بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ذهن هولوتراپیک | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ذهن هولوتراپیک

بریده‌هایی از کتاب ذهن هولوتراپیک

۲٫۶
(۱۹)
در خلال جلسات تجربه‌ای در حالات نامعمول خودآگاهی، دو نیروی طبیعی بارها و بارها ظاهر می‌شوند: آب و آتش. خوب است همین جا اشاره کنیم که این عناصر در ادبیات معنوی نیز به کرّات ظاهر می‌شوند و هر دو معنای آشکارا جهانی و نمادین دارند. در ادبیات معنوی، آب اغلب به عنوان استعاره‌ای برای توصیف حالات عرفانی خودآگاهی مورد استفاده قرار می‌گیرد. مقایسه‌ها اغلب براساس خلوص، سیلان و پاکی آب در شرایط طبیعی آن و بی‌حدومرز بودن آن انجام می‌شود. آب طالبِ پایین‌ترین جایگاه در جهان است و قدرتی آرام و فروتنانه دارد. آب توانایی تصفیه‌کنندگی و پاک‌کنندگی زیادی دارد و به خاطر ترکیب متناقض‌نمای ثبات در عینِ تغییر و دگرگونی دائم، شبیه به خودآگاهی است.
Javad Azar
این نوع حالات فرافردی در عین حال ابعاد جذاب دیگری هم دارند؛ آنها معمولا همراه با ادراکات و تجربه‌های فلسفی، اسطوره‌شناختی و معنوی هستند. برای مثال، آنها باعث درک جدید و جالبی از ادیان جانمندانگار در بسیاری از فرهنگهای بدوی می‌شوند، ادیانی که تمام طبیعت ــ کوه‌ها، دریاچه‌ها، رودخانه‌ها، صخره‌ها ــ را زنده تلقی می‌کنند. بر همین سیاق، می‌توان کیمیاگری قرون وسطی و پزشکی هومیوپاتیک را، که ارتباطات عمیقی را میان ماده و حالات روانی ـ معنوی مشاهده می‌کنند، ناگهان در نوری تازه مشاهده کرد. برای کسانی که در حالات نامعمولِ خودآگاهی، تماس با ماده غیرارگانیک را تجربه کرده‌اند، مبنای این نظامهای فکری نه حدس و گمان‌های خام بلکه تجربه مستقیم و بصیرت شهودی است.
Javad Azar
میان اشیاء بی‌جان، دنیای خودآگاهی، و هوش خلاق، تأثیر متقابل و دائم وجود دارد. خودآگاهی و ماده دو حوزه کاملا متفاوت با مرزهای کاملا مجزا نیستند بلکه درگیر در یک رقص دائم‌اند و تأثیر متقابل آنها کلِ ساختِ هستی را به وجود می‌آورد. این مفهوم در تحقیقات علوم جدید مثل فیزیک، زیست‌شناسی، ترمودینامیک، نظریه اطلاعات و سیستم‌ها و دیگر شاخه‌های علمی به اثبات رسیده است. مشاهدات علمی در حوزه فرافردی کم‌کم نشان می‌دهد که خودآگاهی به روشهای سابقآ غیرقابل‌تصور، در جهانِ به‌اصطلاح مادی دخیل است. همذات‌پنداری تجربه‌ای با جنبه‌های مختلف جهان غیرارگانیک می‌تواند اطلاعات تازه‌ای را درباره ریزجهان و کلان‌جهانِ ماده در اختیار ما بگذارد که منطبق بر یافته‌های علوم جدید است.
Javad Azar
در موارد معدود، افراد احساس می‌کنند به نوعی از خودآگاهی رسیده‌اند که کل زندگی روی سیاره ما را دربرمی‌گیرد ــ کل بشر و کل عالمِ گیاهی و جانوری، از ویروسها گرفته تا بزرگ‌ترین حیوانات و گیاهان. آنها به جای همذات‌پنداری با یک گونه گیاهی یا جانوری خاص، کلیت زندگی را تجربه می‌کنند. این تجربه را می‌توان همذات‌پنداری با زندگی به عنوان یک پدیده کیهانی، به عنوان یک وجود یا نیروی مستقل، تعریف کرد. تجربه‌های فرافردی اغلب به درکی عمیق از نقش نیروهای اولیه در طبیعت، و نوعی قدردانی از هوشی خارق‌العاده که شالوده تمام فرآیندهای زندگی است، منتهی می‌شود. تجربیاتی از این دست معمولا منجر به نوعی توجه و دلواپسی شدید نسبت به محیط طبیعی می‌شود. در برخی موارد، تجربیات فرد روی یک جنبه خاص از زندگی، مثل نیروی سائق جنسی یا غریزه مادری متمرکز می‌شود.
