بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فتح خون | صفحه ۴۴ | طاقچه
کتاب فتح خون اثر سیدمرتضی آوینی

بریده‌هایی از کتاب فتح خون

۴٫۲
(۷۸۴)
غبار غفلت بر همه چیز فرومی‌نشیند و آیینه‌های طلعت نور كور می‌شوند و رفته‌رفته یاد خورشید نیز از خاطره‌ها می‌رود، و نه عجب اگر در دیار كوران بوزینگان را انسان بینگارند!
Foad Ask.
؛ مردان حق را سزاوار نیست كه سر و سامان اختیار كنند و دل به حیات دنیا خوش دارند آن‌گاه كه حق در زمین مغفول است و جُهّال و فُسّاق و قدّاره‌بندها بر آن حكومت می‌رانند.
ر.مرادی
نه عجب اگر در شهرِ كوران خورشید را دشنام دهند و تاریكی را پرستش كنند!
کاربر ۲۱۷۶۲۸۸
آن شراب طهور كه شنیده‌ای بهشتیان را می‌خورانند، میكده‌اش كربلاست و خراباتیانش این مستانند كه این‌چنین بی‌سر و دست و پا افتاده‌اند. آن شراب طهور را كه شنیده‌ای، تنها تشنگان راز را می‌نوشانند و ساقی‌اش حسین است؛ حسین از دست یار می‌نوشد و ما از دست حسین.
محمد مهدی نصرتی
مردم بندگان حلقه‌به‌گوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست؛ آن را تا آن‌جا پاس می‌دارند كه معایش ایشان از قِبَلِ آن می‌رسد، اگرنه، چون به بلا امتحان شوند، چه كم هستند دین‌داران.»
محمد مهدی نصرتی
محمد بن حنفیه كه شنید امام به سوی عراق كوچ كرده است، با شتاب خود را به موكب عشق رساند و دهانۀ شتر را در دست گرفت و گفت: «یا حسین، مگر شب گذشته مرا وعده ندادی كه بر پیشنهاد من بیندیشی؟» محمد بن حنفیه، برادر امام، شب گذشته او را از پیمان‌شكنی مردم عراق بیم داده بود و از او خواسته بود تا جانب عراق را رها كند و به یمن بگریزد. امام فرمود: «آری، اما پس از آن‌كه از تو جدا شدم، رسول خدا (ص) به خواب من آمد و گفت: ای حسین، روی به راه نِه كه خداوند می‌خواهد تو را در راه خویش كشته بیند.» محمد بن حنفیه گفت: «اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعوُنَ...»
محمد مهدی نصرتی
بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق می‌دانند كه ماندن نیز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی ٰ، و این اوست كه ما را كش‌كشانه به خویش می‌خواند
محمد مهدی نصرتی
آن كدام رنج طاقت‌فرسایی است كه چاه‌ها را رازدار ناله‌های علی كرده است؟ هیچ دیده‌ای كه نخل‌ها بگریند؟... هرگز غروبْ‌هنگام در نخلستان‌های كوفه بوده‌ای؟ گویی هنوز صدای بغض‌آلود امام علی (ع) از فاصلۀ قرن‌ها تاریخ به گوش می‌رسد كه با مردم كوفه می‌گوید: «یا اَشْباهَ الرِّجالِ وَ لا رِجالَ... ـ ای نامردمان مردم‌نما، ای آنان كه همچون اطفال در عالم رؤیاهای خویش غرقه‌اید و عقلتان همچون نوعروسانِ تازه به حجله رفته است! دوست داشتم كه شما را هرگز نمی‌دیدم و نمی‌شناختم كه مرا از آن جز ندامت و اندوه نصیبی نرسیده است. خداوند مرگتان دهد كه قلبم را سخت چركین كرده‌اید و سینه‌ام را از غیظ آكنده‌اید... چون در ایام تابستان شما را به جنگ فرا خواندم، گفتید اكنون در بحبوحۀ خرماپزان است، بگذار تا گرما كمی پایین افتد! و چون در زمستان شما را گسیل داشتم، گفتید اكنون چلۀ زمستان است، بگذار تا سوز سرما فرونشیند! و این بهانه‌ها همه تنها برای فرار از سرما و گرماست. شما كه از سرما و گرما این‌چنین می‌گریزید، از شمشیر دشمن چگونه خواهید گریخت؟...»
محمد مهدی نصرتی
عجبا! امام مأمن كرۀ ارض است و اگر نباشد، خاكْ اهل خویش را یك‌سره فرومی‌بلعد، و اینان برای او امان‌نامه می‌فرستند... و مگر جز در پناه حق نیز مأمنی هست؟
dreamer
بگذار اصحاب دنیا ندانند. كِرم لجن‌زار چگونه بداند كه بیرون از دنیایی كه او تن می‌پرورد، چیست؟
dreamer

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

قیمت:
۲۸,۱۰۰
تومان