بریده‌هایی از کتاب رها کردن آسان نیست

نگاه دوباره‌ای به زندگی و آنچه از زندگی می‌خواهید بیندازید وقتی می‌خواهید زندگی‌تان را بازآفرینی کنید بهتر است به این مسئله بپردازید که چه چیزی در زندگی می‌خواهید و چه چیزی را نمی‌خواهید. آموختن درس‌هایی که از زندگی گرفته‌اید کمک می‌کند تا لحظات شادتری را تجربه کنید؛ بنابراین زمان لازم را به این امر اختصاص دهید تا بر روی چیزهایی که در آن‌ها موفق نشده‌اید و همین‌طور چیزهایی که در آینده در آن‌ها موفق می‌شوید تمرکز کنید. وقتی به بررسی دوبارهٔ زندگی‌تان می‌پردازید، از زاویهٔ دیگری به آن نگاه می‌کنید، پس می‌توانید با تحمل رنج و سختی، زندگی بهتری برای خودتان بسازید.

در یک باشگاه ثبت‌نام کردم. این یکی از بهترین کارهایی بود که در حق خودم انجام دادم؛ چون هم فکرم را از آدام منحرف می‌کرد و هم باعث می‌شد بیشتر به خودم فکر کنم. آن‌موقع احساس می‌کردم باید یک کار جدید انجام بدهم. شاید باشگاه برای همه مناسب نباشد، ولی این بدان معنا نیست که فرم دیگری از فعالیت سرگرم‌کننده توجه شما را جلب نخواهد کرد. کلاس‌های زیادی مثل سفالگری، نقاشی، مجسمه‌سازی و صدها مورد دیگر وجود دارند که از بینشان می‌توانید یکی را انتخاب کنید.

گوش‌کردن به آهنگ‌های قدیمی که شما را به یاد لحظهٔ خاصی می‌اندازند بیشتر از اینکه درمان دردتان باشد، برایتان مضر است. پس هیچ عیبی ندارد اگر دنبال هنرمندان جدید و سبک جدیدی از موسیقی باشید.

لباس‌های جدید بخرید طی سال‌ها متوجه شده‌ام که خریدن لباس‌های جدید یک‌جور درمان برای آسیب ناشی از جدایی است. شاید لباس‌هایی که عادت داشتید بپوشید یک مدل قدیمی و منسوخ باشند. عوض‌کردن این لباس‌ها شاید روحیه‌تان را بالاتر ببرد و درعین‌حال کمک کند اعتمادبه‌نفس بیشتری به دست بیاورید. همچنین کمک می‌کند درک بهتر و شناخت بیشتری از شخصیتتان داشته باشید.

مدل اتاق‌های خانه‌تان را عوض کنید هیچ‌چیز بدتر از این نیست جایی زندگی کنید که زمانی با همسرتان آنجا زندگی می‌کرده‌اید. گاهی‌اوقات تنها عوض‌کردن مبلمان می‌تواند محیط را عوض کند و حتی باعث شود شما هم نظرتان را درمورد شرایط قبلی عوض کنید. بعضی از مردم ترجیح می‌دهند وسایل و مبلمان قدیمی‌شان را دور بیندازند یا حتی بفروشند و بعد مبلمان جدید بخرند تا دیگر به عشق سابقشان فکر نکنند. بعضی از دوستانم حتی تخت دونفرهٔ خود و همسرشان را هم فروختند، چون خوابیدن در همان تخت قدیمی باعث می‌شد دچار اضطراب شوند. پس اگر آن‌قدر پول دارید که همه‌چیز را عوض کنید معطل نکنید. تغییر دکوراسیون و عوض‌کردن جای وسایل شاید مثل یک مراقبهٔ جدید باشد و تأثیر خوبی ایجاد کند.

موهایتان را تغییر دهید این روش موردعلاقهٔ من است، چون ایجاد یک تغییر بزرگ در موهایتان شما را قوی‌تر می‌کند. چه موهایتان را کاملاً کوتاه کنید، چه رنگ کنید و چه مدل خاصی به آن بدهید، اعتمادبه‌نفستان را افزایش می‌دهد و درعین‌حال باعث می‌شود احساس تازگی کنید. گاهی عوض‌کردن رنگ موهایتان از تیره به بلوند باعث می‌شود درکتان از خودتان تغییرات عمده‌ای بکند یا اگر به موهای بلندتان یک مدل لایه‌لایهٔ کوتاه بدهید، باعث می‌شود حس کنید جذاب‌تر و دلنشین‌تر هستید. صرف‌نظر از اینکه چه کاری با موهایتان می‌کنید یک تغییر در موهایتان باعث می‌شود دیدتان نسبت به خودتان عوض شود.

