بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی

بریده‌هایی از کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی

نویسنده:حمیدرضا صدر
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱۰۱ رأی
۴٫۰
(۱۰۱)
معجزه… معجزه… تو شرح صدها معجزه و کرامت را در کتاب‌ها خوانده‌ای، اما در سراسر عمرت هیچ‌گاه آن‌ها را به چشم ندیده‌ای.
عباس
آدم‌ها آسان‌تر از میزوصندلی‌ها می‌میرند، خیلی آسان‌تر، خیلی سریع‌تر.
عباس
خداحافظی نکبت است. خداحافظی کردن کمی مانند مُردن می‌ماند… و تو امشب خداحافظی کرده‌ای، تو امشب کمی مُرده‌ای.
sami
سرطان بسان شطرنج‌باز قهاری معمولاً بیمار را آرام‌آرام به تله می‌اندازد و سرانجام با خونسردی مغلوب می‌کند. از حرکتی به حرکت دیگر، از پزشکی به پزشک دیگر، از آزمایشی به آزمایش دیگر، از بیمارستانی به بیمارستان دیگر و، سرانجام، کیش آخر را می‌دهد. کیش… و مات. حالا می‌فهمی واژهٔ «مات» در شطرنج چه ایهامی دارد. معرکه است.
Moon
در این لحظات هیچ‌چیزِ رمانتیک و دراماتیکی از جنس آن‌چه در فیلم‌ها دیده‌ای و در کتاب‌ها خوانده‌ای وجود ندارد. کلیشه‌ها و قصه‌ها مسخره‌اند. همه‌چیز سرد است و سنگی. سنگ… سنگ… سنگ… هم فضا، هم میز و هم صندلی. هم پزشکان. هم سایر بیماران. هم خودت. احساس می‌کنی ماهیت انسانی‌ات محو شده. چون نمی‌دانی به کدام سو می‌روی و تعریف روشنی هم از نبودن نداری. انگار از عالم‌وآدم کنده شده‌ای و تک افتاده‌ای، متعلق به هیچ کجا. بله، همان ناکجاآباد.
Moon
کتاب‌ها، عناوین و شخصیت‌ها می‌آیند و می‌روند. اما تو را با خود نمی‌برند. آن‌ها چیزی جز سایه‌ها و خاطراتی بربادرفته نیستند. آن‌ها هیچ شده‌اند، هیچ.
Sadegh Mousavi
با چشم کتاب‌ها را وارسی می‌کنی. می‌خواهی با رایحهٔ اشتیاقی که از جلد کتاب‌ها و لابه‌لای ورق‌های‌شان بلند می‌شود، سینه‌ات را پُر کنی و اجازه ندهی بیرون بیاید. شاید آن‌ها بتوانند تومورهای نکبتی را آب کنند و خوشی سال‌های پیش را بازگردانند. «با من حرف بزنید. مرا همین جا نگه دارید. جلوم را بگیرید. ای کتاب‌های عزیزم، مرا در خود حل کنید.»
elham mohammadpoor
بدون معماری قادر به زندگی نیستیم.
elham mohammadpoor
یکی از فصل‌ها با جمله‌ای از ادیت وارتن آغاز شده: «… می‌توان به‌رغم بیماری و حضور دشمنان خونی زنده ماند. فقط نباید از تغییر بیمی به دل راه داد و باید تلاش کنیم از چیزهای کوچک لذت ببریم.»
niloufar.dh
مثل دونده‌ای شده‌ای پاشکسته که از دوِ ماراتن حرف می‌زند. اما منطقی که می‌شوی درمی‌یابی به‌زودی طعمهٔ مرگ خواهی شد و بقیه هم دیر یا زود به تو خواهند پیوست. بعد فکر می‌کنی زندگی چه بی‌معناست و شصت و دو سال عمرت ثمری نداشته. اما اگر چنین است چرا از شیمی‌درمانی بیم داری؟ چرا از مُردن می‌ترسی؟
shahram naseri
