بریدههایی از کتاب رهایی از گناه
۴٫۴
(۲۰۳)
انسانها اول باید خودخواه و منفعتطلب تربیت شده باشند تا بتوان برایشان این روایت را خواند که «هرچه برای خودت خواستی برای دیگران هم بخواه!» وگرنه کسی که برای خودش بدبختی میخواهد، طبیعتاً برای دیگران نیز جز بدبختی نخواهد خواست! کسی که خودش را نابود کرده، دوست دارد دیگران هم خودشان را نابود کنند. مثل کسی که دچار اعتیاد است و خودش را بدبخت کرده و میخواهد دیگران هم مانند او معتاد شوند.
محمد کلهر
یعنی اینطور نیست که به هرکسی بگوییم «این کار خیلی بهنفع توست» یا «آن کار خیلی به ضرر توست» گوش کند و آن کار پُرضرر را ترک کند!
محمد کلهر
امام صادق (ع) میفرماید: «لَا یسْتَکمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ حَتَّی یکونَ فِیهِ خِصَالٌ ثَلَاثٌ، التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ حُسْنُ التَّقْدِیرِ فِی الْمَعِیشَةِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الرَّزَایا» حقیقت ایمان کسی تکمیل نمیشود و کسی به حقیقت ایمان نمیرسد مگر اینکه سهویژگی داشته باشد؛ اول اینکه فهم عمیق از دین داشته باشد (یعنی این کار، یکسومِ رسیدن به کمال ایمان است)؛ دوم برنامهریزی درست در معیشتش داشته باشد، و سوم اینکه در سختیها و مصیبت صبر داشته باشد.
کاربر ۱۰۰۴۶۱۳
چرا اولیای خدا دائماً خودشان را بدهکار خدا میدانستند؟ چون هر قدمی که انسان بهسوی خدا برمیدارد (چه قدم درست و چه ناقص) خداوند آنقدر به او پاداش میدهد که شرمنده و بدهکار میشود!
علیرضا رحیمی شاهرودی
موضوع حرمت خدا و بدی گناه برایش مهم شده است که از انجام گناه ناراحت است و خدا هم با همین ناراحتی، پیوند بین بنده و خودش را تقویت میکند.
طبق برخی روایات، انسان میتواند بهوسیلهٔ گناه، به بهشت برود! پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «بندهٔ خدا مرتکب گناهی میشود، اما بهخاطر آن شرمنده میشود، دائماً آن گناه جلوی چشمش میآید و از انجام آن ناراحت است، توبه میکند و سعی میکند جبران کند، از آن گناه به سوی خدا فرار میکند تا اینکه وارد بهشت میشود!» این اتفاقات بهخاطر حساسیتداشتن نسبت به گناه است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اگر کسی به اینجا رسید که نسبت به گناه حساس شد، تازه اصل دین برایش جا افتاده است. دربارهٔ گناه در روایات، نکات فراوانی بیان شده است، مثل اینکه کسی حق ندارد گناهکار را مأیوس کند، کسی حق ندارد از هیچ گناهکاری مأیوس شود، چون خدا ممکن است دستِ آن گناهکار را بگیرد. کسی حق ندارد بهعنوان یک انسان گناهکار، مأیوس شود، بلکه باید از خدا بخواهد که دستش را بگیرد.
کسی که نسبت به گناه حساس شده باشد، وقتی دچار معصیت شود، چون حرمتِ امر خدا را شکسته، واقعاً ناراحت میشود
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در محیطهای نظامی و در پادگانها، وقتی فرمانده فرمان میدهد، واقعاً خودِ فرمانده موضوعیت ندارد؛ بلکه میخواهد کارِ رزم جلو برود یا میخواهد جان سربازها حفظ شود و... اما همین اطاعتکردن از فرمانده کمکم ابهت فرمانده را به دلِ نیروهایش مینشاند. کمکم حرمتی از فرمانده به دل آنها میاندازد، تا جایی که نیروی تحت امر، عاشق فرماندهاش میشود و حتی حاضر است از منافع خودش بگذرد و برای فرماندهاش بمیرد!
اگر یک «قدرتمند»، معقول هم باشد، انسان او را میپذیرد و سپس کمکم به منبع قدرت علاقهمند میشود. حال اگر این منبع قدرت پروردگار عالم باشد، یقیناً عشق عجیبی نسبت به خدا پدید میآید. به همین دلیل اگر کسی میخواهد عاشق خدا شود، راهش «اطاعت از دستورات خدا» است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
انسان برای دینداری و ترک گناه، اول باید منفعتطلب شود و البته انسان هیچگاه هم از منفعتطلبی جدا نخواهد شد؛ انسان تا بالاترین درجات هم هرچقدر ترک گناه میکند بهنفع خودش است، حتی کسی که به شهادت میرسد، باز بهنفع خودش است.
