بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کورسرخی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کورسرخی

بریده‌هایی از کتاب کورسرخی

نویسنده:عالیه عطایی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۰از ۶۷ رأی
۴٫۰
(۶۷)
خیال می‌کردم وقتی برسد، عمو یا بابا برای‌مان خانه می‌گیرند و عقد می‌کنیم و تمام، اما این‌ها همان رؤیای هجده‌سالگی ماند. مرداد همان سال کسی خبر کشته شدن پسرعمویم را پای تلفن داد. گفتند حمله شده، گردنش شکسته، سینه‌اش ضربه خورده و شاهرگش به در کشیده شده. معشوق لاغر و سفید و مهتابی من مثله شده بود. من برای عاشق شدن به‌اندازه بالغ بودم اما زیادی جوان بودم برای درک مرگ.
Juror #8
عشق برای اولین‌بار در نوجوانی بر من غلبه کرده بود، بی‌رحم و لجوج، و آن‌قدر نمی‌شناختمش که تمام‌مدت به دعوا و بداخلاقی می‌گذشت. می‌خواستم و نمی‌خواستمش و به جان می‌دیدم با تمامِ خیره‌سری، مقهور نیرویی هستم که بی‌اراده دنبال خودش می‌کشاند.
Juror #8
جنگ که عقیده نمی‌شناسد: اول آدم‌ها می‌میرند، بعد از مرگ‌شان دیگرانی فکر می‌کنند عقیده‌شان چه بود: همین بود که برایش مُردند یا اشتباه شد؟ و آخ که حالا، بعد سی سال، می‌دانم چه‌قدر داغ اشتباه را خورده‌ایم.
Juror #8
بله، می‌شود دور بایستی و رد زمان را با ارقام جنایات دنبال کنی، اما تا جایی که پای عشق به میان نیاید. عشق معادلات را به هم می‌ریزد.
Juror #8
با حافظهٔ آدم‌ها از رنج‌های قوم‌شان در میان قوم دیگر چه می‌شود کرد؟
Juror #8
آدمی در کودکی هم فهم می‌کند کِی حق بیمار شدن ندارد.
Juror #8
ملالی معتقد بود مهاجرت چیزی شبیه سوار شدن در بالن است و می‌شود همه‌چیزِ کشورِ دوم را از دور تماشا کرد. می‌شود دور ایستاد و جهان را در امنیت کشور دوم دید. من نزدیک‌تر بودم، شاید چون ایران به افغانستان نزدیک است یا من به ایران یا ایران به من. هر چه هست به نظر من مهاجرت شبیه خوردن قهوه‌ای تلخ بود که در عین تلخی آرام‌بخش است و مهاجر موفق کسی است که مثل شکر در قهوه حل شود، شیرین کند و بودنش را طعم بدهد در سرزمینی که پناهش شده.
nasim
گذر زمان بر آن کس که می‌رود، توفیر دارد با گذرش بر آن کس که می‌ماند. کسی که مانده زمان از او رد شده و کسی که رفته در زمان گرفتار است.
Zeinab Khalvandi
ایرانی‌ها وابسته بودند به اصالت حضور. سعی‌شان بر این بود که ثابت کنند از زمان پیدایش زمین اولین انسان‌ها بوده‌اند، اولین تمدن‌ها بوده‌اند. در هر شهر و دیاری که زندگی می‌کردند می‌خواستند ثابت کنند از قدیمی‌ها هستند، اصیل هستند و زمان زیادی از حضورشان می‌گذرد. اما برای افغان‌ها یک‌جانشینی امتیازی نیست؛ اصالت در جنگندگی است: این‌که ثابت کنند اهل آن طایفه و قومی هستند که پیروزِ جنگ است، شده به قیمت خوردن هم‌نوع، به قیمت خوردن خود. و ما به اسم بازی انگار می‌جنگیدیم.
Zeinab Khalvandi
ترس از حضور غریبه‌ها ما را فتح کرده بود. لشکری شکست‌خورده و لاجان بودیم در انتظار تقدیر.
Juror #8
ما عاشقِ هم بودیم، شبیه دو کودک در دو طرف مرزی که دیگران ساخته بودند.
Juror #8
کسی که روزی در خانه‌اش را از ترس جان بسته، چه‌طور می‌تواند به خانه‌ای برگردد که کلیدش را به دست بیگانه‌ها سپرده؟ که چیزی را بسازد؟ برمی‌گردد. تقلایش را می‌کند. جهان چرخیده و در خیالش شاید بشود. مهاجر که در یک منطقه‌ای مابین مرگ‌وزندگی رها شده، لابد برمی‌گردد تا خودش را بیابد، غافل که خانهٔ ویرانه‌اش خشت‌به‌خشت به دستِ نامحرمان افتاده.
Juror #8
اولین گلوله که شلیک شود، کمانه می‌کند به ده نسل بعد.
Juror #8
جنگ‌زده امنیتش را از دست داده و بعد چنان به نداشتنش خو کرده که انگار داردش.
Juror #8
جهان برای مهاجر از شکلی به شکلی تبدیل می‌شود. می‌چرخد و مختصاتش جابه‌جا می‌شود اما نه آن‌قدر که آدمی سرگردان از جنگ را به همان نقطه‌ای برگرداند که یک روز چمدانِ رفتنش را بسته. جهان می‌چرخد و مهاجر هم می‌چرخد.
Juror #8
نمی‌دانستم عموی تریاکی و لاجانم چه‌طور می‌خواهد انتقام بگیرد، از کی می‌خواهد انتقام بگیرد. قاتل پسرعمویم هرگز پیدا نشده بود و یک دست از جنازهٔ مثله‌اش را به نشانِ کینه برده بودند. همان دست که نامه‌های عاشقانه برایم نوشته بود، همان دست که دستم را گرفته بود و قول داده بود تا ابد رهایم نکند.
Juror #8
انگار شده بود بیست سال قبل و من پریده بودم توی اتاق و با گریه گفته بودم: «عمو، پسرت می‌گوید نمی‌خوامت.» و عمو باز نام حیوانی را عَلَم کرده بود و گفته بود: «بس که قاطر است. در عوض تو ببرِ بنگالِ منی.»
Juror #8
این‌که پوششی برای ندانستن پیدا کنی پیچیده‌تر است از اعتراف به ندانستن و هر چه ادعایت حقیرانه‌تر باشد، باورناپذیرتر.
Juror #8
در شب مهتابی، سطح نمکیِ کویر زیرِ نورِ ماه برق می‌زد و راننده موسیقی افغانی گذاشته بود، با صدای بلند. مشک تازه می‌بارد ابر بهمن کابل موج سبزه می‌کارد کوی‌وبرزن کابل موسیقی از شیشهٔ باز کنار راننده در حالِ بیابان پخش می‌شد.
Juror #8
ما زخم‌خوردگان جنگ‌های طایفه‌ای هستیم. طایفه‌مان آن است که بیش‌تر بزند، بیش‌تر بکُشد، بیش‌تر ببُرد. این تقصیر بیگانه‌هاست؟ نه.
Juror #8

حجم

۹۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۱ صفحه

حجم

۹۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۱ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۵۰%
تومان