بریده‌هایی از کتاب رها کردن آسان نیست

یک حس مست‌کننده وجودتان را دربرمی‌گیرد؛ چون می‌دانید لیاقتتان بیشتر از این است، ولی آن‌قدر می‌خواهید با این شخص باشید که قدرت قضاوتتان مختل می‌شود.

او من را نمی‌خواست، ولی نمی‌توانستم این واقعیت را ببینم؛ چون آن‌قدر او را برای خودم می‌خواستم که چشمانم کور شده بودند. نمی‌خواستم چیزی را که زمانی بین ما بود از دست بدهم. می‌خواستم تنها زنی باشم که چشمان او می‌بیند ـ همان زنی که برای او همه کاری کرد. این مشکل افرادی است که روی همسران سابقشان حساس و دچار وسواس می‌شوند. آن‌ها یک دنیای خیالی پدید می‌آورند و صرف‌نظر از اینکه او چقدر آزارشان داده است تصور می‌کنند که زندگی با آن شخص چطور خواهد بود. آن‌ها این موضوع را نمی‌فهمند، چون فقط روی برنده‌شدن تمرکز کرده‌اند، نه درک این موضوع که در این راه فقط به خودشان آسیب می‌زنند.

او من را نمی‌خواست، ولی نمی‌توانستم این واقعیت را ببینم؛ چون آن‌قدر او را برای خودم می‌خواستم که چشمانم کور شده بودند. نمی‌خواستم چیزی را که زمانی بین ما بود از دست بدهم. می‌خواستم تنها زنی باشم که چشمان او می‌بیند ـ همان زنی که برای او همه کاری کرد.

مدام به من القا می‌کرد اگر تلاش بیشتری بکنم یا چیزهای بیشتری به او بدهم شاید دفعهٔ بعد روز شانس من باشد و بالاخره برندهٔ جایزهٔ بزرگ شوم. این من بودم که زمان، پول و عواطف بسیار زیادی را صرف او کرده بودم، پس چطور ممکن بود مرا انتخاب نکند، درست است؟ نه، درست نیست. او می‌دانست که من معتادش شده‌ام، ولی هیچ کاری نکرد تا قلبم نشکند. هیچ‌وقت من برندهٔ این بازی نمی‌شدم.

حاضر بودم همهٔ کارهایم را رها کنم تا فقط کنار او باشم و هر نیازی دارد از غذا تا پول، تا رابطهٔ جنسی را برایش مهیا کنم. هر بار که او زنگ می‌زد آن‌قدر هیجان‌زده می‌شدم که انگار اصلاً اهمیتی نداشت بعد از آن‌همه کاری که برایش کرده بودم بازهم رهایم کرده بود. برایم این فقط مهم بود که مرا انتخاب کرده است، نه زن دیگری را. به این افتخار می‌کردم که از بین آن‌همه زنی که می‌توانست به‌راحتی به دست بیاورد، انگشت روی من گذاشته بود و همین موضوع باعث می‌شد هر بار دوباره به رابطه‌ام با او برگردم.

دنبال چنین شخصی دویدن، مثل اعتیاد به قمار است؛ چون وسواستان را به آن شخص تغذیه می‌کند. به این بازی ادامه می‌دهید، چون امید دارید که روزی برندهٔ جایزهٔ بزرگ (او) شوید. شاید این‌بار شانس شما بزند و بالاخره برنده (برندهٔ قلب او) شوید. با این کار ممکن است شیفتهٔ حسِ بودن با آن فرد شوید حتی اگر او عواطف و احساسات شما را نداشته باشد. وضعیت جوری است که انگار اگر دفعهٔ بعد پول بیشتری قمار کنید ممکن است برنده شوید و او هم شما را بخواهد، ولی این خیال فاصلهٔ زیادی تا واقعیت دارد؛ چون تنها کاری که می‌کنید این است که منتظر نتیجه بمانید و سکه‌ای را بعد از سکهٔ دیگر قمار کنید و برندهٔ هیچ جایزه‌ای نشوید. مدام در حال آرزوکردن هستید که شاید سکهٔ بعدی برایتان شانس را با خود به‌همراه بیاورد و شما همان برندهٔ بزرگ باشید؛ ولی این اتفاق هیچ‌وقت نمی‌افتد.

افرادی که قبلاً در زندگی ما بوده‌اند فقط می‌خواهند با ما در تماس باشند و آن حس صمیمیت را حفظ کنند یا اینکه فقط به‌دنبال رابطهٔ جنسی هستند، چون با این کار احساس آرامش پیدا می‌کنند؛ ولی این بدین معنا نیست که دوباره خواستار یک رابطهٔ متعهدانه هستند. به‌همین‌خاطر، خیلی مهم است که باهم درمورد اتفاقاتی که بینتان در حال رخ‌دادن هستند حرف بزنید؛ چون اگر این کار را نکنید ممکن است دچار رؤیاپردازی شوید و به آینده‌تان باهم امید واهی ببندید.

یکی از اولین قدم‌ها برای رهاکردن و ادامهٔ زندگی پیروزشدن بر مرحلهٔ انکار است. گاهی‌اوقات مردم فراموش می‌کنند که آن رابطه دیگر تمام شده است و تمایل دارند روی شخصی که احساسات و عواطفی مشابه آن‌ها ندارد حساس شوند.

رهاکردن رؤیاهای قدیمی دست از آزاردادن خودتان با برگشتن به‌سمت کسی که شما را آزار داده است بردارید، حتی اگر فکر می‌کنید آن فرد تغییر می‌کند. نه، تغییر نمی‌کند. او هیچ‌وقت برای شما مناسب نخواهد بود.

زندگی موقعیت‌های مختلفی را جلوی پای شما می‌گذارد تا امتحانتان کند و شما مجبورید با همهٔ آن‌ها روبه‌رو شوید؛ درست مثل قبل. این موقعیت‌ها شما را امتحان می‌کنند تا مطمئن شوند از اشتباهات گذشته درس گرفته‌اید و تمایل دارید که تغییرات لازم را در خودتان به وجود بیاورید تا گذشته را رها کرده و راهتان را به‌سمت آینده باز کنید، پس این شانس‌ها را از دست ندهید و به بهترین صورت ممکن زندگی کنید.

بسیار مهم است که گهگاه خودتان را تشویق کنید و به خود روحیه بدهید. برای خودتان تکرار کنید که هرآنچه تجربه کرده‌اید قسمتی از گذشتهٔ شماست و حالا مسئول خوشحالی خودتان در زمان حال هستید. داشتن چنین روحیهٔ مثبتی مانع از این می‌شود که به‌دنبال خاطرات بد ذهنتان را کاوش کنید. یادتان باشد که هدف از این کارها این است که دوباره به یاد خاطرات بد و تلخ نیفتید. پس مهم است که خاطرات منفی را از ذهنتان دور کرده و فقط بر این موضوع تمرکز کنید که همه‌چیز جوری در حال پیش‌رفتن است که اوضاع بهتر شود.

روی زمان حال تمرکز کنید این کار سختی است؛ چون راحت نیست چیزی را که به‌تازگی برایتان اتفاق افتاده است رها کنید؛ مخصوصاً وقتی هنوز احساسات شدیدی را به‌خاطر آن اتفاق تجربه می‌کنید؛ ولی به‌محض اینکه با خودتان روراست باشید و تمایل به فراموش‌کردن داشته باشید قادر خواهید بود از پسش بربیایید. نمی‌توانید اشتباه گذشته را پاک کنید، ولی می‌توانید زندگی‌تان را به‌نحو احسن تغییر دهید.

برای اینکه با گذشته‌تان آشتی کنید باید بفهمید که انرژی ارزشمندتان را روی چیزهای تلف می‌کنید که قادر به تغییردادنشان نیستید. متأسفانه چیزهایی در زندگی وجود دارند که نمی‌شود پاکشان کرد. البته باوجود اینکه نمی‌توانید گذشته‌تان را پاک کنید، ولی می‌توانید نحوهٔ نگرشتان به گذشته را بهبود ببخشید و بکوشید آن را درک کنید. هروقت افکار خاصی به سرتان زد به یاد بیاورید که انرژی شما ارزشمند است.

چیزهایی در زندگی وجود دارند که شاید هیچ‌وقت به‌طور کامل آن‌ها را نفهمید یا ندانید چرا اتفاق افتاده‌اند، ولی این بدین معنا نیست که نمی‌توانید از درس‌های خوب و مهمی که آن‌ها به شما داده‌اند صرف‌نظر کنید.

می‌دانم حذف کردن بعضی چیزها از زندگی گذشته‌تان چه حسی دارد؛ ولی بیایید روراست باشیم. همهٔ ما گذشتهٔ رنگارنگی داریم و گذشتهٔ تعدادی از ما از بقیه بدتر است. متأسفانه ماشین زمانی هم وجود ندارد که شما را به گذشته ببرد تا آن‌ها را عوض کنید. بعضی از اتفاقات گذشته هستند که با وجود تلخی فراوانشان، باید یاد بگیرید که چطور تا آخر عمر با آن‌ها کنار بیایید.

روی چیزهایی که قادر به عوض‌کردنشان هستید تمرکز کنید

هر راهی که انتخاب می‌کنید حواستان باشد که تنها هدف شما ابرازکردن آن احساسات است تا از قیدشان رها شوید. به یاد داشته باشید که گاهی‌اوقات خاطرات خوبی وجود دارند که زندگی شما را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند. وقتی بارهاوبارها خاطرات خوشتان را با شخصی خاص به یاد می‌آورید، ممکن است این کار باعث شود که دلتان برای لحظاتی که دیگر وجود ندارند تنگ شود و همین موضوع مانع تمرکز شما بر زندگی فعلی‌تان می‌شود.

می‌توانید احساساتتان را در یک دفتر خاطرات پنهانی بنویسید که هیچ‌کس به‌جز شما آن را نمی‌خواند، حتی می‌توانید به کسی که شما را آزار داده است نامه بنویسید، بدون اینکه هیچ‌وقت پستش کنید. گاهی‌اوقات نوشتن عواطفمان خیلی راحت‌تر از این است که از آن‌ها با اطرافیانمان صحبت کنیم.

هیچ‌کس انتظار ندارد که حال شما همیشه خوب باشد و خودتان هم نباید چنین انتظاری داشته باشید؛ ولی درعین‌حال مهم است که این احساس غم را ابراز کنید؛ چون هرچه بیشتر آن را در وجودتان نگه‌دارید زمان بیشتری طول می‌کشد تا حالتان خوب شود و قلب شکسته‌تان بهبود یابد.

احساس غم یک احساس مشترک میان ماست و صرف‌نظر از اینکه در چه وضعیتی هستید به شما اطمینان می‌دهم در این حس تنها نیستید. مهم است بدانید این مسئله که احساسات متفاوتی دارید، امری کاملاً عادی است و همین‌طور عادی است که همیشه دلتان بخواهد گریه کنید. اگر دوست دارید گریه کنید، گریه کنید. به‌محض اینکه این عواطف سرکوب‌شده را آزاد کنید، احساس سبکی خواهید کرد.