بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آواز کشتگان | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آواز کشتگان

بریده‌هایی از کتاب آواز کشتگان

۳٫۹
(۲۵)
تانک شلیک نکرد. مردم می‌توانستند تانک را بلند کنند روی دوششان و ببرند بیندازندش توی آشغالدانی. یک نفر یک کار خوبی کرد. فریاد زد: «مردم! به سربازها کاری نداشته باشید! آن‌ها شلیک نکردند!» مردم رفتند روی تانک. دویست نفر بیشتر روی تانک ایستادند. دویست نفر آدم سه تا سرباز را هی می‌بوسیدند، و سه تا سرباز هم هی دویست نفر آدمی را می‌بوسیدند یک دو ساعت همه با هم دوست بودند.
Tamim Nazari
اگر پرنده‌ها با هم باشند قرقی نمی‌تواند کاری بکند. این بهترین کلکی است که به قرقی می‌توان زد. آن وقت نسل قرقی از بین می‌رود. ولی گاهی پرنده به تنهایی هم کلک می‌زند، حتی به قرقی. این بستگی به مهارت پرنده دارد.
Tamim Nazari
رییس یک بازجوی حرفه‌ای بود و یک بازجو، از بعضی لحاظ‌ها شبیه یک نویسنده بود. هر دو می‌خواستند به هر قیمتی شده به حقیقت پی ببرند، منتها بازجو حقیقت را پیش از آن‌که به آن دست پیدا کند، مثله می‌کرد و نویسنده تکه‌های مثله شده‌ی حقیقت را به هم وصل می‌کرد و دست به خلقت مجدد حقیقت می‌زد. ولی بازجو و نویسنده هر دو جنون حقیقت داشتند.
Tamim Nazari
«این شما بودید که مرا درست و حسابی تربیت نکردید! من شکنجه‌گر شدم چون شما روشنفکرها قدرت تربیت مرا نداشتید!»
Tamim Nazari
قمری می‌دانست که ناله‌اش هر قدر هم غم‌انگیز باشد، با فریاد مردی که ناخنش را می‌کشیدند نمی‌تواند برابری کند.
Tamim Nazari
«به تنهایی، اسناد و افشا کافی نیست ولی باید اعتماد به نفس طرف را در دنیا متزلزل کنیم. می‌فهمی؟ طرف ژست همه چیز را به دنیا می‌گیرد. پدر ملت است، ظل‌الله است. زمین‌ها را تقسیم کرده، زن‌ها را آزاد کرده، همه چیز را بزک کرده، در دنیا به تماشا گذاشته. باید نشان بدهیم که طرف قلابی است. همین! نباید بگذاریم طرف به این صورت جوان‌های مملکت را بی‌هویت بکند، در بی‌هویتی بکشد، باید دست و دلش را موقع کشتن بلرزانیم!»
Tamim Nazari
«شاید می‌خواهند به مردم درس بدهند، یا شاید به کسانی که علیه رژیم مبارزه می‌کنند، می‌خواهند درس بدهند. می‌خواهند بگویند که ما اجازه نمی‌دهیم همه‌تان قهرمان یا شهید مردم قلمداد شوید. آن‌قدر شما را از هویت می‌اندازیم که کسی نفهمد کی هستید. ولی به خودتان هم این پیغام را می‌دهیم که گمنامی و بی‌هویتی سرنوشت شماست!»
Tamim Nazari
سهیلا گفت: «سازمان امنیت می‌توانست به راحتی ببرد جسد را دفن کند. چرا این کار را نکرده؟» اسماعیلی گفت: «این‌جا مملکت حفظ ظاهر است. همان طور که یک دلال هرویین، برای حفظ ظاهر می‌شود رییس کمیسیون حقوق بشر، عکس یک جسد مثله شده هم چاپ می‌شود تا هویتش معلوم شود. درحالی که هویتش از همان اول هم معلوم است.»
Tamim Nazari
«تو را در زندان شوک برقی می‌دهند، مرا در تیمارستان. فرقش این است که من پول می‌دهم و مال تو مفت تمام می‌شود و کسانی که شوک می‌دهند، دکتر هستند، هم در زندان و هم در تیمارستان.»
Tamim Nazari
«تو زندان‌های مملکت را زیر پا می‌گذاری، من تیمارستآن‌هایش را و همیشه هم همدیگر را پیدا می‌کنیم!»
Tamim Nazari
برق فولاد در زیر آفتاب چیز بدی نیست، منتها موقعی بد می‌شود که متعهد هدفی می‌شود، در پشت در زندان
Tamim Nazari
گاهی در بند با صداهای آهنین باز می‌شد. محمود به یاد درهایی می‌افتاد که در زندان‌های آثار ویکتور هوگو، الکساندر دوما، و چارلزدیکنز باز و بسته می‌شدند. انگار این درها را نه یک معمار تحصیل کرده‌ی آمریکا یا انگلیس یا فرانسه در قرن بیستم، بلکه نویسندگان قرن هیجدهم و نوزدهم اروپا ساخته بودند. احساس می‌کرد که یک رابطه‌ی مستقیم وجود دارد: از طبیعت به نوشته، از نوشته به معماری، از معماری به تنهایی انسان در یک سلول غریب.
Tamim Nazari
«موش دوست ماست. مخصوصاً موش این مخزن. کتاب‌ها را می‌خورد، تکه پاره می‌کند. موش رفیق ماست. چرا گلوله‌ را به سر رفیقمان بزنیم. باید کتاب‌ها را از بین برد، نه موش‌ها را.» محمود فکر کرد که به زودی با این فلسفه، مرد سبیلو مخزن را آتش خواهد زد
Tamim Nazari
ماهنی روح آزاد یک زن بود که از دست کبلایی فیروز جن‌گیر فرار می‌کرد. ولی به‌سوی چه چیزی؟ به سوی یک پرواز آزاد. و ایشیق از دست «ثابتی» و «نیک طبع» فرار می‌کرد، به سوی آن پرواز آزاد در غروب بیمارستان شهربانی و اکبر صداقت، پرواز می‌کرد، از بالای میله‌ها به سوی آزادی.
Tamim Nazari
اکبر صداقت در مقایسه با محمود شریفی نمرده بود، بلکه واقعاً دست به یک معراج زده بود، دست به یک پرواز آزاد در فضای بی‌کران و کبود آفاق زده بود. آنچه در آمبولانس انداخته برده بودند چیزی جز یک لاشه‌ی بی‌فایده نبود، ولی آنچه خواسته بود از بالای میله‌ها بپرد و بعد با اندام سوراخ سوراخ شده‌اش میله‌های آهنین را شخصیت ابدی و واقعی داده بود، انسانی در حال عروج بود. درجایی در مرز بین بردگی و آزادگی، اندام خونین و زیبای اکبر صداقت افراشته شده بود. ولی محمود، دریک گوشه‌ی پرت، شاید در پرت‌ترین جای عالم، با دهن و شکم پر شده از محتویات داغ کلیه و مثانه‌ی یک مأمور ساواک، در پشت چشم‌بند – این بزرگترین تحقیر به بینایی بشریت- روی یک صندلی چوبی افتاده بود
Tamim Nazari
به یاد جمله‌ی زنش افتاد که پس از رساندن اکبر صداقت به خانه‌ی دکتر خرسندی گفته بود: «محموله‌ی سرکار به سلامت وارد بندر شد!» و مرگ، چه بندر عمیق، غریب و کاملی بود!
Tamim Nazari
روح دانشگاه در در زندان‌های ساواک زندانی است
Tamim Nazari
می‌توان دست به کارهای محیر‌العقول زد و تخیل کهکشانی بشری را به کار انداخت و برای جلب رضایت موجودات حقیری چون شاه، فرح، اشرف، پهلبد در چیز بزرگی مثل زمان دست برد. انگار خداوند این موجودات حقیر را خلق کرده بود تا نبوغ پالیسانی چون دکتر سیدی، موقع لیسیدن پاها، به کار افتد و دست در ترکیب کائنات ببرد
Tamim Nazari
یونانی‌ها رومی‌ها اعراب، ترک‌ها، مغول‌ها، به ایران حمله کردند، ولی روح ایرانی همه‌ی آن‌ها را خرد و خاکشیر کرد
Tamim Nazari
ایران که همیشه بوده، همیشه جاودان بوده و هست و خواهد بود
Tamim Nazari

حجم

۴۳۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

حجم

۴۳۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
۶۳,۰۰۰
۳۰%
تومان