Javad Azar
گزارشهای موجود درباره حالات نامعمول مثل گزارشی که در بالا آمده، ما را به این اندیشه سوق می‌دهد که توانایی‌مان برای همذات‌پنداری با خودآگاهی گیاهان بی‌تردید در این واقعیت نقش داشته که بسیاری از فرهنگها برخی گیاهان را مقدس می‌پندارند. در بسیاری از فرهنگهای بومی آمریکا، ذرت و محصولات دیگر مقام خدایی دارند. مثلا، در نزد مردمان پوئبلو در جنوب غربی، خدای ذرت، تداوم بخش زندگی، به عنوان یکی از خدایان اصلی پرستش می‌شد. به همین ترتیب، درخت لول (banyan) نزد هندیان مقدس است و تصور بر این است که بسیاری از مقدسینِ بزرگ در حین مراقبه زیر سایه آن به روشن‌بینی رسیدند. سوسن یا نیلوفر آبی در مصر، هند، بین‌النحرین و آمریکای مرکزی، یک نماد معنوی مهم بوده است، و دارواش (mistletoe) را کاهنان (Druids) مقدس می‌پنداشتند. و کاملا منطقی است که گیاهانِ دارای خواص روانگردان که باعث دسترسی مستقیم به تجربه‌های فرافردی می‌شوند، مثل برخی از انواع قارچ‌ها، پیوت (peyote) یا یاهِی (yaje)، در بسیاری از فرهنگها با مذهب درآمیخته و جزو خدایان یا «گوشت خدایان» تلقی می‌شوند.
Javad Azar
عمیق‌ترین سطح تجربه، یکسر معنوی بود. خودآگاهی سکویا حالتی از مدیتیشن عمیق بود. آرامش و سکون حیرت‌انگیزی را به عنوان ناظر ساکت و بی‌دغدغه قرون و اعصار، احساس می‌کردم. در نقطه‌ای از این تجربه، تصوریم از سکویا با تصویر چهره غول‌آسای بودا که در مدیتیشن عمیق غوطه‌ور بود ادغام شد، در حالی‌که حماقت جهان از کنارم می‌گذشت. به بریدگی‌های متقاطع روی تنه درختان عظیم‌الجثه که در پارک ملی سکویا دیده بودم فکر کردم. روی ماندالایی که از قریب به چهار هزار حلقه سالانه ساخته شده، در فواصلِ نزدیک به سطح، شاخصهایی مثل «انقلاب فرانسه» یا «کلمبو آمریکا را کشف می‌کند» و در میانه آن، سالِ به صلیب کشیده شدن مسیح حک شده است. کل هیاهوی تاریخ جهان، در نظر موجودی که به این حالت از خودآگاهی رسیده بود، هیچ معنایی نداشت.( ۶ )
Javad Azar
فرآیندهای خودآگاهی با هدایت هوش کیهانی توصیف کرده‌اند، و نه وقایع مکانیکی در ماده ارگانیک یا ناخودآگاه. بدنم حقیقتآ به شکل درخت سکویا درآمده بود، خودِ سکویا بود. می‌توانستم گردش شیره گیاهی را در شبکه ظریف مویرگهای در زیر پوستم احساس کنم. خودآگاهی‌ام جریان شیره را تا باریک‌ترین شاخه‌ها و تیغ‌ها دنبال کرد و شاهدِ رازِ پیوند زندگی با خورشید ــ یعنی فتوسنتز ــ بود. آگاهی‌ام تمام راه را طی کرد و به شبکه ریشه‌ها رسید. حتی تبادل آب و مواد غذایی از زمین نه یک فرآیند مکانیکی بلکه فرآیندی خودآگاه و هوشمند بود. اما این تجربه سطوح عمیق‌تر اسطوره‌ای و عرفانی نیز داشت، و این ابعاد درهم‌تنیده با جنبه‌های فیزیکی طبیعت بود. بنابراین، فتوسنتز صرفا نه یک فرآیند حیرت‌انگیز کیمیاگرانه، بلکه تماس مستقیم با خدا بود، که در اشعه خورشید متجلی می‌شد. فرآیندهای طبیعی مثل باران، باد و آتش ابعادی اساطیری داشتند و به راحتی می‌توانستم آنها را به منزله خدایان درک و دریافت کنم، یعنی به همان طریقی که در اغلب فرهنگهای بدوی درک می‌شدند.
