بریدههایی از کتاب آواز کشتگان
۴٫۲
(۲۰)
پفیوزها فقط در یک شرایط نمیتوانند زندگی کنند: شرایط آزاد و مساوی. به محض اینکه احساس کنند که آزاد و مساوی هستند، توطئه میچینند تا یک نفر یا یک سیستم برسد و آزادی و تساوی را از دستشان بگیرد.
muculus
حساس میکرد که سنگهای درشت، از اطراف، از قلههای مختلف، به سویش در حرکت هستند و البته با سرعتی سرسامآور و او، اگر پس از عبور این سنگها زنده میماند فقط یک تصادف بود، و یا به این دلیل بود که سنگها بزرگتر از آن بودند که او را که جثهای نحیف و بیمقدار داشت، از بین ببرند: مثل برگی کوچک که در برابر هجوم توفانی بزرگ، به این دلیل زنده مانده که توفان به برگهای به آن خردی اهمیت نمیدهد؛ به این دلیل نمانده بود که در برابر توفان مقاوم بود. تصادفاً زنده بود.
Gloria
وظیفهی من دیدن حقیقت، میبینی که با هزار جور سند میخواهم آن حقیقت را بسازم. آن حقیقت را حکومت تکه تکه کرده، متلاشی کرده، یک تکهاش توی قزل قلعه است، تکهی دیگرش توی مهردشت، تکهی دیگرش توی روزنامه اطلاعات، تکیهی دیگرش توی قبرهای گمنام، تکهی دیگرش تویی، تکهی دیگرش منم، شعرم است، تکهی دیگرش مردم تکه تکه شده و منزوی ماست. وظیفهی من جمعآوری همهی اینهاست. وظیفهی من شکل دادن به تکههای جدا از هم این واقعیت است، سرنوشت من و امثال من در طول قرون و اعصار این نبوده که حکومت کنیم، وظیفهی من یافتن حقیقت است، شهادت دادن به حقیقت است.
mOzhi
هر نسلی فقط باید به نسل خودش حساب پس بدهد. نه به نسل بعدی و به نسل قبلی. فهمیدی! ما اشتباه کردیم. خیلی خوب. عدهای از ما نفهمیدیم چه غلطی میکنیم. قبول! عدهای در رفتند، رفتند به شرق، عدهای هم به غرب! خیلی خوب! میخواستی چکار بکنند؟ بمانند مثل بقیه توی زندان بپوسند یا اعدام شوند و یا آخر سر مقاطعه کار بشوند؟ وقتی که همه افتادند توی سرازیری، راه دیگری نبود. من انتخاب کردم تریاک را. یک عده هم رفتند توی زندان تریاکی شدند آمدند بیرون. هر کسی تریاک خودش را خودش پیدا میکند. شما هی مینشینید از نسل پدرهاتان حساب پس میخواهید؟ هی خدمت و خیانت ما را به چرتکه میاندازید؟ خوب، خود حضرتعالی چه گهی خوردی؟ چه گلی به سر این مردم زدی؟ من لااقل برای مردم ژست شجاعالسلطنه نمیگیرم. من یک تریاکی هستم.
muculus
در آن سوی پنجره، شب به صورت یک غبار نرم خاکستری همه جا را اشغال کرده بود. فقط انعکاس نور چراغ آویزان از سقف در تکههای شیشهی شکسته که هنوز کنار چوبهای پنجره مانده بود، به تاریکی تجاوز مختصری میکرد.
sarabadani648
«شاید میخواهند به مردم درس بدهند، یا شاید به کسانی که علیه رژیم مبارزه میکنند، میخواهند درس بدهند. میخواهند بگویند که ما اجازه نمیدهیم همهتان قهرمان یا شهید مردم قلمداد شوید. آنقدر شما را از هویت میاندازیم که کسی نفهمد کی هستید.
mOzhi
ولی بزرگترین ایثار، لذتی است که انسان تحویل دیگران میدهد، بدون آنکه خود کوچکترین سهمی از آن ببرد، چرا که لذت بردن خود آفریننده از محصول آفرینشش، ایثار را مخدوش میکند.
mOzhi
آنهایی که زمین را فراموش کردهاند فراموش خواهند شد. آنهایی که از زمین بریدهاند، بریده از زمین خواهند ماند
mOzhi
از زندانی در شمال شهر بهتر میشود حفاظت کرد. میتوان به رخ شمال شهر کشید که هر کسی چیزی از شما دزدیده و یا به حقوق اجتماعی و سیاسی شما تجاوز کرده، انداخته میشود به زندان، پس راحت بخوابید و صبح بلند شوید و راحت بچاپید
muculus
آن حقیقت را حکومت تکه تکه کرده، متلاشی کرده، یک تکهاش توی قزل قلعه است، تکهی دیگرش توی مهردشت، تکهی دیگرش توی روزنامه اطلاعات، تکیهی دیگرش توی قبرهای گمنام، تکهی دیگرش تویی، تکهی دیگرش منم، شعرم است، تکهی دیگرش مردم تکه تکه شده و منزوی ماست.
muculus
حجم
۴۳۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
حجم
۴۳۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان