بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی

بریده‌هایی از کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی

نویسنده:حمیدرضا صدر
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱۰۱ رأی
۴٫۰
(۱۰۱)
از خودت می‌پرسی، چرا مرگ باید با شکنجه همراه باشد؟ چرا مرگ ساده برگزار نمی‌شود؟ مگر تولد بی‌درد هم وجود دارد؟ هم مادر درد می‌کشد و هم کودک با گریه زندگی را آغاز می‌کند.
محمدحسین
تو به ریپلی در بیگانه‌ها فکر می‌کنی. جایی از او می‌پرسیدند: «امروز چه‌طوری؟» ریپلی جواب می‌داد: «افتضاح.» و رفیقش می‌گفت: «خب، حداقل بهتر از دیروزی.» این است حکایت تو.
Moon
نوشته‌اند: «شما تنها نیستید.» اما تو یاد پدرت می‌افتی در ماه‌های واپسین بیماری‌اش لای آن عبای کبریتی. پدری پوست‌واستخوان، نشسته بر پتویی چهارخانه و تکیه‌داده به یک پشتی کوتاه. پدری که خس‌خس‌کنان می‌گفت: «آدم‌ها تنهان، تنهای تنها. تو خودتی، فقط خودت.»
shahram naseri
درحالی‌که سرطان به‌تدریج له می‌کند. بیمار را آب می‌کند و سپس خدمتش می‌رسد. خوارش می‌کند و آرام‌آرام محوش می‌سازد. مثل یک فِید اوت سینمایی. هم جسمش را می‌گیرد و هم روحش را می‌جود. مرگ یک بیمار سرطانی، زمین تا آسمان فرق دارد با مرگ یک سرباز در جبهه یا مرگ بر اثر تصادف اتومبیل یا سکتهٔ قلبی. سرطان بلایی سرتان می‌آورد که همه برای‌تان دل می‌سوزانند.
shahram naseri
تنها حسن بیماری‌های مرگ‌بار این است که همه تحمل‌تان می‌کنند، تا حد لوس کردن‌تان.
محمدحسین
شیمی‌درمانی یعنی ریختن مایع مذاب در رگ‌ها، یعنی تهوع، یعنی بیرون‌رَوی، سرفه، سوزش ادرار، خستگی تمام‌نشدنی، منگی، خماری. شیمی‌درمانی در یک کلام یعنی زنده‌زنده جان دادن. یعنی به جای یک قرص ماه در آسمان، سه ماه قرص در آسمان.
DHYANA
آه، مادر… مادر… مادر… چرا نباید سرم را روی دامنت بگذارم و زارزار گریه کنم؟ برای چه باید ادای آدم‌های قوی و خوددار را دربیاورم؟ دلم می‌خواهد گریه کنم و تو دل‌داری‌ام بدهی. دلم می‌خواهد بپرم بغلت و سرم را نوازش کنی. به سن‌وسالم نگاه نکن، راستش خیلی چیزهای بچگی در من باقی مانده است. من هنوز کودکم.
عباس
به‌راستی که چه‌قدر ما از حال هم بی‌خبریم.
Moon
مبتلایان به بیماری‌های مهلک، معمولاً با شنیدن واژه‌های «فردا» و «فرداها» مات می‌شوند، حرف نمی‌زنند و گوش می‌دهند، فقط گوش. «فردا» برای‌شان نامأنوس است. زندگی‌شان ناگهان شده «دیروز» و «امروز». همین حالا. حرفی ندارند برای گفتن دربارهٔ هر آن‌چه با آینده گره می‌خورد. از «بی‌آیندگی» زجر می‌کشند.
کاربر ۳۵۰۶۶۶۱
مبتلایان به بیماری‌های مهلک، معمولاً با شنیدن واژه‌های «فردا» و «فرداها» مات می‌شوند، حرف نمی‌زنند و گوش می‌دهند، فقط گوش.
کاربر ۳۵۰۶۶۶۱
مادرها پیر نمی‌شوند، زیباتر می‌شوند. بیش‌تر و بیش‌تر.
DHYANA
