بریده‌های کتاب کورسرخی
کتاب کورسرخی اثر عالیه عطایی

کتاب کورسرخی

نویسنده:عالیه عطایی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۰از ۵۰ رأیخواندن نظرات
پرچم سفید صلح از هزار جا سوراخ است.
Call_Me_Mahi
از شما بیزارم که خاک‌مان را میراث‌دار درد و رنج کردید. شما که چشم‌هاتان چنین بینا به خود و نابینا به ما بود
Mary gholami
حال هر سرزمین را باید از حال زن‌هایش شناخت. زنان مهاجر فقط خاک‌شان را جا نگذاشتند، هزارهزار فرزند به‌دنیانیامده‌شان هم در آن خاک جا مانده‌اند
Mary gholami
نمی‌دانیم چرا چنین خون‌آلودیم وقتی گلوله‌ای به ما اصابت نکرده.
ملیکا
چه‌طور می‌شود به آدم‌ها گفت ما خانه نداریم چون وطن نداریم؟ نمی‌شود وطن نداشت وقتی پاسپورت داریم، کارت شناسایی، دفترچهٔ بیمه، تحصیلات رایگان…اما وقتی خانه در وطن نیست یا وطن جایی دور از خانه است یا وطنْ خودش نیست یا ما هیچ‌وقت در وطن نیستیم، مفهوم وطن برای ما انتزاعی می‌شود.
محسن
معادلات عاشقانه در جنگ، دو خط موازی است، دو خط که تا ابد در کنار هم کشیده می‌شوند و هیچ‌گاه به هم نمی‌رسند.
محسن
ایرانی‌ها وابسته بودند به اصالت حضور. سعی‌شان بر این بود که ثابت کنند از زمان پیدایش زمین اولین انسان‌ها بوده‌اند، اولین تمدن‌ها بوده‌اند. در هر شهر و دیاری که زندگی می‌کردند می‌خواستند ثابت کنند از قدیمی‌ها هستند، اصیل هستند و زمان زیادی از حضورشان می‌گذرد.
جوینده
آدم زن باشد، افغان هم باشد و از دست کمونیست‌ها جان به دربرده باشد، آن وقت از مرگ هوو افسرده شود! سرنوشت احمقانه‌ای است. اصلاً نوبر است و انار واقعاً نوبر بود.
Zeinab Khalvandi
جهان برای مهاجر از شکلی به شکلی تبدیل می‌شود. می‌چرخد و مختصاتش جابه‌جا می‌شود اما نه آن‌قدر که آدمی سرگردان از جنگ را به همان نقطه‌ای برگرداند که یک روز چمدانِ رفتنش را بسته. جهان می‌چرخد و مهاجر هم می‌چرخد. جنگ‌زده امنیتش را از دست داده و بعد چنان به نداشتنش خو کرده که انگار داردش. همین می‌شود که اگر بگویند جنگ تمام شده برمی‌گردد. کسی که روزی در خانه‌اش را از ترس جان بسته، چه‌طور می‌تواند به خانه‌ای برگردد که کلیدش را به دست بیگانه‌ها سپرده؟ که چیزی را بسازد؟ برمی‌گردد. تقلایش را می‌کند. جهان چرخیده و در خیالش شاید بشود. مهاجر که در یک منطقه‌ای مابین مرگ‌وزندگی رها شده، لابد برمی‌گردد تا خودش را بیابد، غافل که خانهٔ ویرانه‌اش خشت‌به‌خشت به دستِ نامحرمان افتاده. اولین گلوله که شلیک شود، کمانه می‌کند به ده نسل بعد. تباهی تمامی ندارد. یک‌بار که فرار کردی باقی را باید فراری بمانی، حتی با پرچم سازمان ملل، صلیب سرخ… پرچم سفید صلح از هزار جا سوراخ است.
معصومه توکلی
در دورهٔ طالبان کفن نایاب بود و باید برای مردنِ آدم‌هامان پارچه قاچاق می‌کردیم: شش ذرع و نیم، چون نمی‌دانستیم بچه می‌میرد یا زن یا مرد. سلما خبر ندارد که از وقتی امریکایی‌ها آمده‌اند کارخانه‌های چینی برای‌مان کفن می‌بافند به مقدار نامتناهی و این لطف امریکا به ماست.
محسن

حجم

۹۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۱ صفحه

حجم

۹۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۱ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۵صفحه بعد