بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فتح خون | صفحه ۲۳ | طاقچه
کتاب فتح خون اثر سیدمرتضی آوینی

بریده‌هایی از کتاب فتح خون

۴٫۳
(۶۹۸)
برای آنان كه دل به امام نسپرده‌اند، این وادی، عرصۀ بی‌فردای دهشتی طاقت‌فرساست. اما برای اصحاب عاشورایی امام عشق... آنها در كوی دوست منزل گرفته‌اند و این‌چنین، از زمان و مكان و جبر و اختیار گذشته‌اند... این باد نیست كه بر آنان می‌وزد؛ آنها هستند كه بر باد می‌وزند. آنها از اختیار خویش گذشته‌اند تا جز آن‌چه او می‌فرماید اراده‌ای نكنند و چون این‌چنین شد، جبروت حق از آیینۀ اختیار تو ساطع می‌شود.
کاربر ۱۵۴۵۹۴۷
یاران! شتاب كنید كه زمین نه جای ماندن، كه گذرگاه است... گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیده‌ای كه كسی در گذرگاه، رحل اقامت بیفكند؟... و مرگ نیز در این‌جا همان همه با تو نزدیك است كه در كربلا، و كدام انیسی از مرگ شایسته‌تر؟ كه اگر دهر بخواهد با كسی وفا كند و او را از مرگ معاف دارد، حسین كه از من و تو شایسته‌تر است. الرّحیل، الرّحیل! یاران شتاب كنید.
کاربر ۱۵۴۵۹۴۷
اكنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را! اكنون بنگر حیرت عقل را و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق می‌دانند كه ماندن نیز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی ٰ، و این اوست كه ما را كش‌كشانه به خویش می‌خواند.
کاربر ۱۵۴۵۹۴۷
آماده باشید كه وقت رفتن است. عقل می‌گوید بمان و عشق می‌گوید برو... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.
کاربر ۱۵۴۵۹۴۷
این‌چنین بود كه آن هجرت عظیم در راه حق آغاز شد و قافلۀ عشق روی به راه نهاد. آری آن قافله، قافلۀ عشق است و این راه، راهی فراخور هر مهاجر در همۀ تاریخ. هجرت مقدمۀ جهاد است و مردان حق را هرگز سزاوار نیست كه راهی جز این در پیش گیرند؛ مردان حق را سزاوار نیست كه سر و سامان اختیار كنند و دل به حیات دنیا خوش دارند آن‌گاه كه حق در زمین مغفول است و جُهّال و فُسّاق و قدّاره‌بندها بر آن حكومت می‌رانند.
کاربر ۱۵۴۵۹۴۷
ای دل! تو چه می‌كنی؟ می‌مانی یا می‌روی؟ داد از آن اختیار كه تو را از حسین جدا كند! این چه اختیاری است كه برای روی آوردن بدان باید پشت به ارادۀ حق نهاد؟ ای دل! نیك بنگر تا قلّادۀ دنیا را بر گردنشان ببینی و سررشتۀ قلّاده را، كه در دست شیطان است. آنان می‌انگارند كه این راه را به اختیار خویش می‌روند، غافل كه شیطانْ اصحاب دنیا را با همان غرایزی كه در نفس خویش دارند می‌فریبد.
ابوالفضل علی امید
بگذار بگویم كه طلسم شیطانْ ترس از مرگ است و این طلسم نیز جز در میدان جنگ نمی‌شكند. مردان حق را خوفی از غیر خدا نیست و این سخن را اگر در میدان كربلاییِ جنگ نیازمایند، چیست جز لَعْقی بر زبان؟
حسین
اما دهر هیچ كس را ناآزموده رها نمی‌كند؛ صبورانه در كمین می‌نشیند تا تو را به دام امتحان درآرد و كارت را یك‌سره كند كه اِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ.
عبدالرضا
لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ رَبِّه... عجب رازی در این رمز نهفته است! كربلا آمیزۀ كرب است و بلا... و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است. و آن تشنگی كه كربلاییان كشیده‌اند، تشنگیِ راز است. و اگر كربلاییان تا اوج آن تشنگی ـ كه می‌دانی ـ نرسند، چگونه جانشان سرچشمۀ رحیق مختوم بهشت شود؟ آن شراب طهور كه شنیده‌ای بهشتیان را می‌خورانند، میكده‌اش كربلاست و خراباتیانش این مستانند كه این‌چنین بی‌سر و دست و پا افتاده‌اند. آن شراب طهور را كه شنیده‌ای، تنها تشنگان راز را می‌نوشانند و ساقی‌اش حسین است؛ حسین از دست یار می‌نوشد و ما از دست حسین.