درعینحال کمکم به اینجا میرسد که خود موضوعِ «امر» و موضوع «معصیتنکردن پروردگار» برای او مهم میشود؛ تا جایی که اگر هم در مناجات، از منفعت خودش حرفی بزند، برای آن است که خدا به بیچارگی او رحم کند. میگوید «خدایا تو که دوست داری من ضرر نکنم، ببین ضرر کردم، پس دست مرا بگیر، وگرنه نابود میشوم!» خدا هم میفرماید: «بندهٔ من؛ نمیگذارم نابود بشوی...»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
است. همهٔ هیجانات و عشق و لذت بندگان خدا در این موضوع متمرکز میشود که «مولا چقدر از آنها راضی است؟ رضایتش بیشتر شده یا نه؟»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
عشقبازی خدا با بندهاش زمانی است که او درِ خانهٔ خدا میآید و میگوید: «خدایا معذرت میخواهم، ببخشید که من طاعاتم را درست انجام ندادم، ببخشید که گناه کردم...» چون خودش فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ التَّوَّابینَ؛ خداوند، توبهکنندگان را دوست دارد.» (بقره/۲۲۲)
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
امام صادق (ع) میفرماید: «خدا منّت گذاشت و مهربانی کرد که برای شما واجب و حرام تعیین کرد. خدا با تعیینکردن واجب و حرام، بندهپروری کرد» و ما هم با چیزی جز «عبدشدن» راضی و آرام نمیشویم و تعادل پیدا نمیکنیم. سپس فرمود: «خدا اینها را واجب کرد برای اینکه تهِ دل شما معلوم شود.»
مگر ته دل ما چه باید باشد؟ اینکه دوست داریم عبد خدا باشیم یا نه، به انسانیت و حقیقت خودمان پِی بردهایم یا نه، به این خلأ بزرگ خودمان پِی بردهایم یا نه. نیازی که «من میخواهم خدایی داشته باشم که به من فرمان بدهد»؛ نه اینکه پِی ببریم به اینکه «خدایی هست»؛
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
مهمترین دریافتی که عبد میخواهد از مولا داشته باشد «امرونهی» است. عبد از دریافت امرونهی مولا لذت میبرد؛ چون وقتی مولا به او امرونهی میکند، احساس میکند که مولا او را بهحساب آورده است. وقتی عبد این دریافت را از خدا نداشته باشد، ناراحت میشود که چرا خدا او را بهحساب نیاورده است.
امام سجاد (ع) در «دعای ابوحمزه» میفرماید: «مولای من! عیش دل من به ذکر تو است!» اولیای خدا که اینقدر از ذکر خدا لذت میبرند، موقع ذکر خدا اکثراً «استغفار» میکنند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
بعضیها فقط دنبال این هستند یک چیزی درِ خانهٔ خدا به دست بیاورند و بروند. خدا در قرآن، این افراد را نکوهش میکند و میفرماید: «وقتی در دریا دچار طوفان میشوند، مخلصانه دعا میکنند که خدایا نجاتم بده! اما وقتی به ساحل میرسند، مشرک میشوند.» اینها دنبال بندگی نیستند.
برای اینکه آن چیزی که بهخاطرش خلق شدهایم، یعنی عبودیت و ارتباط با خدا، در قلبمان رخ دهد باید شروع کنیم به اجراکردن دستورات او. اگر این دستورالعمل را اجرا کنیم، بعد از مدتی خودمان درِ خانهٔ خدا میرویم و میگوییم: «خدایا! از چه چیزهایی نهی کردهای؟» یعنی مشتاق دریافت امرونهی از خداوند خواهیم شد. در این صورت وقتی احکام برای ما میخوانند، خوشحال میشویم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
باشند. عبودیت خدا، نفی عبودیت غیر خداست؛ به همین دلیل در ذات عبودیت، انقلابیبودن هم هست. چرا ما انقلاب کردیم؟ چون نمیتوانیم غیر خدا را بندگی کنیم، دیگران میخواهند ما را به بردگی بکشند و ما باید خودمان را از این یوغ رها کنیم، تا «بردگینکردن برای طاغوت» و «بندگیکردن برای خدا» را تمرین کنیم.
بهدستآوردن حس عبودیت با اجرای دستورات
برای اینکه چالش اصلی دین، یعنی بحث گناه و ثواب را در درون خودمان تثبیت کنیم، باید شروع کنیم به «دستور اجرا کردن» تا حس عبدبودن به دست بیاید.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ما برای خوبشدن آفریده نشدهایم، ما آفریده شدهایم برای «ارتباط با خدا». مراقب باشید به ما آدرس غلط ندهند. ارتباط ما با خدا ارتباط عبد و مولا است، ارتباط عبد و مولا هم تنها در «فرمان» و «اطاعت» شکل میگیرد.
