بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فتح خون | صفحه ۲۱ | طاقچه
کتاب فتح خون اثر سیدمرتضی آوینی

بریده‌هایی از کتاب فتح خون

۴٫۳
(۶۹۸)
ای هم‌سفر، نیك بنگر كه در كجایی! مباد كه از سر غفلت، این سفینۀ اجل را مأمنی جاودان بینگاری و در این توهّم، از سفر آسمانی خویش غافل شوی. نیك بنگر! فراز سرت آسمان است و زیر پایت سفینه‌ای كه در دریای حیرت به امان عشق رها شده است. این جاذبۀ عشق است كه او را با عنان توكل به خورشید بسته است و خورشید نیز در طواف شمسی دیگر است و آن شمس نیز در طواف شمسی دیگر و... و همه در طواف شمس‌الشموسِ عشق، حسین بن علی...
amirtaha.h.z
یاران! شتاب كنید، قافله در راه است. می‌گویند كه گناه‌كاران را نمی‌پذیرند؟ آری، گناه‌كاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را می‌پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم ركاب حسین است، كه او سرسلسلۀ خیل پشیمانان است، و اگر نبود باب توبه‌ای كه خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، آدم نیز دهشت‌زده و رهاشده و سرگردان، در این برهوت گم‌گشتگی وامی‌ماند.
کاربر ۳۳۷۷۹۰۱
امامْ آفتابِ كرامتی است كه خود را از ویرانه‌ها نیز دریغ نمی‌كند. آسمان را دیده‌ای كه چگونه در گودال‌های حقیر آب نیز می‌نگرد؟ آب را دیده‌ای كه چگونه پست‌ترین دره‌ها را نیز از یاد نمی‌برد؟
amirtaha.h.z
یاران! این قافله، قافلۀ عشق است و این راه كه به سرزمین طف در كرانۀ فرات می‌رسد، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می‌رسد كه: الرّحیل، الرّحیل. از رحمت خدا دور است كه این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد. این دعوتْ فیَضانی است كه علی‌الدّوام، زمینیان را به سوی آسمان می‌كشد و... بدان كه سینۀ تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی كه در آن، چشمۀ خورشید می‌جوشد و گوش كن كه چه خوشْ‌ترنّمی‌دارد در تپیدن: حسین، حسین، حسین، حسین. نمی‌تپد، حسین حسین می‌كند.
amirtaha.h.z
سرّ آن‌كه جهاد فی سبیل‌الله با هجرت آغاز می‌شود در كجاست؟ طبیعت بشری در جست‌وجوی راحت و فراغت است و سامان و قرار می‌طلبد. یاران! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست، سخن از آنان است كه اسلام آورده‌اند اما در جست‌وجوی حقیقت ایمان نیستند. كُنج فراغتی و رزقی مُكفی... دل‌خوش به نمازی غراب‌وار و دعایی كه بر زبان می‌گذرد اما ریشه‌اش در دل نیست، در باد است. در جست‌وجوی مأمنی كه او را از مكر خدا پناه دهد؛ در جست‌وجوی غفلت‌كده‌ای كه او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد، غافل كه خانۀ غفلتْ پوشالی است و ابتلائات دهر، طوفانی است كه صخره‌های بلند را نیز خُرد می‌كند و در مسیر دره‌ها آن‌همه می‌غلتاند تا پیوستۀ به خاك شود.
amirtaha.h.z
سرّ آن‌كه جهاد فی سبیل‌الله با هجرت آغاز می‌شود در كجاست؟ طبیعت بشری در جست‌وجوی راحت و فراغت است و سامان و قرار می‌طلبد. یاران! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست، سخن از آنان است كه اسلام آورده‌اند اما در جست‌وجوی حقیقت ایمان نیستند. كُنج فراغتی و رزقی مُكفی... دل‌خوش به نمازی غراب‌وار و دعایی كه بر زبان می‌گذرد اما ریشه‌اش در دل نیست، در باد است. در جست‌وجوی مأمنی كه او را از مكر خدا پناه دهد؛ در جست‌وجوی غفلت‌كده‌ای كه او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد، غافل كه خانۀ غفلتْ پوشالی است و ابتلائات دهر، طوفانی است كه صخره‌های بلند را نیز خُرد می‌كند و در مسیر دره‌ها آن‌همه می‌غلتاند تا پیوستۀ به خاك شود.
