بریدههایی از کتاب قمارباز
۳٫۸
(۷۲۱)
بهکسانم برخوردم که دستهجمعی راه افتاده بودند و نمیدانم بهديدن کداميک از ويرانههای باستانی اطراف میرفتند؛
.
. توانايی اين را نداشت که بگويد چه میخواهد و خودش هم نمیدانست که غمگين و دلگرفته است.
Pariya
آيا من ديوانه نشده بودهام و آياتمام اين ايام را در تيمارستان به سر نبرده بودهام؟! شايد هنوز هم در تيمارستان هستم، يعنی تمام اينها جز خيال واهی نبوده است و نخواهد بود
Pariya
من شما را بی اين که اميدی داشته باشم دوست میدارم و نيز میدانم که باز هم شما را هزار بار بيش از پيش دوست خواهم داشت.
Pariya
اگر قرار دعوا هم باشد فاتح بيرون آمدن از آن دعوا ارزش انسان را بالا میبرد.
Pariya
اين درست مثل غريقی میماند که به هرخاشاکی چنگ میزند. خودتان اعتراف کنيد که اگر انسان خودش را بهغرقاب نيفکند، آيا ديگر احتياجی بهاين هست که يک خاشاک را بهجای يک تير بگيرد؟
Pariya
. من پول را برای خودم احتياج دارم و مايل نيستم که فقط برای خدمت بهسرمايه زنده باشم.
Pariya
بهتفرعن صحبت میکرد و مرا پيش خواهرش فرستاد. پيدا بود که عاقبت موفق شدهاند پول قرض کنند و نيز بهنظرم آمد که ژنرال از نگاه من پرهيز میکرد.
samaneh
اين کتاب از روی ترجمهی فرانسوی آثار کامل داستايوسکی از انتشارات N.R.F چاپ سال ۱۹۳۱، ترجمه شده است. کتاب قمارباز در اين سلسله بهوسيلهی هانری مونگو (Henri Mongault) بهفرانسه درآمده، و بايد گفت که دقيقترين ترجمههای اين کتاب بهزبان فرانسه است.
Josef Armand
آری، بدبخت، او شما را دوست دارد و من میتوانم اين مطلب را بهشما خبر بدهم. چون شما ديگر آدم از دست رفتهای هستيد
m. s
درست بهخاطرم نيست که در راه بهچه چيزهايی فکر میکردم. فقط يک نوع شهوت شديد را (مستی موفقيت و پيروزی و نيرومندی) که نمیدانم چطور توصيف کنم در خودم حس میکردم
علی
مطمئن بودم که نصف اين تصميم را خودخواهیام میگرفت. میخواستم بهاين طريق تماشاچيان را از بیباکی خودم بهتعجب بيندازم. با وجود اين، کاملاً بهخاطرم مانده است ـ آه، چه احساس عجيبی! ـ که ناگهان، بی اين که خودخواهی در آن ميان تأثيری داشته باشد، عطش شديدی بهبازی کردن، سراپای مرا فرا گرفته بود. شايد اين تأثرات و احساسهای گوناگون، بیاين که روح انسان را سير کنند، جز عصبانی کردن آن کاری انجام نمیدهند و شايد روح انسان تأثرات و احساسهای نوينی را میطلبد که بيش از پيش شديد باشند و تا بهاز بين بردن کامل قوای انسان ادامه بيابند.
علی
حالا همه منتظر مرگ او هستند.
usofzadeh.ir
سرشت انسان، جابر و مستبد است، و دوست میدارد که برنجاند؛ و شما اين يکی را بيش از اندازه دوست میداريد.
نیتا
ولی کيف و لذت، هميشه مفيد است. يک قدرت جبار و مستبد و بیحد، اگر روی يک مگس هم باشد يک نوع خوشی و لذتی دارد.
fateme
آنچه که بهخصوص در اولين برخورد با اين انبوه قماربازان، ناخوشايند بهنظر میرسد شيوهی رفتار احترامآميز آنها و نزاکت و ادب آنها، دور ميز قمار است.
Nasi
هيچ بهخاطر ندارم که در تمام مدت بازی آن شب حتی يک بار بهفکر پولينا افتاده باشم.
Amir
با اين حرفها، من دوست ديرين، باهوش، پرشور و در عين حال وقيح خودم را بهتر میشناسم. تنها روسها میتوانند همهی اين خوبیهای مخالف را باهم در خود جمع کنند. راستی هم، انسان دوست دارد که بهترين دوستان خودش را در مقابل خود، خوار ببيند. دوستی بيشتر اوقات برروی تحقير و شرمساری بنا نهاده میشود. اين حقيقتی است قديمی که همهی مردان بافکر از آن اطلاع داشتهاند. ولی در اين حالت بهخصوص، من راستی خوشحالم که شما هرگز اندوهگين و دلتنگ نشدهايد.
reyhane1001
آری، او در نظر من زشت و کريه بود. دقايقی بود - (در پايان هريک از مکالماتمان) - که در آنها من حاضر بودم نيمی از عمرم را بدهم تا بتوانم او را خفه کنم. قسم میخورم که اگر ممکن بود يک دشنه را آهسته در سينهی او فرو کرد من با لذت و خشنودی اين کار را میکردم. و با وجود اين بهشرافتم قسم میخورم که اگر در قلهی شلاگنبرگ بهمن راستی گفته بود: «خودتان را پرت کنيد»، فوراً خودم را، باز هم با خشنودی و لذت، پرت کرده بودم. آن وقت هم اين را میدانستم. از اين راه يا از يک راه ديگر، عاقبت اين بحران خاتمه میيابد.
عباس
نمیتوانم هوسهای خودم را صورت واقعيت بدهم.
MO30
حجم
۱۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۳۱,۵۰۰۳۰%
تومان