بعد از جدایی، اکثر مردم خودشان را گم می‌کنند؛ چون مدام به این فکر می‌کنند که اگر چه‌کار می‌کردند یا چه حرفی می‌زدند ممکن بود اوضاع به نفعشان تمام شود. به‌همین‌دلیل اغلب خود و نیازهایشان را فراموش می‌کنند.

بازآفرینی خودتان شما قلبی از طلا دارید. حاضرید همه‌چیز را برای خوشحالی دیگران فدا کنید بدون اینکه از آن‌ها انتظاری داشته باشید. آنان که به شما آسیب زده‌اند لیاقت مهربانی شما را ندارند، ولی شما همیشه آمادهٔ کمک به آن‌ها هستید صرف‌نظر از اینکه چه کاری در حقتان کرده‌اند. همین باعث شده است که شما فردی خاص و منحصربه‌فرد باشید.

به‌محض اینکه شروع به جداشدن می‌کنید، احساس متفاوتی خواهید داشت؛ چون دیگر حس یک زندانی را ندارید. منطقی‌تر خواهید شد و حتی شاید بفهمید طی این سال‌ها چقدر خودتان را حقیر کرده‌اید. دیگر حس نخواهید کرد که زندگی‌تان را به‌خاطر او تلف کرده‌اید. خواهید فهمید که تمام آن مدت نه‌تنها به‌خاطر جداشدن از او عزادار بوده‌اید، بلکه به‌خاطر مرگ رؤیاهایتان هم سوگوار بوده‌اید و همین موضوع، کلید رهاکردن و گذشتن است.

زمانی‌که بفهمید خودتان مانع از این می‌شوید که با افرادی رابطه داشته باشید که واقعاً دلشان می‌خواهد با شما باشند، کم‌کم تلاش می‌کنید که عوض شوید. درنهایت خواهید فهمید که این رفتارهای سمی تنها باعث می‌شوند درد کمتری بکشید و همین دردنکشیدن مانع از رشد شخصیتی‌تان شده است. شاید همین موضوع شما را تحریک کند تا چیزهای بهتری برای خودتان بخواهید. حتی باوجود اینکه نامزد سابقتان فضای بزرگی را در قلب و ذهن شما اشغال کرده است، درنهایت خواهید فهمید که وجود او شما را تعریف نمی‌کند و همین موضوع برگ برندهٔ شماست. این لحظه همان لحظه‌ای خواهد بود که سرانجام نفس خواهید کشید.

به‌محض اینکه تمایل پیدا کنید که رفتارهای غلطتان را اصلاح کنید، تغییراتی در درونتان خواهید دید. شاید نتوانید احساساتتان را عوض کنید، ولی می‌توانید تلاش کنید تا رفتارتان را در برابر او اصلاح کنید.

هروقت تصمیم بگیرید دیگر به او زنگ نزنید یا به او اجازه ندهید وقت‌وبی‌وقت به‌خاطر ارضای نیازهای خودش سراغ شما بیاید، فرایند آزادشدنتان آغاز می‌شود. ارتباط دائمی‌داشتن با او به وضعیت شما کمکی نخواهد کرد؛ فقط رهاکردن را سخت‌تر می‌کند.

هرچقدر کسی به شما بگوید دیگر به عشق سابقتان فکر نکنید، اگر هنوز نسبت به او حسی داشته باشید، این احتمال وجود دارد که نتوانید از پسش بربیایید؛ چون هنوز از نظر عاطفی احساس می‌کنید هروقت او زنگ زد شما باید جوابش را بدهید. این همان چیزی است که باید ترکش کنید، وگرنه زندگی‌تان را خراب می‌کند.

تا وقتی قبول نکنید که همه‌چیز تنها یک خیال واهی از سمت شما بوده است، راه آسانی برای بیرون‌آمدن از این وضع وجود ندارد. این فرایند قلبتان را خواهد شکست و زمان لازم است تا آن‌قدر پخته و عاقل شوید که بفهمید اوضاع هیچ‌وقت آن‌طور که شما می‌خواهید پیش نخواهد رفت. این کار زمان‌بر است، پس عجله نکنید. نه یک‌شبه اتفاق می‌افتد و نه یک‌هفته‌ای. درحقیقت، شاید چند سال طول بکشد، ولی به‌محض اینکه از نظر روحی در شرایط درست قرار بگیرید متوجه خواهید شد که دیدن واقعیت بسیار آسان‌تر از قبل است.