amirtaha.h.z
مگر نه این‌كه خدا فرموده است: اِنَّ الله َ لا یُغَیُِّر ُ ما بِقَوْم ٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ؟ چه بود آن تغییر انفُسی كه این امت را سزاوار چنین فرجامی ساخته بود؟... معاویة بن ابی‌سفیان كه این رجعتِ انفُسی را با عقل شیطانی خویش به‌خوبی دریافته بود، آن‌چه را كه در نهان داشت آشكار كرد و یزید را به جانشینی خویش برگزید و از آن دیار مردگان، جولان‌گاه كفتارها و لاشخورهای مرده‌خوار، سخنی به اعتراض برنخاست.
amirtaha.h.z
قافلۀ عشق در سفر تاریخ راوی: قافلۀ عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آن‌چه فرموده‌اند: كُلُّ یَوْمٍ عاشورا و كُلُّ اَرْضٍ كربلا... این سخنی است كه پشت شیطان را می‌لرزاند و یاران حق را به فیَضان دائم رحمت او امیدوار می‌سازد. ... و تو، ای آن كه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایرِ تقدیر نهفته بوده‌ای و اكنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبۀ بشریت، پای به سیارۀ زمین نهاده‌ای، نومید مشو، كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنۀ خون توست و انتظار می‌كشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده‌ات بگشایی و از خود و دل‌بستگی‌هایش هجرت كنی و به كهف حَصینِ لازَمان و لامَكانِ ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان، خود را به قافلۀ سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی... یاران! شتاب كنید، قافله در راه است. می‌گویند كه گناه‌كاران را نمی‌پذیرند؟ آری، گناه‌كاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را می‌پذیرند.
کاربر ۴۲۶۰۸۵۷
آیا تو می‌دانی كه از چه امامْ آیاتی كه در شأن هجرت نخستینِ موسی است فرامی‌خوانَد؟ عقل محجوب من كه راه به جایی ندارد... ای رازداران خزاین غیب، سكوت حجاب را بشكنید و مُهر از لبِ فروبستۀ اسرار برگیرید و با ما سخن بگویید. آه از این دل‌سنگی كه ما را صُمٌّ بُكْم می‌خواهد... آه از این دل‌سنگی! سرّ آن‌كه جهاد فی سبیل‌الله با هجرت آغاز می‌شود در كجاست؟ طبیعت بشری در جست‌وجوی راحت و فراغت است و سامان و قرار می‌طلبد. یاران! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست، سخن از آنان است كه اسلام آورده‌اند اما در جست‌وجوی حقیقت ایمان نیستند. كُنج فراغتی و رزقی مُكفی... دل‌خوش به نمازی غراب‌وار و دعایی كه بر زبان می‌گذرد اما ریشه‌اش در دل نیست، در باد است. در جست‌وجوی مأمنی كه او را از مكر خدا پناه دهد؛ در جست‌وجوی غفلت‌كده‌ای كه او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد، غافل كه خانۀ غفلتْ پوشالی است و ابتلائات دهر، طوفانی است كه صخره‌های بلند را نیز خُرد می‌كند
کاربر ۴۲۶۰۸۵۷
پنجاه‌ساله‌های این نسل پیغمبر را ندیده بودند و شصت‌ساله‌ها هنگام مرگ وی ده‌ساله بودند. از آنان كه پیامبر را دیده و صحبت او را دریافته بودند، چند تنی باقی بود كه در كوفه، مدینه، مكه و یا دمشق به‌سر می‌بردند... اكثریت مردم، به‌خصوص طبقۀ جوان كه چرخ فعالیت اجتماع را به حركت درمی‌آورد یعنی آنان كه سال عمرشان بین بیست‌و‌پنج تا سی‌و‌پنج بود، آن‌چه از نظام اسلامی پیش چشم داشتند، حكومتی بود كه «مغیرة بن شعبه» ، «سعید بن عاص» ، «ولید» ، «عمرو بن سعید» و دیگر اشراف‌زاده‌های قریش اداره می‌كردند، مردمانی فاسق، ستم‌كار، مال‌اندوز، تجمل‌دوست و از همه بدتر نژادپرست. این نسل تا خود و محیط خود را شناخته بود، حاكمان بی‌رحمی بر خود می‌دید كه هر مخالفی را می‌كشتند و یا به زندان می‌افكندند..
