بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فتح خون | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب فتح خون

بریده‌هایی از کتاب فتح خون

۴٫۳
(۶۹۵)
جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرك بت‌پرست كه در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود كه بر زبان لااله‌الاالله براند؟
Atiyeh
كه اگر با مرگ اُنس نگیری، خوفْ راهِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی كرد.
محمد تقی مخیری
اگرچه كربلا را نیز «عشق» كربلا كرد.
Atiyeh
به‌خدا، اگر نبود كه خداوند خود این‌چنین خواسته، می‌دیدی كعبه را كه به طواف امام آمده است و حجرالاسود را می‌دیدی كه با او بیعت می‌كند.
Atiyeh
سرّ آن‌كه دهر بر مراد سفلگان می‌چرخد این است كه دنیا وارونۀ آخرت است.
Atiyeh
آه از شفقی كه روز را به شب می‌رساند و آه از دهر آن‌گاه كه بر مُراد سِفلگان می‌چرخد!
علی
ای دل! تو چه می‌كنی؟ می‌مانی یا می‌روی؟ داد از آن اختیار كه تو را از حسین جدا كند! این چه اختیاری است كه برای روی آوردن بدان باید پشت به ارادۀ حق نهاد؟ ای دل! نیك بنگر تا قلّادۀ دنیا را بر گردنشان ببینی و سررشتۀ قلّاده را، كه در دست شیطان است. آنان می‌انگارند كه این راه را به اختیار خویش می‌روند، غافل كه شیطانْ اصحاب دنیا را با همان غرایزی كه در نفس خویش دارند می‌فریبد.
کربلایی
عبدالله تا سال هفتاد و دوم هجری، یعنی یازده سال بعد نیز در مكه ماند. در آن سال «حجاج بن یوسف ثقفی» كه از جانب خلیفۀ وقت (عبدالملك مروان) مأمور بود، پس از پنج ماه محاصره، بار دیگر كعبه را مورد تهاجم قرار داد و دیوارها و سقف آن را ویران كرد و به آتش كشاند و در نیمۀ جمادی‌الآخر، ابن زبیر را در داخل مسجدالحرام كشت.
فطرس
آیا می‌توان دست بیعت به یزید داد و آن‌گاه باز هم به جانب قبله نمازگزارد؟
امیری حسین
و سپس با فریاد بلند فرمود: «آیا فریادرسی نیست كه به فریاد ما برسد؟ آیا دیگر كسی نیست كه ما را یاری كند؟ كجاست آن كه از حرم رسول خدا (ص) دفاع كند؟» ... و صدای گریه از خیمه‌سرای آل‌الله برخاست. راوی: دهر خجل شد و اگر صبر خیمه بر آفاق نزده بود، آسمان انشقاق می‌یافت و خورشید چهره از شرم می‌پوشاند و سوز دل زمین، دریاها را می‌خشكاند و... سال‌های دریغ فرامی‌رسید. آن شوربختان خجل نشدند، اما آب و خاك و آتش و باد، سخن امام را در لوح محفوظ باطن خویش به امانت گرفتند و از آن پس، هر جا كه آب از چشمی فروریخت و خاكْ سجادۀ نمازی شد و آتش دلی را سوخت و باد آهی شد و از سینه‌ای برآمد، این سخن تكرار شد. از خاكی كه طینت تو را با آن آفریده‌اند باز پُرس؛ از آبی كه با آن خاك آمیخته‌اند، از آتشی كه در آن زده‌اند و از نفخۀ روحی كه در آن دمیده‌اند باز پُرس، تا دریابی كه چه امانت‌داران صادقی هستند. تاریخ امانت‌دارِ فریاد «هل من ناصر» حسین است و فطرتْ گنجینه‌دار آن... و از آن پس، كدام دلی است كه با یاد او نتپد؟ مردگان را رها كن، سخن از زندگان عشق می‌گویم.
کربلایی
این حسین است؛ غایت آفرینشِ كوْن و مكان، اگرچه چهره‌ای دارد چون چهرۀ شما و جثه‌ای دارد كه از شما بزرگ‌تر نیست. فریب چشمان ظاهربین را مخورید و طلعت شمس را در عمق آسمان چشمانش بنگرید و كرامت خدا را در روحش بیابید. این حسین است...
کربلایی