درخواهی یافت که جدایی ناگهانی چه‌قدر سخت است و هر چه زندگی را ساده دنبال کنی باز هم نمی‌توانی جلوِ سختی‌اش را بگیری. ای کاش این‌چنین نبود، ولی مثل همیشه حرف آخر را او زده: مرگ. دژخیمی که پوزخندزنان دندان‌هایش را در تن طعمه فشار می‌دهد. این‌بار آرام‌آرام. ذره‌ذره. سلول‌به‌سلول. گوشت‌به‌گوشت. این‌بار تو طعمه‌اش بوده‌ای. مثل خیلی از نزدیکانت. مثل پدرت.
shahram naseri
زندگی کجا و زنده ماندن کجا؟
حسین ایمانی
احساس بی‌وزنی، احساس سبکی، احساس بدل شدن به یک پَر، به یک تکه کاغذ کوچک رهاشده در هوا که چرخ‌زنان به سوی زمین می‌رود و نمی‌داند کجا پایین بیاید. احساس کنده شدن از زمین. چشمانت را می‌مالی و خودت را جمع‌وجور می‌کنی. روی صندلی جابه‌جا می‌شوی. دکتر ب‌ــــ دستور نمونه‌برداری از لکه و توده را می‌دهد. لزوم فرستادن نمونه‌ها برای آزمایشات پاتولوژی. یکی از اوراق دفترچه‌بیمهٔ دست‌نخورده‌ات به سرعت برق‌وباد سیاه شده و همین یک برگه برای کل زندگی‌ات کافی است. همین چند واژه و چند آزمایش. در این لحظات هیچ‌چیزِ رمانتیک و دراماتیکی از جنس آن‌چه در فیلم‌ها دیده‌ای و در کتاب‌ها خوانده‌ای وجود ندارد. کلیشه‌ها و قصه‌ها مسخره‌اند. همه‌چیز سرد است و سنگی. سنگ… سنگ… سنگ… هم فضا، هم میز و هم صندلی.
زن
زندگی در جامعه‌ای بحران‌زده، هر چه‌قدر هم سخت و نگران‌کننده باشد، تحمل‌پذیرتر از دور بودن از سرزمینی است که نگران مردمانش هستی.
MEHR AZIN
مبتلایان به بیماری‌های مهلک، معمولاً با شنیدن واژه‌های «فردا» و «فرداها» مات می‌شوند، حرف نمی‌زنند و گوش می‌دهند، فقط گوش. «فردا» برای‌شان نامأنوس است. زندگی‌شان ناگهان شده «دیروز» و «امروز». همین حالا. حرفی ندارند برای گفتن دربارهٔ هر آن‌چه با آینده گره می‌خورد. از «بی‌آیندگی» زجر می‌کشند.
vida:)
مبتلایان به بیماری‌های مهلک، معمولاً با شنیدن واژه‌های «فردا» و «فرداها» مات می‌شوند، حرف نمی‌زنند و گوش می‌دهند، فقط گوش. «فردا» برای‌شان نامأنوس است. زندگی‌شان ناگهان شده «دیروز» و «امروز». همین حالا. حرفی ندارند برای گفتن دربارهٔ هر آن‌چه با آینده گره می‌خورد. از «بی‌آیندگی» زجر می‌کشند.
vida:)
روان‌شناسان خرده‌فرمایش‌گونه نوشته‌اند: «مشکلات‌تان را بزرگ‌تر از چیزی که هست نکنید. نباید اجازه دهید یک ابر سیاه همهٔ آسمان‌تان را بپوشاند.» اما نمی‌فهمند کارسینوما، هر چه هست، یک ابر سیاه نیست. نمی‌فهمند کارسینوما یعنی شب ابدی، یعنی خواب گران.
کاربر ۴۸۴۹۱۵۸
دکتر هلاکویی احتمالاً خوشبخت‌ترین آدم روی زمین است، چون حداقل مثل جراحان نیازی به قلع‌وقمع گوشت و پوست و رگ ندارد. حرف می‌زند و شعار می‌دهد و با واژه‌های قشنگش مدح و صله دریافت می‌کند.
کاربر ۴۸۴۹۱۵۸
خداحافظی نکبت است. خداحافظی کردن کمی مانند مُردن می‌ماند… و تو امشب خداحافظی کرده‌ای، تو امشب کمی مُرده‌ای.
کاربر ۴۸۴۹۱۵۸
فرصت شمار صحبت کز این دوراههٔ منزل، چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
mahyar

حجم

۳۳۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۳۳ صفحه

حجم

۳۳۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۳۳ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰
۵۰%
تومان