هیچ‌وقت آسان نیست که اعتراف کنید مشکل دارید؛ چون به این وسواس روی او عادت کرده‌اید. باور دارید که این خواسته فقط از طرف شما نیست. باور دارید هرچیزی که با این شخص تجربه می‌کنید واقعی است و او هم شما را دوست دارد، فقط خودش هنوز نمی‌داند. آیا این رفتار به‌نظرتان کمی دیوانه‌وار نیست؟ مطمئن هستید که یک روز آن‌ها عاشق شما می‌شوند و درنهایت می‌فهمند که شما نیمهٔ گم‌شده‌شان بوده‌اید.

یکی از دلایلی که نمی‌توانید گذشته را رها کنید و زندگی جدیدتان را شروع کنید این است که مدام او را مردی مناسب برای خودتان تصور می‌کنید. خودتان را با هیچ‌کس به‌جز او نمی‌بینید. یک چنین تعلق خاطری اصلاً برای روح سالم نیست؛ چون می‌تواند باعث شود شما به چیزهای اشتباه تعلق خاطر پیدا کنید؛ چیزهایی مثل اینکه با تغییر شرایط یا در زمان مناسب درنهایت دست‌هایتان در هم گره خواهند خورد. تمام این‌ها نشانهٔ این هستند که او مرد مناسبی برای شما نیست. کمی فکر کنید، اگر قرار بود شما همراهش باشید الآن باهم بودید؛ تحت هر شرایطی.

این واقعیت که شما از احساسات او خبر ندارید باعث می‌شود او را بیشتر از قبل بخواهید. نمی‌توانید جلوی خودتان را بگیرید تا به او کمک نکنید؛ چون اعتقاد دارید اگر کنار او بمانید و به‌جز او هیچ‌کس را نخواهید، او درنهایت شما را همان‌طور دوست خواهد داشت که شما او را دوست دارید. با خود خیال می‌کنید که او روزی چشمانش را باز می‌کند و همهٔ کارهایی را که تابه‌حال برایش کرده‌اید می‌بیند.

وسواس و وابستگی بیش‌ازحد به یک شخص خاص چیزی نیست که به این راحتی کنار گذاشته شود. شما می‌خواهید ایرادهای او را برطرف کنید و اعتقاد دارید تنها شخصی هستید که می‌توانید به او کمک کنید. صرف‌نظر از اینکه او چه رفتار بدی با شما دارد شما بازهم اصرار می‌کنید تا او را اصلاح و درمان کنید؛ چون حس می‌کنید او را به‌خوبی درک می‌کنید. می‌خواهید او را نجات بدهید، می‌خواهید فرشتهٔ نجات او باشید؛ چون امیدوارید درنهایت او هم شما را نجات بدهد. آنچه تشخیص نمی‌دهید، این است که وابستگی بیش‌ازحد و وسواس شما نسبت به او واقعیت زندگی شما را پنهان کرده است و آنچه شما از خودتان و او به‌عنوان یک زوج تصور می‌کنید چیزی جز یک دوستی ساده نیست.

وقتی رابطه دوطرفه نیست و او فقط گهگاه به‌سمت شما می‌آید و سعی می‌کند دوباره ارتباط برقرار کند، صرف‌نظر از اینکه چقدر تلاش کنید و اصرار بورزید تا قلب او را تصاحب کنید موفق نخواهید شد. درنهایت از نظر روحی ضربه می‌خورید، آن‌هم فقط به‌خاطر چیزی که از اول می‌توانستید از آن اجتناب کنید.

هرچقدر هم که تلاش کنید. این یک قمار بی‌برنده است که تنها قلبتان را تکه‌تکه خواهد کرد. وقتی کسی احساسی را که شما نسبت به او دارید نسبت به شما ندارد همین نشانه‌ای است مبنی بر اینکه هرچه زودتر باید آن رابطه را ترک کنید. نه، نباید تلاش بیشتری بکنید. نه، نباید درگیر بازی‌های مسخرهٔ ذهنی بشوید به این امید که او روزی تصمیمش را عوض کند. شما نمی‌توانید برندهٔ قلب و احساس او شوید، چون اگر می‌خواست با شما باشد، الآن با شما بود.