بریدههایی از کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی
۴٫۰
(۱۰۲)
بگویی با من حرف بزنید. مرا بگیرید ای روزهای سلامتی. ای شماهایی که بیخیال و قشنگاید. تورابهخدا مرا در خودتان حل کنید.
Moon
اما حالا بیتفاوت شدهای. نه بهدرستی طلوع خورشید را میبینی و نه غروبش را. نه شیرینی شکر را میفهمی و نه تندی فلفل را. وقتی آدم به چنین نقطهای میرسد که زیر پایش چنین خالی میشود، هر لبخند مهربانانهای را نیشی از سر تکبر میپندارد و هر موسیقی دلنشینی برایش میشود نغمهٔ عزا
Moon
زندگی کجا و زنده ماندن کجا؟
Moon
هفده ساعت فکر کردن به اینکه زندگی به بخشهای پُرشماری تقسیم شده و هر بخش به واحدهایی کوچکتر. حالا، یکی از همان واحدهای کوچکْ کلیت زندگی را به هیچ گرفته.
Sadegh Mousavi
آدمها وقتی عزیزانشان را در آستانهٔ مرگ میبینند، بیشازپیش دوستشان دارند. مُردگان از زندگان عزیزترند.
kimiafekrat
«خانه از پایبست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است.»
احسان فتاحی
به دریا نگاه میکنی. به سایههای روی آب که سایه نیستند و شبیه خاطره و رؤیایند. چیزهایی برای دل سپردن به چنگ امواج. به اینکه باید رفت و به شکل رؤیا و خاطره درآمد. این آب درخشان و درعینحال محزون. این آسمان بیکران و البته دلگیر. آمیزهای از قدرت طبیعت و سوگواری مهارناپذیر که حالا برایت از بیهودگی مبارزه میگویند. وجدآورند و البته بیاهمیت، دلپذیرند و بیمعنی. چه بد. تو اینچنین نبودهای اما حالا شدهای. بهزحمت سوی مثبت لحظهها را میبینی. تا همین پارسال برایت یک فنجان چای داغ همهچیز بود. یک خط شعر. یک نگاه. حالا اما این دریای بیانتها به نظرت حوض کوچکی است.
shahram naseri
پزشکان معمولاً وقتی میخندند فقط چشمان و ابروانشان با زیرکی محیلانهای میخندند، مثل همهٔ آدمهای خونسرد بااعتمادبهنفس. با کلی نکتهبینی ناشی از کوهی تجربه در برابر بیماران سادهٔ سرگیجهگرفته. کمترشان گیر آدمهای باهوش افتادهاند و، به همین دلیل بیآنکه بدانند و شاید بخواهند، اعتمادبهنفسی نفرتانگیز دارند.
رذیل نیستند اما رذیلانه میخندند و چشمانشان در برابر بیمار درمانده، زیرکی روباهان شکارچی را به خود میگیرند. آنقدر جسم پارهپاره و ناله و مرگ دیدهاند که پوستشان شده پوست کرگدن. هنوز پزشکی ندیدهام که صمیمانه و از سر رفاقت دستی بر گردن بیمارش بیندازد و بوسهای بر گونهاش بزند. فاصلهشان را حفظ میکنند و دستور میدهند و یادشان میرود که اگر نتایج آزمایشات و عکسها و اسکنها نبود، همین چند دستور طوطیوار را هم قادر نبودند صادر کنند. آنها بدون مهندسی پزشکی هیچاند و بیشتر ادای پزشکان را درمیآورند
shahram naseri
دفتر میرسی. میرسی و بیقرارانه پشت کامپیوتر میپری. میپری و صفحهٔ گوگل را باز میکنی. باز میکنی و واژهٔ «آدنوکارسینوما» را تایپ میکنی. جملهها پشت هم ردیف میشوند: سرطان، تومور بدخیم در بافت غدد که چهل درصد مبتلایان سرطان ریه دچارش هستند.
بلافاصله تو و آن واژه به هم گره میخورید، همان توده، همانی که تا آخرین لحظهٔ زندگیات یار غارت خواهد بود، دشمنت، جلادت: کارسینوما.
