بریده‌هایی از کتاب رها کردن آسان نیست

دیگر اجازه ندهید افراد، مستأجر رایگان ذهنتان باشند. فضای خالی ذهنتان را به کسی اختصاص بدهید که لیاقتش را دارد و باعث آرامش شما می‌شود.

هیچ‌کس انتظار ندارد که حال شما همیشه خوب باشد و خودتان هم نباید چنین انتظاری داشته باشید

ازدست‌دادن فردی که دوستش دارید شبیه ازدست‌دادن قسمتی از وجود خودتان است؛ چیزی شبیه اینکه دیگر ندانید از آن به‌بعد باید چه‌کار کنید و کجا بروید.

زمانی‌که توانستید قدر هر اتفاقی را که در زندگی‌تان رخ داده و از شما چنین انسانی ساخته است بدانید، موفق خواهید شد که گذشته را رها کرده و بر زندگی‌تان تمرکز کنید.

روزی با فردی آشنا می‌شوی که فقط‌وفقط انتخابش تو هستی. آن روز متوجه می‌شوی که چرا اوضاع با یک نفر دیگر هیچ‌وقت درست نشد.

می‌خواهید او را نجات بدهید، می‌خواهید فرشتهٔ نجات او باشید؛ چون امیدوارید درنهایت او هم شما را نجات بدهد.

دست از آزاردادن خودتان با برگشتن به‌سمت کسی که شما را آزار داده است بردارید، حتی اگر فکر می‌کنید آن فرد تغییر می‌کند. نه، تغییر نمی‌کند. او هیچ‌وقت برای شما مناسب نخواهد بود.

شما درنهایت با خودتان در جنگ خواهید بود؛ چون قسمتی از وجودتان باور خواهد داشت که او نیمهٔ گم‌شده‌تان بوده است و باید سعی کنید اوضاع را درست کنید و رابطه‌تان را از سر بگیرید حتی اگر او چنین چیزی را نخواهد. قسمت دیگری از وجودتان می‌داند که او فرد مناسبی برایتان نیست و سعی می‌کند کمکتان کند تا واقعیت پیش چشمتان را به‌خوبی ببینید.

شکست‌خوردن در عشق اگرچه تلخ است، ولی پایان راه نیست

ازدست‌دادن فردی که دوستش دارید شبیه ازدست‌دادن قسمتی از وجود خودتان است

چیزهای زیادی بوده‌اند که من هرچقدر هم که سعی می‌کردم نمی‌توانستم عوضشان کنم و نگه‌داشتن آن احساس عذاب‌وجدان تنها باعث می‌شد به روال عادی زندگی‌ام برنگردم.

دلت برای کسی تنگ شده که وجودش همچون زهر است و تنها قلبت را می‌شکند. کسی که هروقت نزدیک تو باشد ذره‌ذرهٔ شادی‌ات را می‌بلعد و با احساست بازی می‌کند؛ چون می‌داند اتفاق بدی برایش نخواهد افتاد. پس هرچقدر هم که احساس کردی لازم است با او صحبت کنی، این کار را نکن. لیاقت تو خیلی بیشتر از این‌هاست.

تنها کسی که با تمام روح و قلبم به او اعتماد داشتم همان کسی بود که قلبم را شکست.

چه در یک رابطه باشید و چه نباشید، زندگی هنوز پر از تجربه و درس است.

این را بپذیرید که هر اتفاقی که تاکنون در زندگی‌تان رخ داده دلیلی داشته است. شاید گذشته و شرایطتان بسیار سخت بوده، ولی هرچه بوده اکنون شما اینجا هستید و آن اتفاقات سخت برایتان تجربه‌هایی آموزنده بوده‌اند که درس‌گرفتن از آن‌ها باعث نزدیک‌ترشدن شما به اهدافتان می‌شود.

اگر مدام در حال کتمان‌کردن باشید، قادر نخواهید بود به‌طور کامل زندگی‌تان را بسنجید. باید این را بفهمید که هرچیزی بنا به دلیلی رخ داده است و تنها راهِ فائق‌آمدن بر گذشته، این است که با آن آشتی کنید.

قضیه این است که او آن‌قدر که شما دوستش داشته‌اید، دوستتان نداشته است.

شکست‌خوردن در عشق اگرچه تلخ است، ولی پایان راه نیست.

"وقتی باهم بودیم عاشقش شدم، وقتی از هم جدا شدیم بیشتر از قبل عاشقش شدم."

احساسات گذشته‌تان را کشف کنید چیزهای زیادی در زندگی وجود دارند که می‌توانند احساسات آزاردهندهٔ مدفون‌شده در روحتان را زنده کنند، به‌همین‌خاطر مهم است که هیچ‌وقت گذشته‌تان را کتمان نکنید. افراد زیادی وانمود می‌کنند که گذشته برایشان اهمیتی ندارد، درحالی‌که در واقعیت، همان احساسات زندگی‌شان را مختل کرده‌اند. برگشتن به گذشته و پرداختن به اینکه چه چیزی چرا به شما آسیب زده است، تنها راه کنارآمدن با عواطفمان و بیان آن‌ها به راحت‌ترین شیوهٔ ممکن است. می‌توانید با یک دوست، یکی از اعضای خانواده یا یک روان‌شناس صحبت کنید. هرکسی که می‌دانید حرف‌هایتان را می‌شنود و شما را قضاوت نمی‌کند و درعین‌حال راهنمایی‌تان می‌کند تا با همه‌چیز از راه درست روبه‌رو شوید، می‌تواند گزینهٔ خوبی برای صحبت‌کردن باشد.