بریدههایی از کتاب باشگاه مشت زنی
۴٫۳
(۳۷)
آن کسی که با از بین بردن تمام دارایی من آزادم کرد میخواهد روحم را نجات دهد. معلمی که راه مرا از تمام تعلقات دنیوی پاک میکند سرانجام رهایم خواهد کرد.
phoenix
تایلر میگوید: فقط بعد از اینکه همهچیزت رو از دست دادی میتونی هر کاری که دلت میخواد بکنی.
phoenix
مبلمان میخری. به خودت میگویی این آخرین کاناپهای است که تا آخر عمرم ممکن است لازم داشته باشم. مبل را میخری، چند سال کاملاً راضی هستی چون هر اتفاق بدی هم که بیفتد دیگر مطمئنی که مشکل مبلت حل شده. بعد یک دست ظرف عالی. بعد هم یک تختخواب ایدهآل، پرده. فرش.
حالا در لانهٔ خوشگلت گیر افتادهای. چیزهایی که قبلاً صاحبشان بودی حالا صاحبت شدهاند.
hajynayeb
در دورهٔ نسل ما هیچ جنگ بزرگی اتفاق نیفتاده. هیچ رکود اقتصادی طولانی پیش نیامده. ولی ما یک جنگ بزرگ بر سر روح داشتیم. ما یک انقلاب بزرگ علیه فرهنگ داشتیم. رکود بزرگ، زندگی ماست. روحمان است که راکد شده.
phoenix
ما بچهوسطیهای تاریخیم. از بچگی تلویزیون به خورد ما داده که بالاخره یه روزی میلیونر و هنرپیشه و ستارهٔ راک میشیم. ولی هیچوقت نمیشیم؛ و ما تازه داریم اینو میفهمیم.
phoenix
من عاشق زندگیام بودم. من عاشق خانهام بودم. من عاشق هر تکه از اسباب و اثاثم بودم. اینها همهٔ زندگیام بودند، همهچیزم. تمام این لامپها و میز و صندلی و فرشها خود من بودند. ظرفهای توی کابینت، خودم بودند. گلدانها خود من بودند. تلویزیون خود من بود. من بودم که منفجر شدم. متوجه نمیشوید؟
phoenix
نسلی از زنان و مردان جوان و قوی دارید که دوست دارند جانشان را فدای چیزی کنند. تبلیغات رسانهها باعث شده این آدمها دائم دنبال اتومبیل و لباسهایی باشند که اصلاً نیازی به آنها ندارند. چند نسل است که آدمها شغلهایی دارند که از آن متنفرند و تنها دلیلی که ولشان نمیکنند این است که بتوانند چیزهایی بخرند که به هیچ دردشان نمیخورد.
atoosa
هیچچیز پایدار نیست.
همهچیز در حال متلاشی شدن است.
من این را میدانم چون تایلر این را میداند.
phoenix
تو کیف کوچک خالی از پولت نیستی.
phoenix
من بیتفاوتی مطلقِ جو هستم.
phoenix
این من نبودم که باهاش میجنگیدی. خودت گفتی. داشتی با چیزایی میجنگیدی که ازشون نفرت داشتی.
phoenix
میتوانند ترک کنند کندو را زنبورهای کارگر
میتوانند پروازکنان بروند زنبورهای نر
ملکه بردهٔ آنهاست
phoenix
من انتقام بیرحم جو هستم.
phoenix
آخر این هفته هر یک از اعضای کمیتهٔ حمله باید دعوایی راه بیندازد اما در آن پیروز نشود. ولی نه در باشگاه مشتزنی. دعوا راه انداختن سختتر از آن است که فکرش را میکنید. آدمهای خیابان هر کاری که از دستشان برمیآید میکنند تا از دعوا دوری کنند.
ایده این بود که به یک آدم عادی که هیچوقت به عمرش دعوا نکرده گیر بدهیم و دعوا راه بیندازیم و بعد او را به عضویت درآوریم. بگذاریم برای یکبار هم شده مزهٔ برنده شدن را بچشد. بهش اجازه بدهیم که دخلمان را بیاورد.
phoenix
تا وقتی که توی باشگاه مشتزنی هستید موجودی حساب بانکیتون نیستید، شغلتون نیستید، خانوادهتون نیستید، کسی نیستید که خودتون تصور میکنید
phoenix
تمدن را از بین خواهیم برد تا دنیای بهتری از نو بسازیم.
phoenix
قانون دوم باشگاه مشتزنی اینه که دربارهٔ باشگاه مشتزنی با کسی حرف نمیزنید.
phoenix
تایلر میگوید: از جایی که تو الان هستی، حتا نمیتونی تصور کنی که اون ته چه شکلیه.
phoenix
دربان گفت: اگه ندونی که چی میخوای آخرسر دوروبرت پر میشه از چیزایی که لازمشون نداری.
شاگرد پروفسور لیدنبروک
گریه در چیزی تاریک، در آغوش یک نفر دیگر، درست وقتی که میفهمی هر کاری انجام میدهی در پایان سر از زبالهدان درمیآورد، درستترین کار است
atoosa
حجم
۱۶۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۱۶۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
قیمت:
۶۸,۰۰۰
تومان