f.ghorbani
لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ رَبِّه... عجب رازی در این رمز نهفته است! كربلا آمیزۀ كرب است و بلا... و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است. و آن تشنگی كه كربلاییان كشیده‌اند، تشنگیِ راز است. و اگر كربلاییان تا اوج آن تشنگی ـ كه می‌دانی ـ نرسند، چگونه جانشان سرچشمۀ رحیق مختوم بهشت شود؟ آن شراب طهور كه شنیده‌ای بهشتیان را می‌خورانند، میكده‌اش كربلاست و خراباتیانش این مستانند كه این‌چنین بی‌سر و دست و پا افتاده‌اند. آن شراب طهور را كه شنیده‌ای، تنها تشنگان راز را می‌نوشانند و ساقی‌اش حسین است؛ حسین از دست یار می‌نوشد و ما از دست حسین.
f.ghorbani
امام عشق، خود یارانش را این‌چنین ستوده است: «جنگ‌جویانی دلاور و استوار كه با مرگ در راه حق آن‌چنان اُنس گرفته‌اند كه طفلی به پستان‌های مادرش.» راوی: صحرای بلا به وسعت تاریخ است و كار به یك یا لَیْتَنی‌كُنْتُ ‌مَعَكُم ختم نمی‌شود. اگر مرد میدانِ صداقتی، نیك در خویش بنگر كه تو را نیز با مرگ اُنسی این‌گونه هست یا خیر! اگر هست كه هیچ، تو نیز از قبله‌دارانِ دایرۀ طوافی، واگرنه... دیگر به جای آن‌كه با زبانْ «زیارت عاشورا» بخوانی، در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین (ع) با دل به زیارت عاشورا برو.
miiimkaaaf
اما دل به تقدیر بسپار كه رسم جهان این است! ساحل را دیده‌ای كه چگونه در آیینۀ آبْ وارونه انعكاس یافته است؟ سرّ آن‌كه دهر بر مراد سفلگان می‌چرخد این است كه دنیا وارونۀ آخرت است.
fateme
آه از شفقی كه روز را به شب می‌رساند و آه از دهر آن‌گاه كه بر مُراد سِفلگان می‌چرخد!
fateme
انسانْ امانت‌دار آفرینش خویش است و عوالَم بیرونی‌اش عكسی است از عالم درون او در لوح آینه‌سانِ وجود.
M.M. SAFI
صدفه را در كار خلقت راهی نیست و سرانجامِ كار ما، بلااستثنا، انعكاس چهرۀ باطن ماست در آیینۀ دهر.
M.M. SAFI
محتضران را دیده‌ای كه هنگام مرگ چه رعشه‌ای بر جانشان می‌افتد؟ آن جذْبۀ عظیم را كه از درون ذرات تن، جان را به آسمان لایتناهای خُلد می‌كشانَد كه نمی‌توان دید...
M.M. SAFI
روزها و شب‌ها می‌گذرند و او می‌پندارد كه فراموشش كرده‌اند... اما در زیر آسمان مگر جایی هم هست كه از چشم مرگ پنهان باشد؟
M.M. SAFI
آینۀ زنگارگرفته كه دیگر آینه نیست. عقلِ محجوب در حجاب ظلمت گناهان كه دیگر عقل نیست، وهم است. از تو كبكی می‌سازد ابله كه چون سر در برف‌های غفلت خویش فروبردی، بینگاری كه كسی نیز تو را نمی‌بیند:... نَسُوا الله َ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُم.
M.M. SAFI
دهر هرگز بر مراد سفلگان نمی‌چرخد. این مكر لیل و نهار است كه ما را می‌فریبد تا در دهر طمع بندیم... امر در دست آن جلیل است كه جز مشیّت مطلقۀ او، اراده‌ای در جهان نیست.
A.T
شیطان جاذبه‌های دنیایی را زینت می‌دهد تا آدمی‌زاده را بفریبد... اما این فریب در نفس توست. شیطان تنها آن‌چه را كه در نفس توست زینت می‌بخشد. سلطنت او تنها بر اغواشدگان خویش است و اغواشدگان شیطان، فراموشیانِ دیار وهم‌اند كه اعمالشان با صورت‌هایی خیالی بر آنان جلوه می‌كند؛ سرابی با كاخ‌های خضرا، دژهایی هوش‌رُبا، جناتی معلّق بر آبگینه‌ها و پریانی غمّاز... خوابی كه جز با دمیدن در ناقورِ مرگ شكسته نمی‌شود.
A.T

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

قیمت:
۲۸,۱۰۰
تومان