Javad Azar
فرآیندهای خودآگاهی با هدایت هوش کیهانی توصیف کرده‌اند، و نه وقایع مکانیکی در ماده ارگانیک یا ناخودآگاه. بدنم حقیقتآ به شکل درخت سکویا درآمده بود، خودِ سکویا بود. می‌توانستم گردش شیره گیاهی را در شبکه ظریف مویرگهای در زیر پوستم احساس کنم. خودآگاهی‌ام جریان شیره را تا باریک‌ترین شاخه‌ها و تیغ‌ها دنبال کرد و شاهدِ رازِ پیوند زندگی با خورشید ــ یعنی فتوسنتز ــ بود. آگاهی‌ام تمام راه را طی کرد و به شبکه ریشه‌ها رسید. حتی تبادل آب و مواد غذایی از زمین نه یک فرآیند مکانیکی بلکه فرآیندی خودآگاه و هوشمند بود. اما این تجربه سطوح عمیق‌تر اسطوره‌ای و عرفانی نیز داشت، و این ابعاد درهم‌تنیده با جنبه‌های فیزیکی طبیعت بود. بنابراین، فتوسنتز صرفا نه یک فرآیند حیرت‌انگیز کیمیاگرانه، بلکه تماس مستقیم با خدا بود، که در اشعه خورشید متجلی می‌شد. فرآیندهای طبیعی مثل باران، باد و آتش ابعادی اساطیری داشتند و به راحتی می‌توانستم آنها را به منزله خدایان درک و دریافت کنم، یعنی به همان طریقی که در اغلب فرهنگهای بدوی درک می‌شدند.
Javad Azar
هرگز به جد درباره احتمال اینکه چیزی به عنوان خودآگاهی گیاهی وجود داشته باشد، فکر نکرده بودم. قبلا گزارشهایی را درباره آزمایشهایی خوانده بودم که به وجود «زندگی رازآمیز گیاهان» اشاره داشتند و ادعاهایی در این باره که خودآگاهی باغبان می‌تواند بر میزان محصول تأثیر بگذارد. همیشه تصورم بر این بود که این حرفها بی‌پایه و اساس و در زمره افسانه‌های نامعقولِ دوران جدید هستند. اما در آن لحظه به یک درخت سکویای غول‌پیکر تبدیل شده بودم و برایم مطلقآ روشن بود که آنچه تجربه می‌کنم حقیقآ در طبیعت اتفاق می‌افتد، اینکه الآن دارم ابعادی از کیهان را کشف می‌کنم که معمولا بر حواس و قدرت تعقل ما پوشیده است.
Javad Azar
تجربه خودآگاهی حیوانی به گونه‌هایی محدود نمی‌شود که در نردبان تکامل در جای بالاتر قرار می‌گیرند، مثل پستانداران خشکی و دریا، پرندگان و خزندگان. این تجربیات ممکن است به سطح حشرات، کرم‌ها، حلزون‌ها و حتی کیسه‌تنان نیز برسد؛ اینگونه تجربیات که اشکالِ نازل‌ترِ حیات را در برمی‌گیرند نیز ممکن است ادراکات و اطلاعات جدید و حیرت‌انگیزی فراهم کنند. به ویژه جلسه‌ای از کار تنفسی هولوتراپیک را به یاد دارم که در آن فردی با یک کرم پروانه همذات‌پنداری کرد و در سطحی بسیار ابتدایی، ادارک کرم از جهان، نحوه حرکت آن و نحوه خوردن برگ‌ها را تجربه کرد.