میخوانی. دوباره و دوباره. بیشتر و بیشتر. اکثر مبتلایان به این نوع سرطان ریه سیگاری هستند و تو سیگاری نیستی. پدرومادرت سیگاریهایی حرفهای بودهاند، ولی تو هیچوقت سیگاری نبودهای. آنقدر بیدستوپا بودهای که حتی بلد نیستی سیگار روشن کنی، بلد نیستی به سیگار پُک بزنی، بلد نیستی با دودش چه کنی، بلد نیستی و حالا مبتلا به سرطان سیگاریها شدهای و همدم کارسینوما. لحظهای فکر میکنی که ای کاش حداقل چندباری سیگار دود کرده بودی تا درمییافتی از ته دل سیگار دود کردن چه حالوهوایی دارد.
shahram naseri
«مُردن» از «مرگ» وحشتناکتر بوده، همیشه، همهجا.
حسین ایمانی
خوشبهحال آدمهای بیکسوکار که هر چند با غم تنهایی روزگار سپری کردهاند اینجوری هم بغضشان نگرفته و نزدهاند زیر گریه. اینجوری ناگهان از زمین کنده نشدهاند.
کاربر ۳۵۰۶۶۶۱
وقتی آدم به چنین نقطهای میرسد که زیر پایش چنین خالی میشود، هر لبخند مهربانانهای را نیشی از سر تکبر میپندارد و هر موسیقی دلنشینی برایش میشود نغمهٔ عزا. همهچیز از سیاهی تا سفیدی برایش نشانی از بیماری و مرگ پیدا میکند، بیتعارف، همهچیز.
محبوب
کمترشان گیر آدمهای باهوش افتادهاند و، به همین دلیل بیآنکه بدانند و شاید بخواهند، اعتمادبهنفسی نفرتانگیز دارند.
رذیل نیستند اما رذیلانه میخندند و چشمانشان در برابر بیمار درمانده، زیرکی روباهان شکارچی را به خود میگیرند. آنقدر جسم پارهپاره و ناله و مرگ دیدهاند که پوستشان شده پوست کرگدن. هنوز پزشکی ندیدهام که صمیمانه و از سر رفاقت دستی بر گردن بیمارش بیندازد و بوسهای بر گونهاش بزند. فاصلهشان را حفظ میکنند و دستور میدهند و یادشان میرود که اگر نتایج آزمایشات و عکسها و اسکنها نبود، همین چند دستور طوطیوار را هم قادر نبودند صادر کنند.
محبوب
مزار یک نفر در بهشت زهرا نزدیک مزار پدر توست، چند متریاش: پرویز فنیزاده. روی سنگش نوشتهاند: «تا قبر آ آ آ آ»! تکیهکلام مشقاسم در داییجان ناپلئون. چه ایهامی دارد این اشاره.
محمدحسین
رفیقی دارم که میگوید: «امید یعنی خوشخواهی، خوشروانی.»
محمدحسین
لیوان آبهندوانهات را تا ته سر میکشی تا پاسخ تشنگی کارسینوما را بدهی.
محمدحسین
راستی آدمی چه حقیر است برابر رخدادها. آن که میرود و نمیخواهد برود. آن که میماند و نمیخواهد بماند و نمیداند کِی خواهد رفت.
مرگ ماجرا نیست. نه، نیست.
Fa Ne
خستگی. رخوت. تنبلی. بهانهجویی. وادادن و نق زدن. اینها همه از دل بیکارگی سر باز میکنند و نهفقط از بیماری.
Fa Ne
درحالیکه سرطان بهتدریج له میکند. بیمار را آب میکند و سپس خدمتش میرسد. خوارش میکند و آرامآرام محوش میسازد. مثل یک فِید اوت سینمایی. هم جسمش را میگیرد و هم روحش را میجود.
DHYANA
الیزابت کوبلر راس، روانشناس سویسی ـ امریکایی پیشتازی در زمینهٔ مسائل انسانهای در آستانهٔ مرگ، در کتاب دربارهٔ مرگ و مُردن فرضیهای ارائه میدهد. او با ارائهٔ مدلی به نام «کوبلر راس»، که با مطالعه روی صد و بیست و پنجهزار بیمار در آستانهٔ مرگ انجام شد، مسیر بیماران تا مرگ را به پنج مرحله تقسیم کرد: یک) انکار بیماری. دو) خشم. سه) تلاش برای کنار آمدن با آن. چهار) افسردگی. پنج) پذیرش مرگ.
Ayoub
حجم
۳۳۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۳ صفحه
حجم
۳۳۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۳ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان