آن به ورطهی رسوایی خودداری کنیم. سوراخ سوراخ کردن آن، تا جاییکه آنچه در پساش مخفی است چه چیزی باشد و چه هیچ شروع به نشت کند؛ امروزه نمیتوانم برای یک نویسنده هدفی والاتر از این متصور شوم. یا آیا این فقط ادبیات است که در آن طرق بیتحرک کهنهای که موسیقی و نقاشی بسی پیش از این کنار نهادند همچنان باقی میماند؟ آیا در طبیعت رذیلانهی واژه، چیزی بینهایت مقدس وجود دارد که در ارکان سایر هنرها یافت نشدهاست؟ آیا دلیلی دارد که مادیت دهشتناک سطح واژگانی اینطور انحلالناپذیر باشد و نتواند همچون سطح صوتی در سمفونی هفتم بتهوون با سکتههای پیدرپی از هم دریده شود، تا آنجا که در سراسر اثر چیزی نیابیم مگر ردی از اصوات پراکنده و معلق در ارتفاعات سرگیجهآور
Ahmad
در سنتِ فلسفهی غرب، این تقابل، از همان ابتدا و در جهانِ یونانی، خود را بههیئتِ تقابلِ تئوری/پراکسیس نشان داده است. میتوانیم پیشنهاد کنیم که این تقابل، صورتمسألهی اساسی فلسفهی غرب است؛ مسألهای که در دورههای مختلف، نامهای متفاوتی پیدا کرده و بااینحال آنها را همچون دانههای تسبیح بههم متصل کرده است: بالقوهگی/فعلیتِ ارسطو، سوژه/ابژهی کانت، ذهنیت/عینیتِ هگل یا کل/جزءِ فلسفهی تحلیلی همهگی نامهای مختلفِ همین تنشِ برسازندهاند. تنها بهاینمعنا و براساسِ همین تنشِ بنیادین است که میتوانیم از کلیتی یکپارچه بهنامِ «فلسفهی غرب» سخن بگوئیم. این تنشِ بنیادی چیزی در حدِ شرط و زمینهای است که خودِ تفکر را اساساً امکانپذیر میکند، دیالکتیک تاریخی را بهراه میاندازد، نقد را امکانپذیر میکند و بهاصطلاحِ زبانشناختیتر، نفسِ وجودِ معنا را ممکن میکند. حقیقت دارد که انسان به یک تنش هبوط کرده است؛ و اگر برای عقل چیزی باقی مانده باشد که هنوز ارزشِ حفظکردن داشته باشد، این چیز یک ناچیز، یک حفره است: انسان نگهبانِ زخمِ خود است. تئوریپراکسیس یکی از نامهای بسیارِ این زخم است.
Ahmad
حجم
۲۷۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه
حجم
۲۷۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه
قیمت:
۹۸,۰۰۰
۶۸,۶۰۰۳۰%
تومان