بریدههایی از کتاب آواز کشتگان
۳٫۹
(۲۵)
«شاید شما فقط به صورت مجرد مخالف دستگاه بودید؟»
«شاید. ولی در شرایط حاضر همه به صورت مجرد مخالف دستگاه هستند. حتی کسی که یک تفنگ برمیدارد و میزند یک تیمسار را میکشد، هم به صورت مجرد مخالف دستگاه است.»
«شما چیزی عینی مثل تفنگ را مجرد میدانید؟»
«دقیقاً نمیدانم. چون نمیخواهم مخالفین حکومت را به علت داشتن شیوههای مختلف محکوم کنم. ولی موقعی که یک نفر با یک تفنگ علیه دولتی با پنج میلیون تفنگ میجنگد وارد یک مبارزهی مجرد میشود. فکر نمیکنید!»
Tamim Nazari
وقتی که زندانی بیرون میآید، اگر حتی فقط یک ماه هم در زندان مانده باشد، باز هم سالها طول میکشد تا مثل آدمهای بیرون بشود. محمود میدانست که زندانی سابق، هیچ وقت سابق نیست، بلکه زندانی دائمی است، زندانی سابق وجود ندارد.
Tamim Nazari
از جایی که او بود، تهران به صورت یک ویرانهی فوقالعاده کثیف دیده میشد. اگر این چند ساختمان بلند نبود، اگر چند نور پیدا و ناپیدا نبود، شهر بیشتر به ویرانهی یک شهر شباهت پیدا میکرد. انگار این شهر بیست سال تمام جنگیده بود و هر خیابان و کوچه و پسکوچهاش را گلولهی توپ یا بمب هواپیمایی خراب کرده بود. یک نعش بی سر و پای هزار ضلعی از خاک و آجر و سیمان و دود و غبار در زیر پایش افتاده بود. بعد از غروب، چراغها به ناگهان، و تقریباً همه در فاصلهای نیم ساعت، روشن میشد و او از طبقهی سوم از طبقهی سوم آپارتمان اجارهای در امیرآباد، چراغها را به صورت شمعهایی میدید که بر سر قبرهای یک گورستان بزرگ روشن شده باشد.
Tamim Nazari
«شاید میخواهند به مردم درس بدهند، یا شاید به کسانی که علیه رژیم مبارزه میکنند، میخواهند درس بدهند. میخواهند بگویند که ما اجازه نمیدهیم همهتان قهرمان یا شهید مردم قلمداد شوید. آنقدر شما را از هویت میاندازیم که کسی نفهمد کی هستید.
mOzhi
ولی بزرگترین ایثار، لذتی است که انسان تحویل دیگران میدهد، بدون آنکه خود کوچکترین سهمی از آن ببرد، چرا که لذت بردن خود آفریننده از محصول آفرینشش، ایثار را مخدوش میکند.
mOzhi
آنهایی که زمین را فراموش کردهاند فراموش خواهند شد. آنهایی که از زمین بریدهاند، بریده از زمین خواهند ماند
mOzhi
از زندانی در شمال شهر بهتر میشود حفاظت کرد. میتوان به رخ شمال شهر کشید که هر کسی چیزی از شما دزدیده و یا به حقوق اجتماعی و سیاسی شما تجاوز کرده، انداخته میشود به زندان، پس راحت بخوابید و صبح بلند شوید و راحت بچاپید
muculus
آن حقیقت را حکومت تکه تکه کرده، متلاشی کرده، یک تکهاش توی قزل قلعه است، تکهی دیگرش توی مهردشت، تکهی دیگرش توی روزنامه اطلاعات، تکیهی دیگرش توی قبرهای گمنام، تکهی دیگرش تویی، تکهی دیگرش منم، شعرم است، تکهی دیگرش مردم تکه تکه شده و منزوی ماست.
muculus
همهی شعارهایی که شعرای معاصر دربارهی چریکها میگویند، فقط برای پوشاندن جبن خودشان است. چون نمیتوانند به گروههای مسلح بپیوندند، مجیز آنها را میگویند.
muculus
یک عده دستبوس و پا لیس و چاکر در دانشگاه هستند که – باور کن! - هر حکومت و دولت که سر کار بیاید خودشان را باهاش تطبیق میدهند. شاه که هست، چاکر و دستبوس شاه هستند، فردا جبههی ملی بیاید، چاکر و دستبوس آن میشوند. حکومت کمونیستی بشود، چاکر و دستبوس کمونسیتها میشوند. روسها بیایند، چاکر و دستبوس روسها هستند. الان که شاه هست، آمریکاییها اینجا هستند، چاکر و دستبوس شاه و آمریکاییها هستند
muculus
«اوشاقلار الیزی منیم قلبیمین
ایستد یلیکی ایله قیز دیرین گئدین
یوخسا سویرق ال لر نه ائده بیلر؟»
کاربر ۶۸۳۵۲۰
حجم
۴۳۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
حجم
۴۳۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
۶۳,۰۰۰۳۰%
تومان