ما برای ارتباطگرفتن با مولا آفریده شدهایم، برای تحقق چیزی به نام «عبودیت». این مسئله هم با رفتن به کلاس اعتقادات و فهمیدنِ اینکه «من عبد هستم و او مولاست» به دست نمیآید. تنها راه بهدستآوردن آن «تمرین» است؛ تمرین اطاعت از دستور و فرمان مولا! باید به خداوند بگوییم: «خدایا! اینقدر دستورات تو را اطاعت میکنم تا مزهٔ عبدبودن را بچشَم!»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
فلسفهٔ خلقت انسان: ارتباط با خدا
ما برای خوبشدن و موفقیت، آفریده نشدهایم!
ما برای اینکه انسانهای خوبی بشویم به این دنیا نیامدهایم، حتی ما برای اینکه خطا نکنیم هم آفریده نشدهایم! ما برای اینکه در زندگی موفق شویم هم آفریده نشدهایم؛ انسان به این اهداف قانع نمیشود. بعد از اینکه به یک موفقیت برسیم، میبینیم که خبری نیست و کمکم از آن دلزده میشویم. دلیل افسردگی دانشجویان بعد از قبولشدن در کنکور نیز همین است؛ انسان وقتی به یک موفقیت میرسد به خودش میگوید: «خُب که چی؟!»
در این دنیا به هر موفقیت و هر کمالی برسیم، غم دلمان را میگیرد؛ مگر اینکه روح خودمان را خراب کرده باشیم و خودمان را گول بزنیم
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
نکنیم. همانگونه که امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «هر روزی که در آن گناه نشود آن روز عید است.» کسی که اهمیت گناه برایش واقعاً جا افتاده باشد، ترک گناه آنقدر برایش مهم میشود که وقتی به گناه میرسد دچار اضطراب میشود.
حتی بهترین کاری که هر مؤمن میتواند انجام دهد این است که گناه نکند. وقتی پیامبر اکرم (ص) در حال معرفی ماه رمضان بود، علی (ع) پرسید: یا رسولالله! بهترین کار در ماه رمضان چیست؟ رسولخدا (ص) فرمود: «بهترین کار در این ماه، ترک گناه است!»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
همه قبول دارند که سخاوت و کمککردن به فقرا خوب است و خساست از نظر اخلاقی بد است، اما وقتی این اخلاق سخاوت، یک حکم شرعی برایش بیاید که «باید خمس مال خودت را بدهی وگرنه لقمهات حرام میشود» دعوا میشود که چرا دین به انسانها زور میگوید؟!
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
البته گناهبودن بعضی از اعمال واضح است، مثل اینکه اگر کسی به یک انسان بیپناه ظلم کند، همه گناهبودن آن را میفهمند و آن را تقبیح میکنند. اما کارهایی هم هست که دلیل گناهبودن آن را نمیفهمیم؛ مثل برخی از مشکلات اعتقادی. و معمولاً در همین جاهاست که انسانها حاضر به قبول گناه و استغفار برای آن نیستند، میگویند حالا مگر ما چهکار کردیم!
بنابراین مسئلهٔ اصلی دین، حتی اعتقادات هم نیست؛ بحث سر گناه است و اینکه انسانها گناهبودن آن افعال را میپذیرند یا نه؟ مسئلهٔ اصلیِ دین، اخلاق هم نیست؛ مسئلهٔ اصلی گناه است. اگر موضوع گناه و ثواب را برداریم و بگوییم «فلان اخلاق بد است» اکثریت انسانها با آن مشکلی نخواهند داشت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
کسی که میگوید «من دیندار نیستم»، چرا این سخن را میگوید؟ تفاوت دینداری و بیدینی در چیست؟ معمولاً مشکل چنین افرادی، بر سر پذیرش خدا و پیامبر نیست؛ وقتی میگوید «من دین ندارم»، یعنی «نمیخواهم بپذیرم گناه وجود دارد؛ ولم کن!» از سوی دیگر، کسی که خود را دیندار معرفی میکند، پذیرفته است که انجامدادن بعضی از کارها «گناه» هستند.
مسئلهٔ اصلیِ دین، اعتقادات و اخلاق نیست
خداوند اسم مشکلات اعتقادی مردم را هم «گناه» میگذارد؛ مثلاً میفرماید: «شرک گناه بزرگی است و من آن را نمیبخشم.» حتی شرک در «اعتقاد»، نه فقط شرک بهمعنای نداشتن اخلاص. خداوند اسم هر نوع انکار حقایق عالم و هر نوع ردکردن عقاید صحیح را «گناه» گذاشته است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حجم
۲۱۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۱۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان