تا موقعی که پریود نباشی مشکلی برات پیش نمیآد.»
«خدای من، چی؟»
«خرسها از یه کیلومتر اون طرفتر هم بوی خون رو میفهمن.»
saaadi_h
نورا تنها کسی نبود که اسلحه داشت. همۀ آنها اسلحه داشتند. دانشمندان مسلحی بودند. بههرحال، پیتر خندید و اینگرید بر پشت نورا زد. اینگرید درحالیکه با صدای بلند میخندید گفت: «واقعاً امیدوارم خورده نشی. دلم برات تنگ میشه. تا موقعی که پریود نباشی مشکلی برات پیش نمیآد.»
«خدای من، چی؟»
«خرسها از یه کیلومتر اون طرفتر هم بوی خون رو میفهمن.»
saaadi_h
«تو نباید دیگه نگران تأیید دیگران باشی. تو برای اینکه بخوای خودت باشی نیازی به رضایتنا...»
«آره فهمیدم.»
Fatemeh
’با اطمینان بهسمت رؤیاهایت قدم بردار. زندگیای که همواره آرزویش را داشتی زندگی کن.‘
نیلوپر
تو بهعنوان زغال شروع میکنی و در آخر هم باز یک زغال هستی. شاید این درسی باشد که زندگی واقعی به ما میدهد.
نیلوپر