بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هوای تازه | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب هوای تازه اثر احمد شاملو

بریده‌هایی از کتاب هوای تازه

نویسنده:احمد شاملو
انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۲۵ رأی
۴٫۳
(۲۵)
بودن گر بدین‌سان زیست باید پست من چه بی‌شرم‌ام اگر فانوسِ عمرم را به رسوایی نیاویزم بر بلندِ کاجِ خشک کوچه‌ی بن‌بست. گر بدین‌سان زیست باید پاک من چه ناپاک‌ام اگر ننشانم از ایمانِ خود، چون کوه یادگاری جاودانه، بر ترازِ بی‌بقای خاک. ۱۳۳۲
Daryadel
من زنده‌ام به رنج...
pejman
یارانِ من بیایید با دردهای‌تان و بارِ دردِتان را در زخمِ قلبِ من بتکانید. من زنده‌ام به رنج... می‌سوزدم چراغِ تن از درد... یارانِ من بیایید با دردهای‌تان و زهرِ دردِتان را در زخمِ قلبِ من بچکانید!
سمیه جنگی
اشک رازی ست لبخند رازی ست عشق رازی ست اشک آن شب لبخندِ عشق‌ام بود. قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی... من دردِ مشترک‌ام مرا فریاد کن.
pejman
طرح بر سکوتی که با تنِ مرداب بوسه خیسانده، گشته دستْ آغوش وز عمیقِ عبوس می‌گوید راز با او، به نغمه‌یی خاموش، رقصِ مهتابِ مهرگان زیبا ست با دم‌اش نیم‌سرد و سرسنگین. همچو بر گردنِ ستبرِ «کاپه» بوسه‌ی سُرخِ تیغه‌ی گیوتین! ۱۳۲۹
Daryadel
در آسمانِ خشک خیال‌اش، او جز با شراب و یار نمی‌کرد گفت و گو. او در خیال بود شب و روز در دامِ گیسِ مضحک معشوقه پای‌بند، حال آن‌که دیگران دستی به جامِ باده و دستی به زلفِ یار مستانه در زمینِ خدا نعره می‌زدند!
محمدحسین
دست بردار که گر خاموش‌ام با لب‌ام هر نفسی فریاد است.
amir7u
قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی... من دردِ مشترک‌ام مرا فریاد کن.
سمیه جنگی
من آن خاکسترِ سردم که در من شعله‌ی همه عصیان‌ها ست، من آن دریای آرام‌ام که در من فریادِ همه توفان‌ها ست، من آن سردابِ تاریک‌ام که در من آتشِ همه ایمان‌ها ست.
سمیه جنگی
در تمامِ شب چراغی نیست. در تمامِ شهر نیست یک فریاد. ای خداوندانِ خوف انگیزِ شب‌پیمانِ ظلمت‌دوست!
سیبا

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۳۴۳ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۳۴۳ صفحه