بسیاری از پزشکان، طی قرون گذشته، به این درک رسیدهاند که عواطف، عمیقاً در ایجاد بیماری یا بازگشت سلامتی نقش دارند. این افراد کار تحقیقی انجام میدادند، کتاب مینوشتند و ایدئولوژی پزشکی موجود را به چالش میکشیدند، اما همواره نظرات، اکتشافات و بینش آنان در یکجور مثلث برمودای پزشکی محو میشد. درک رابطه ذهن- بدن که نسل پیشینِ پزشکان و دانشمندان به آن دست پیدا کرده بود، بدون هیچ رد پایی ناپدید شد؛ گویی هرگز وجود نداشته است.
Fatima
اینکه متخصصی رابطهٔ بین بدن و ذهن را نادیده بگیرد، موضوع شگفتآوری نبود. دوگانگی -دوپاره کردن چیزی که در اصلْ یکی است- تمام باورهای ما را نسبت به سلامت و بیماری تغییر میدهد. تلاش ما بر این است که بدن را جدا از ذهن بفهمیم. ما میخواهیم بشر را -سالم یا ناسالم- جوری توصیف کنیم که گویی کارکردش جدا از محیطی است که در آن رشد میکند، زندگی میکند، کار میکند، بازی میکند، عاشق میشود و میمیرد.
Fatima
«وقتی که از یادگیریِ «نه» گفتن محروم میشویم، بدنمان درنهایت این کار را برایمان انجام میدهد». همچنین من تعدادی از بحثهای موجود در ادبیات پژوهشی پزشکی را مطرح کردم که به اثرات منفی استرس بر سیستم ایمنی میپردازند.
Fatima
زخمهای عاطفی معمولاً قابل دیدن هستند، اما زخمها از هرنوع که باشند، نسبت به بافتی که جای آنها را میگیرد کمتر قوی و منعطف هستند: آنها مکانهای نهفته دردها و آشفتگیهای آینده باقی میمانند، مگر اینکه آنها را تشخیص دهیم و به سمتشان برویم.
وصال/🍃