بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برف بهاری | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب برف بهاری اثر یوکیو می‌شیما

بریده‌هایی از کتاب برف بهاری

۳٫۹
(۲۰)
شادیِ او، که تا این هنگام تنها به اندازه‌ی قطعه‌ای کریستالِ صاف و خالص بود، ناگهان به صورتِ گستره‌ی سرسبزِ جنگل در منطقه‌ی گرمسیرِ در آمد.
دریا
از نظر او، هر مسأله‌ی جزیی، حتی کم بودنِ یک برگ از یک دست ورقِ بازی، می‌توانست بالاخره نظامِ دنیا را برهم بریزد. کوچک‌ترین ناهنجاری ـهمان گونه که یک ساعت در صورتِ نداشتن یک چرخ دنده‌ی کوچک از کار می‌افتد ـ بر روحِ جوانی چون کی‌یوآکی تأثیر می‌گذاشت. نظامِ دنیایش از هم فرو می‌پاشید و خودش را در تاریکیِ دهشتناکی محبوس می‌یافت.
دریا
حالا امید و یأس، رؤیا و واقعیت، با یکدیگر می‌آمدند تا هر یک دیگری را خنثی کند، و مرزِ بینِشان چنان مبهم بود که گویی ساحلی‌ست که امواجِ غلتان و خروشان، بی‌وقفه بر آن تازیانه می‌زد.
کاربر ۱۱۳۷۴۳۲
حالا دیگر در این دنیا کسی نمانده بود که محرمِ ژرف‌ترین احساساتِ درونی‌اش باشد. دیگر هیچ مانعی وجود نداشت که او را به پنهان کردنِ احساساتش وادارد.
کاربر ۱۱۳۷۴۳۲
به سانِ ستیغِ سرکشِ پوشیده از برفِ کوه که لحظه‌ای از چشم پنهان است و لحظه‌ای دیگر از میانِ نقوشِ از هم گسسته‌ی ابرهای شناور پدیدار می‌شود.
لیلی هستم.
صورت‌های سفید زن‌ها که به خاطرِ این مراسم با دقتی بیش از همیشه به آن پودر می‌زدند، با پرتو بنفش درهم می‌آمیخت؛ انگار سایه‌ی دلپذیری از مرگ بر گونه‌هاشان گُل انداخته باشد.
لیلی هستم.
گفته می‌شد که این ساختمان یکی از چهار خانه در سراسرِ ژاپن است که می‌توان بدونِ کندنِ کفش به آن وارد شد ـ البته اقامتگاه مارشال اویاما نخستینِ آن‌ها به شمار می‌رفت.
لیلی هستم.
بالاخره ساتوکو که زیر چترِ نیمه‌بازِ تادشینا از هجومِ برف در امان بود، در حالی که کیمونویی ارغوانی به تن و شنلی به همان رنگ بر دوش داشت در درگاه خانه ظاهر شد و پیش از آن که قدم بیرون بگذارد، سرش را خم کرد و دست‌هایش را نیز با هم روی سینه‌اش گذاشت. با دیدنِ چنین زیباییِ فوق‌العاده‌ای، قلب کی‌یوآکی در سینه فشرده شد، گویی ناگهان از چهارچوبِ آن دَرِ کوچک به میانِ برفی که می‌بارید توده‌ای ارغوان پاشیده باشند.
کاربر ۱۳۲۸۳۶۰
آه از تنهایی ـ که جان را به آتش می‌کشد. به سوپ غلیظ و داغی می‌ماند که نمی‌شود آن را توی دهان تحمل کرد مگر آن که چندین و چندبار به آن فوت کنی
نسیم رحیمی
هیچ جای شگفتی نبود. اندوه و خشم، و بروزِ احساساتِ دیگر، همه اشتباه‌هایی بود که به آسانی از اذهانِ کور و کودن و غیرظریف سر می‌زد.
نسیم رحیمی

حجم

۵۵۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

حجم

۵۵۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

قیمت:
۲۸۰,۰۰۰
تومان