مسلم بن عوسجه بر پا ایستاده، گفت: «یابن رسول‌الله! آیا ما آن كسانیم كه دست از تو برداریم و پیرامون تو را رها كنیم در هنگامه‌ای كه دشمن این‌چنین تو را در محاصره گرفته است؟ مگر ما را در پیش‌گاه حق عذری در این كار باقی است؟ نه! والله تا آن‌گاه كه این نیزه را در سینۀ دشمن نشكسته‌ام و شمشیرم را بر فرق دشمن خُرد نكرده‌ام، دل از تو برنخواهم كند و اگر مرا سلاحی نباشد، با سنگ به جنگ آنان خواهم آمد تا با تو كشته شوم.»
کربلایی
نازك‌دلیِ آزادگانْ چشمه‌ای زلال است كه از دل صخره‌ای سخت جوشد. دل مؤمن را كه می‌شناسی: مجمع اضداد است، رحم و شدت را با هم دارد و رقت و صلابت را نیز با هم. زلزله‌ای كه در شانه‌های ستبرشان افتاده از غلیان آتش درون است؛ چشمۀ اشك نیز از كنار این آتش می‌جوشد كه این‌همه داغ است.
بهزاد
آه یاران! اگر در این دنیای وارونه، رسم مردانگی این است كه سر بریدۀ مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه كنند... بگذار این‌چنین باشد. این دنیا و این سرِ ما!
Artemis
عجب تمثیلی است این كه علی مولود كعبه است... یعنی باطن قبله را در امام پیدا كن! اما ظاهرگرایان از كعبه نیز تنها سنگ‌هایش را می‌پرستند. تمامیت دین به امامت است، اما امامْ تنها مانده و فرزندان اُمیه از كرسیِ خلافت انسان كامل تختی برای پادشاهی خود ساخته‌اند.
ناصر دوستعلی
عقل می‌گوید بمان و عشق می‌گوید برو... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.
کربلایی
ای دل! تو چه می‌كنی؟ می‌مانی یا می‌روی؟ داد از آن اختیار كه تو را از حسین جدا كند! این چه اختیاری است كه برای روی آوردن بدان باید پشت به ارادۀ حق نهاد؟ ای دل! نیك بنگر تا قلّادۀ دنیا را بر گردنشان ببینی و سررشتۀ قلّاده را، كه در دست شیطان است. آنان می‌انگارند كه این راه را به اختیار خویش می‌روند، غافل كه شیطانْ اصحاب دنیا را با همان غرایزی كه در نفس خویش دارند می‌فریبد.
artemis
... و تو، ای آن كه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایرِ تقدیر نهفته بوده‌ای و اكنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبۀ بشریت، پای به سیارۀ زمین نهاده‌ای، نومید مشو، كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنۀ خون توست و انتظار می‌كشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده‌ات بگشایی و از خود و دل‌بستگی‌هایش هجرت كنی و به كهف حَصینِ لازَمان و لامَكانِ ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان، خود را به قافلۀ سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی...
artemis
تنِ ضحاك بن عبدالله همۀ عاشورا، از صبح تا غروب، به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود، اما جانش، حتی نفَسی به ملكوتی كه آن احرار را بار دادند راه نیافت، چرا كه بین خود و حسین شرطی نهاده بود. «عبادت مشروط» كرم ابریشمی است كه در پیله خفه می‌شود و بال‌های رستاخیزی‌اش هرگز نخواهد رُست. این شرطی بود بین او و حسین... و اگرچه دیگری را جز خدایْ از آن آگاهی نبود، اما زنهار كه لوح تقدیر ما بر قلم اختیار می‌رود!
شباهنگ
دل به تقدیر بسپار كه رسم جهان این است! ساحل را دیده‌ای كه چگونه در آیینۀ آبْ وارونه انعكاس یافته است؟ سرّ آن‌كه دهر بر مراد سفلگان می‌چرخد این است كه دنیا وارونۀ آخرت است.
m_rezaei1

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

قیمت:
۲۸,۱۰۰
۱۴,۰۵۰
۵۰%
تومان