Javad Azar
در خلال راهپیمایی او در فضا، این مکاشفات ناگهان تبدیل به یک تجربه عمیق عرفانی شد. دوربینی که برای ثبت کارهای او طراحی شده بود درست کار نمی‌کرد و او برای چند دقیقه کاری نداشت جز اینکه در فضا معلق باشد، و اجازه دهد تا منظره زمین، کیهان و کل وجود، خودآگاهی او را بمباران کند. خیلی زود فهمید که به هیچ وجه نمی‌تواند مرزهای فردی خود را حفظ کند و در عوض خودش را با کل بشریت یکسان تلقی کرد. به تجربه‌ات و دلیل آن می‌اندیشی. آیا مستحق این، این تجربه خارق‌العاده هستی؟ آیا این را به طریقی تحصیل کرده‌ای؟ آیا انتخاب شده‌ای که خدا لمس‌ات کند، تجربه خاصی داشته باشی که انسانهای دیگر نمی‌توانند داشته باشند؟ می‌دانی که جواب منفی است، هیچ کاری نکرده‌ای که مستحق این باشی. این چیز مختص تو نیست. در آن لحظه خیلی خوب می‌دانی ــ و با شدت تمام بر تو آشکار می‌شود ــ که تو عنصر حساس (sensing element) بشر هستی.
Javad Azar
درحالی‌که سفینه وی دور زمین می‌چرخید و با سرعتی سرسام‌آور از مرزهای جغرافیایی و سیاسی عبور می‌کرد، راستی احساس کرد دم‌به‌دم برایش دشوارتر می‌شود که خود را فردی متعلق به یک کشور خاص تلقی کند. دریای مدیترانه را آن پایین زیر پایش دید و اندیشید که این گهواره تمدن برای قرن‌ها مظهر کلِ جهانِ شناخته شده بود. تصور کرد سطح کره آبی، سبز و سفیدی که هر یک ساعت و نیم دور آن می‌چرخید، حاوی هر آن چیزی بود که تاکنون برایش معنایی داشت ــ تاریخ، موسیقی، هنر، جنگ، مرگ، عشق، اشک‌ها، بازی‌ها، و شادی‌ها. خودآگاهی‌اش دچار تحولی عمیق شد.
Javad Azar
قطعه درخشان زیر از نمایشنامه یوجین اُنیل به نام سفر طولانی روز به درون شب، که در آن ادموند سفر شبانه خود را در یک قایق بادبانی شرح می‌دهد، نمونه زیبایی است از یک حالت فرافردی که به فراسوی حدود روزمره تجربه بشر می‌رود. روی تیرک جلوی قایق دراز کشیدم درحالی‌که رویم به طرف عقب قایق بود و آب آن زیر می‌غلتید و کف می‌کرد و دکل‌ها هر یک با بادبانی که در مهتاب سفیدی می‌زد، بالای سرم در آسمان اوج می‌گرفتند. از زیبایی و صدای موزونش مست شدم و برای لحظه‌ای خودم را گم کردم ــ در حقیقت زندگی‌ام را گم کردم. آزاد شده بودم! توی دریا حل شدم، بادبانهای سفید و قطرات جهنده شدم، زیبایی و صدای موزون شدم، مهتاب و کشتی و آسمانِ بلندِ کم‌ستاره شدم! بدون گذشته یا آینده‌ای، غرق در آرامش و یگانگی و شادی دیوانه‌وار، غرق در چیزی بزرگ‌تر از زندگی خودم، یا زندگی بشر، متعلق به خودِ زندگی شدم! یا می‌شود گفت، متعلق به خدا ... مثل حجابِ چیزها که انگار دستی نامریی آنها را کنار می‌زند. و رای لحظه‌ای، معنای همه چیز آشکار می‌شود
Javad Azar
ما در دورترین مرزهای مطالعه خودآگاهی بشر کشف می‌کنیم که علم بعد از طی یک دور کامل، ما را دوباره به دیدگاهی نسبت به زندگی‌مان رسانده که بسیار شبیه به دیدگاه پیرانِ فرزانه در فرهنگهای باستانی و شرقی است. سری آروبیندو (Sri Aurobindo) به ما می‌گوید: باید تمام صیرورتها یا شدنها را بسط حرکت در خودِ حقیقی‌مان و این خود را ساکن در نه فقط بدن خودمان، بلکه تمام بدنها ببینیم. باید در روابط خود با این جهان، آگاهانه همان باشیم که درواقع هستیم ــ این خودِ واحد که تبدیل می‌شود به هر آنچه مشاهده می‌کنیم. تمام حرکتها، تمام انرژیها، تمام فرمها، تمام وقایع را باید متعلق به خودِ واحد و حقیقی خویش در هستی‌های متعدد ببینیم. همین معنا را در سخنان آلبرت اینشتن می‌بینیم: انسان بخشی است از کل، که آن را «عالم» می‌خوانیم ــ بخشی محدود به زمان و فضا. آدمی خودش، افکارش و احساساتش را به منزله چیزی جدا از بقیه تجربه می‌کند ــ که نوعی توهم دیداری خودآگاهی است.