العبد
عجبا! «مروان بن حكم بن عاص» كه پیامبر خدا (ص) دربارۀ پدرش فرموده بود: لَعَنَكَ الله ُو لَعَن َ ما فی صُلْبِكَ ـ لعنت خدا بر تو و آن كه در صُلب توست ـ اكنون به امر معاویه از مردم مدینه برای یزید بیعت می‌گیرد. عجبا، كار امت محمد به كجا كشیده است!
العبد
آن‌گاه كه دنیاپرستانِ كور والی حكومت اسلام شوند، كار بدین‌جا می‌رسد كه در مسجدهایی كه ظاهر آن را بر مذاق ظاهرگرایان آراسته‌اند، در تعقیب فرایض، علی را دشنام می‌دهند؛ و این رسم فریب‌كاران است: نام محمد را بر مأذنه‌ها می‌برند، اما جان او را كه علی است، دشنام می‌دهند.
العبد
جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشركِ بت‌پرست كه در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود كه بر زبان لااله‌الا‌الله براند؟ آن‌گاه جانب عدل و باطن قبله را رها می‌كند و خانۀ كعبه را عوض از صنمی سنگی می‌گیرد كه روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف كند...
العبد
ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممكن است... و ای دل! تو را نیز از این سنت لایتغیر خلقت گریزی نیست. نپندار كه تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده‌اند و لاغیر... صحرای بلا به وسعت همۀ تاریخ است.
bahar narenj
جاهلیتْ بلدِ میّتی است كه در خاك آن جز شجرة زقّوم ریشه نمی‌گیرد. اگر نبود كویر مردۀ دل‌های جاهلی، شجرۀ خبیبثۀ امویان كجا می‌توانست سایۀ جهنمیِ حاكمیت خویش را بر جامعۀ اسلام بگستراند؟
عبدالحســــــین
آنان كه به مقصد رسیده‌اند می‌گویند میان ما و شما تنها همین «خون» فاصله است؛ تا سدرة‌المنتهی ٰ را با پای عقل آمده‌ای، اما از این پس جاذبۀ جنونْ تو را خواهد برد... طیّ این مرحله دیگر با پای اراده میسور نیست؛ بال می‌خواهد، و بال را به عباس می‌دهند كه دستانش را در راه خدا قربان كرد.
کتابخون
تن در دنیاست و جان در آخرت؛ یاران یكایك جان بر سر پیمان ازلی خویش نهاده‌اند و بال شهادت به حظیرة‌القدس كشیده‌اند، اما پیكر خونینشان، این‌جا، این سوی و آن سوی، شقایق‌های داغ‌داری است كه بر دشت رُسته است.
کتابخون
عالمْ همه در طواف عشق است و دایره‌دار این طواف، حسین است.
کتابخون
دنیا صراط آخرت است و در آن، هر كسی با رشتۀ حُب به امام خویش بسته است.
کتابخون
امامْ آفتابِ كرامتی است كه خود را از ویرانه‌ها نیز دریغ نمی‌كند. آسمان را دیده‌ای كه چگونه در گودال‌های حقیر آب نیز می‌نگرد؟ آب را دیده‌ای كه چگونه پست‌ترین دره‌ها را نیز از یاد نمی‌برد؟
کتابخون

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

قیمت:
۲۸,۱۰۰
تومان