بریدههایی از کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده
۴٫۴
(۱۴۶۷)
حالا وارد ناکجاآبادی با زمان متغیر میشویم. این صحنه تماماً جادویی است. تغییرات سریعی همزمان با جابهجایی ما بین جهانها رخ میدهد. صحنهی واحدی وجود ندارد، بلکه تکهها و بریدههایی هست که پیشرفت مداوم زمان را نشان میدهد.
در ابتدا داخل هاگوارتز، در سرسرای بزرگ هستیم، و همه دور آلبوس میرقصند.
پولی چپمن: آلبوس پاتر.
کارل جنکینز: یه پاتر. تو ورودی ما.
یان فردریکس: موهاش مثلا اونه. موهاش کاملا شبیه اونه.
رز: و پسرعمهی منه. (میچرخند) رز گرنجر ویزلی. از دیدنتون خوشوقتم.
کلاه گروهبندی بین دانشآموزانی که به سمت گروههایشان حرکت میکنند قدم میزند.
فوراً مشخص میشود که به سمت رز میآید، و او با نگرانی منتظر عاقبتش است.
کلاه گروهبندی: قرنهاست که همینه کارم
با هر کی بهش سر میزنم
فهرست فکرها رو دارم
چون کلاه گروهبندی منم
باهوش دیدم، کمهوش دیدم
تو سختی و راحتی کار کردم
Parsa
آلبوس: پدر، ما کجاییم؟
هری: جایی که من زیاد مییام.
آلبوس: اما اینجا قبرستونه...
کاربر ۲۰۲۱۸۶۷
من تنها بودم و این منو به جای خیلی تاریکی فرستاد.
ابوالفضل
هری پاتر و فرزند نفرین شده
کاربر ۲۰۶۹۰۵۷
هری: "حقیقت چیز زیبا و وحشتناکیه، و باید با احتیاط باهاش برخورد کرد. " (جینی با شگفتی به او نگاه میکند) دامبلدور.
جینی: واسه گفتن به یه بچه حرف عجیبیه.
هری: نه وقتی میدونی اون بچه مجبوره واسه نجات دادن جهان بمیره.
نفس هری دوباره میگیرد، و تمام تلاشش را میکند به پیشانیاش دست نزند.
جینی: هری، مشکل چیه؟
هری: خوبم. خوبم. صداتو میشنوم. سعی میکنم...
جینی: زخمت تیر میکشه؟
هری: نه، نه، خوبم. حالا خاموشش کن که یه کم بخوابیم.
جینی: هری، چند وقت بود که زخمت تیر نکشیده بود؟
هری به جینی نگاه میکند. چهرهاش همه چیز را میگوید
هری: بیست و دو سال.
اسکارلت ویچ
اسکورپیوس: شایعه اینه که پدر و مادر من نمیتونستن بچهدار بشن. پدر و پدربزرگم دنبال یه وارث قدرتمند بودن تا از نابودی خاندان مالفوی جلوگیری کنن و واسه همین اونا... اونا از یه زمانچرخون استفاده کردن تا مادرمو عقب بفرستن...
آلبوس: بفرستن کجا؟
رز: شایعه اینه که اون پسر ولدمورته آلبوس.
سکوتی ناخوشایند و وحشتناک
اسکارلت ویچ
شاید اونم منتظره که تو درست ببینیش
ali._.2020
بشن. میتونیم هر کیو بخوایم انتخاب کنیم.
آلبوس: خب چطوری تصمیم بگیریم که... تو کدوم کوپه بریم؟
رز: همشونو بررسی میکنیم بعد تصمیم میگیریم.
آلبوس در یکی از کوپهها را باز میکند و چشمش به یک بچهی موطلایی تنها – اسکورپیوس – میافتد که کسی جز او در کوپه نیست. آلبوس لبخند میزند. اسکورپیوس هم لبخند میزند.
آلبوس: سلام. این کوپه...
اسکورپیوس: خالیه. فقط من هستم.
آلبوس: عالیه. پس میشه ما... بیایم داخل... فقط یه کم... مشکلی نیست؟
اسکورپیوس: مشکلی نیست. سلام.
آلبوس: آلبوس. ال. من... اسم من آلبوسه...
اسکورپیوس: سلام اسکورپیوس. یعنی، من اسکورپیوسم. تو آلبوسی. من اسکورپیوسم. و تو باید...
محمدطاها شاکری
هستین نگاه میکنن. جدا از این، مردم همیشه به تو نگاه می کنن.
چهار نفری خارج میشوند. جینی هری را متوقف میکند
جینی: اتفاقی براش نمیفته، مگه نه؟
هری: معلومه که نه.
محمدطاها شاکری
هرمیون: هاگوارتز جای بزرگیه.
ران: بزرگ، شگفتانگیز، پر از غذا. حاضرم همه چیمو بدم تا برگردم اونجا.
هری: عجیبه، ال نگران بود که تو اسلیترین بیفته.
هرمیون: این که چیزی نیست. رز نگرانه که میتونه رکورد امتیاز کوییدیچ رو تو سال اول یا دومش بشکنه یا نه. و این که کی میتونه مدرک عمومیش رو بگیره.
ران: نمیدونم این بلندپروازی رو از کجا آورده.
جینی: هری، تو چه احساسی پیدا میکنی اگه ال... بیفته تو اسلیترین؟
ران: میدونی جینی ما همیشه فکر میکردیم احتمال داره تو اسلیترین بیفتی.
جینی: چی؟
ران: باور کن، فرد و جرج سرش شرط بستن.
هرمیون: میشه بریم؟ مردم دارن نگاه میکنن.
جینی: مردم همیشه وقتی شما سه تا با هم
محمدطاها شاکری
حجم
۱۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۱۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
قیمت:
رایگان