Javad Azar
در زندگی روزمره، اغلب ما جهانی را که در آن زندگی می‌کنیم ساخته شده از مجموعه‌های فیزیکی به شدت منفرد ــ برخی متحرک و برخی ثابت ــ می‌پنداریم که هر یک مرزهای ثابت و مطلقی برای خود دارند. گویی تمام حواس‌مان ــ بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه ــ می‌گویند که ما، دست‌کم از نظر فیزیکی، جدا از تمام چیزهایی هستیم که مورد بررسی قرار می‌دهیم. فرقی هست میان ما و دیگران و میان ما و باقی جهان که ظاهرا نشان می‌دهد هر یک از ما مستقل، خودمختار و منفرد هستیم. اما مطالعاتی که در چندسال اخیر روی خودآگاهی انجام شده کم‌کم نشان می‌دهد که شاید مرزهای فیزیکی ما بیشتر واهی باشد تا واقعی. مثل همان سراب چشمه سرد و جوشانی که به چشم مسافر تشنه صحرا می‌آید و شهره خاص و عام است، شاید مرزهایی که میان خود و بقیه جهان احساس می‌کنیم نیز ساخته ذهن ما باشد.
Javad Azar
من در ترسیم نقشه حوزه فرافردی، تفکر بر حسبِ این سه منطقه تجربه‌ای را مفید یافتم: (۱) بسط یا گسترش خودآگاهی در چارچوب برداشت روزمره از زمان و فضا؛ (۲) بسط یا گسترش خودآگاهی به فراسوی برداشت روزمره از زمان و فضا؛ و (۳) تجربه‌های «روان‌نهاد» (psychoid). این فهرست معرف انواع تجربه‌های فرافردی است که من در تحقیقات خود مشاهده کرده‌ام و به کرات توسط بسیاری از صاحب‌نظران برجسته این رشته توصیف شده است. هرچند ما به انواع مختلف پدیده‌های فرافردی، جداگانه خواهیم پرداخت، ولی در عمل، آنها اغلب به شکل‌های مختلف در ترکیب با یکدیگر یا در ترکیب با تجربه‌های پیش از تولد یا زندگینامه‌ای اتفاق می‌افتند. لذا، برای مثال، تجربه‌های کارمایی، و چهره ایزدان کهن‌الگویی مختلف، نخستین بار اغلب در ارتباط با ماتریس‌های اولیه پیش از تولد ظاهر می‌شود. بر همین سیاق، تجربه‌های نوجنینی ممکن است در ترکیب با خاطرات تکامل نوع (phylogenetic)، در ترکیب با تجربه وحدت کیهانی، یا در ترکیب با تصاویری از انواع خدایان و شیاطین ظاهر شود.
Javad Azar
در حوزه فرافردی، ما گسترش یا بسط خودآگاهی را به جایی بس فراتر از حدود معمولِ جسم و ایگوی خود، و نیز به فراسوی حدود مادی زندگی روزمره خود تجربه می‌کنیم. من در تحقیقات خودم هر چه بیشتر در این حوزه کندوکاو می‌کنم، بیشتر متقاعد می‌شوم که تجربیات در خودآگاهی فرافردی می‌توانند تمام طیف خودِ هستی را دربرگیرند.