بیماران چندان از حضور در میهمانی‌ها استقبال نمی‌کنند. حق هم دارند. گاهی میهمانی‌ها بستری برای زیر ذره‌بین رفتنت می‌شوند. دورهمی دل سوزاندن.
عباس
درمی‌یابی دیدار دوباره‌ای در کار نخواهد بود. در آغوشش می‌کشی و «بدرود» می‌گویی، نمی‌گویی «به امید دیدار». او هم در آغوشت می‌کشد و نمی‌گوید «به امید دیدار»، فقط می‌گوید «خداحافظ».
Moon
قصهٔ تو و امثال تو و سقوط هواپیمای اوکراینی تفاوت دو نوع مرگ است. مرگ نوع اول، مرگ بی‌درد در دل حادثه و مرگ نوع دوم، یعنی جان دادن تدریجی با درد و شکنجه. یکی بی‌مقدمه و یکی با پیش‌درآمد و پس‌درآمد. یکی کوتاه و یکی بلند. یکی آمیخته با بهت و ناباوری و یکی با انتظاری طولانی و بدون شگفتی. کدام مرگ آسان‌تر است، کدام سخت‌تر؟ برای کی؟ چه می‌کشند آن‌ها که می‌روند و آن‌ها که می‌مانند؟ مرگ‌هایی از نوع سقوط هواپیما رسانه‌ای و پُرسروصدا هستند، پُرهیاهو. جریان‌ساز. کُشته‌شدگان بی‌دردوعذاب می‌روند و بازماندگان را می‌سپارند به کابوسی تلخ برای باقی عمرشان. برخلاف بیماران که در سکوت می‌میرند، با سقوطی آرام‌آرام تا کشیدن آن چند نفس آخر و رها کردن عزیزانی که دوروبرشان چرخ می‌زنند. مرگ‌هایی این‌چنین باید خاموش باشند و در خلوت. برخلاف زندگی که باید در دل جمع جاری شود. همراه موسیقی و آواز و خنده.
shahram naseri
درخواهی یافت… درخواهی یافت که نمی‌توان باد را در مشت گرفت و خطاب به درخت فریاد زد: «مراقب باش، از خودت محافظت کن.» درخواهی یافت که جدایی ناگهانی چه‌قدر سخت است و هر چه زندگی را ساده دنبال کنی باز هم نمی‌توانی جلوِ سختی‌اش را بگیری. ای کاش این‌چنین نبود، ولی مثل همیشه حرف آخر را او زده: مرگ. دژخیمی که پوزخندزنان دندان‌هایش را در تن طعمه فشار می‌دهد. این‌بار آرام‌آرام. ذره‌ذره. سلول‌به‌سلول. گوشت‌به‌گوشت. این‌بار تو طعمه‌اش بوده‌ای. مثل خیلی از نزدیکانت. مثل پدرت.
زن
مادر بودن یعنی همیشه بودن. یعنی به هیچ گرفتن بیماری. یعنی دربه‌دری خستگی.
DHYANA
بیماری یعنی محدود شدن راه‌های پیشِ رو. یعنی بسته شدن مسیرهای پیش از این باز.
عباس
نوشته‌اند: «شما تنها نیستید.» اما تو یاد پدرت می‌افتی در ماه‌های واپسین بیماری‌اش لای آن عبای کبریتی. پدری پوست‌واستخوان، نشسته بر پتویی چهارخانه و تکیه‌داده به یک پشتی کوتاه. پدری که خس‌خس‌کنان می‌گفت: «آدم‌ها تنهان، تنهای تنها. تو خودتی، فقط خودت.»
فائزه
وقتی آدم حال‌وروز خوشی ندارد همان بهتر که زبان به کام بگیرد. همان بهتر خاموش بماند و روز دیگران را خراب نکند. اطوار نریزد و ادا درنیاورد.
Moon
هیچ. نباید خاطرات خوش را بیش از اندازه دست‌کاری کرد، چرا که کم‌کم به هیولایی تبدیل می‌شوند و نمی‌توانید مهارشان کنید.
Moon

حجم

۳۳۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۳۳ صفحه

حجم

۳۳۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۳۳ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰
۵۰%
تومان