بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پدرخوانده | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پدرخوانده

بریده‌هایی از کتاب پدرخوانده

نویسنده:ماریو پوزو
انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۴.۲از ۵۵ رأی
۴٫۲
(۵۵)
فکر کرد "اگر موفقیت این است، آن را نمی‌خواهد. اگر موفقیت این است، ترجیح می‌دهد در سیسیل چوپانی کند."
B.A.H.A.R
درد او را هوشیار نگه می‌داشت
B.A.H.A.R
آن‌قدر شجاعت داشت که قربانی بلوف نشود؟ آ
B.A.H.A.R
بیخود و بی‌جهت مشت و لگد نمی‌زدند، هر حرکتی آرام و هوشمندانه بود.
B.A.H.A.R
آگاه بود که در این دنیا زمانی می‌آید که متواضع‌ترینِ مردان، اگر چشمانش را باز نگه دارد، می‌تواند انتقامش را از قدرتمندترینِ مردان بگیرد و این به او آرامش می‌داد. همین بود که نمی‌گذاشت خان تواضع و آرامشی را که تمامی دوستانش در او تحسین می‌کردند از دست بدهد.
B.A.H.A.R
بود که در این دنیا زمانی می‌آید که متواضع‌ترینِ مردان، اگر چشمانش را باز نگه دارد، می‌تواند انتقامش را از قدرتمندترینِ مردان بگیرد و این به او آرامش می‌داد.
B.A.H.A.R
کارهایی هست که باید انجام بشن، انجام‌شون می‌دی و هیچ وقت درباره‌شون حرفی نمی‌زنی. سعی نمی‌کنی بر حق و درست نشون‌شون بدی. نمی‌تونن بر حق باشند. فقط انجام‌شون می‌دی. بعد فراموش می‌کنی.»
مریم
آموخته بود که جامعه بی‌ادبی‌های فراوانی می‌کند که باید تحمل کرد.
n re
او توضیح داد که لوکا برازی یکی از ترسناک‌ترین مردان دنیای جنایی شرق آمریکا بود. می‌گفتند بزرگ‌ترین استعدادش این است که می‌تواند قتل را به تنهایی و بدون کمک کسی انجام دهد و کشف و اعلام جرم توسط قانون را تقریباً غیرممکن می‌ساخت.
Dina
خان کورلئونه همه را فقیر و غنی، قدرتمند و متواضع با محبتی یکسان به حضور می‌پذیرفت. او به هیچ کس بیش از دیگری توجه نمی‌کرد. این جزئی از شخصیتش بود و همهٔ مهمان‌ها زیبایی و خوش‌تیپی او را در کت و شلوار تحسین می‌کردند و می‌گفتند که چطور یک بینندهٔ ناآشنا ممکن است به‌آسانی او را با داماد خوش‌شانس اشتباه بگیرد.
Dina
جانی روی زمین نشست و سرش را میان دستانش گرفت. غم و افسردگی و احساس حقارت تمام وجودش را در برگرفت.
Dina
«شما گریه خواهید کرد همون‌طور که من گریه کردم. من شما رو به گریه می‌اندازم همون‌طور که بچه‌هاتون منو به گریه انداختند.»
Dina
به انتظار انتقام از مردانی که آن‌طور بی‌رحمانه به دخترش آسیب رسانده بودند
Dina
هنگامی که دوران ممنوعیت آغاز و فروش مشروبات الکی قدغن شد
محمد جواد
مردانِ بزرگ بزرگ به دنیا نمی‌آیند. بلکه رشد می‌کنند و ویتو کورلئونه هم چنین بود.
محمد جواد
هیگن هنر مذاکره را از خود خان آموخته بود. خان به او تعلیم داده بود: «هیچ وقت عصبانی نشو. هیچ وقت تهدید نکن. برای مردم منطق بیار.»
وحید
هیگن صبورانه گوش داد. از مردی در موقعیت والتز انتظارات بیشتری داشت. آیا ممکن بود مردی که چنین احمقانه رفتار می‌کرد رئیس کمپانی‌ای به ارزش صدها میلیون دلار باشد؟ این موضوع ارزش بررسی داشت. چرا که خان برای سرمایه‌گذاری دنبال کارهای جدید می‌گشت و اگر مغزهای رده‌بالای این صنعت این‌قدر احمق بودند، شاید سینما چیز به‌دردبخوری بود.
وحید
حالا می‌گذاری درحالی‌که به خاطر گناهانم از جهنم می‌ترسم، بمیرم؟» خان ساکت بود. آبانداندو گفت: «روز عروسی دخترته، نمی‌تونی نه بگی.» خان سنگین و آرام سخن گفت تا ناله‌های کفرآمیز او را کنار بزند: «دوست عزیزم، من همچین قدرتی ندارم. اگه داشتم از خدا بخشنده‌تر بودم. باور کن. اما از مرگ نترس و از جهنم هم نترس. هر شب و هر صبح برای روحت یک مراسم دعا می‌گیرم. زن و بچه‌هات برات دعا می‌کنند. چطور خدا می‌تونه با این همه درخواست بخشش، مجازاتت کنه؟»
وحید
خان ادامه داد: «دوستی همه چیزه تو این دنیا. دوستی بیش از استعداد ارزش داره. بیش از دولت ارزش داره. تقریباً به بزرگی خانواده و عشیره است. این رو هیچ وقت فراموش نکن. اگه از دوستی دیواری محافظ ساخته بودی، نیازی نداشتی از من کمک بخوای.
وحید
بوناسرا با خشم و ترس فریاد زد: «آمریکا با من خوب بوده. من می‌خواستم شهروند خوبی باشم. می‌خواستم بچه‌ام آمریکایی باشه.» خان با تحسین دستانش را بر هم زد و گفت: «احسنت! بسیار خب. پس هیچ حق غر زدن نداری. قاضی حکمش رو داده. آمریکا حکمش رو داده. وقتی می‌ری دیدن دخترت در بیمارستان، براش گل و یک جعبه شکلات ببر.
وحید

حجم

۴۹۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۶۰۰ صفحه

حجم

۴۹۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۶۰۰ صفحه

قیمت:
۱۴۵,۰۰۰
۴۳,۵۰۰
۷۰%
تومان