Javad Azar
وقتی وارد حیطه تجربه فرافردی می‌شویم، از موانعی که در زندگی روزمره کاملا بدیهی و مسلم می‌پنداریم عبور می‌کنیم. در این نقطه، انواع وقایع تاریخی، لحظاتی که به آینده تعلق دارند و عناصری از جهان که به طور معمول خارج از گستره خودآگاهی خود تلقی می‌کنیم، به اندازه هرآنچه تاکنون تجربه کرده‌ایم واقعی و معتبر جلوه می‌کنند. دیگر نمی‌توانیم فرض کنیم که آنچه در اینجا با آن مواجه می‌شویم محصول تخیل ماست. جهانِ امور فرافردی کاملا مستقل از ما وجود دارد. این را یونگ در نخستین ملاقات‌هایش با فیله‌مون، روح راهنمایش، مشاهده نمود و ابراز کرد که آنکه حرف می‌زد نه یونگ بلکه آشکارا روح راهنما بود. فیله‌مون توضیح داد یونگ با افکار به نحوی برخورد می‌کند که گویی خودش منشأ آنهاست، درحالی‌که برای فیله‌مون «افکار مثل حیوانات جنگل بودند، یا مثل آدم‌های درون یک اتاق، یا پرندگان در آسمان». یونگ نتیجه گرفت که فیله‌مون «عینیت فراروانی، واقعیت روان» را به او آموخت. به این ترتیب یونگ فهمید «چیزی در من هست که می‌تواند چیزهایی بگوید که من نمی‌دانم و قصد گفتن آنها را ندارم».( ۴ )
Javad Azar
مازلو در تمام کارهایی که روی افراد به‌شدت «خودشکوفا» (self-actualized )انجام داد ثابت کرد برای آنکه تمام توانایی‌های فرد را از قوه به فعل درآوریم نباید علائمی را که از هسته مرکزی می‌رسد سرکوب نماییم بلکه برعکس، باید یاد بگیریم که به آنها گوش بسپاریم. تحقیقات وی نشان می‌دهد هرچند ممکن است «صداها و تکانه‌های» برآمده از این هسته مرکزی (مثل فیله‌مونِ یونگ) «ضعیف، جزیی و ظریف باشند و به خاطر آموزش، به خاطر انتظارات فرهنگی، و به خاطر ترس از عدم‌تأیید، به راحتی خشک شوند» مع‌هذا این حقیقت به قوت خود باقی است که: «هویت معتبر و اصیل را می‌توان تا حدی بر اساس توانایی فرد برای شنیدن این تکانه ـ صداها در درون خود تعریف کرد ...». وی گفت: «سلامت روانی ممکن نیست مگراینکه این هسته اساسی فرد را به شکلی بنیادی بپذیریم، دوست بداریم و به آن احترام بگذاریم».( ۲ )
Javad Azar
یک پیشینه دیگر در حمایت از سطوح فرافردی تجربه را می‌توان در یک عمر کارِ آبراهام مازلو روی تجربه اوج یافت. وی استدلال می‌کرد که لازم است روان را «آسیب‌زدایی» (depathologize) کنیم، یعنی به «هسته مرکزی» وجود خود نه به عنوان منبع تاریکی یا بیماری متافیزیکی بلکه به عنوان منبع سلامت و به عنوان سرمنشأ خلاقیت بشر بنگریم. به باور وی، تمدن غرب اهمیت این هسته مرکزی را نادیده گرفته است چراکه آن را بیشتر یک خرافه می‌پندارد تا یک امر واقعی، یا به آن به چشم منبعی برای تکانه‌های شیطانی، خطرناک، روان‌رنجور یا روان‌پریش می‌نگرد ــ چیزی که باید سرکوب کرد و واپس زد.
Javad Azar

حجم

۶۰۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۷ صفحه

حجم

۶۰۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۷ صفحه

قیمت:
۱۱۷,۰۰۰
تومان