بریدههایی از کتاب قمارباز
۳٫۸
(۷۲۰)
من از شما درست برای اين نفرت دارم که مجازتان گذاشتهام و به شما خيلی اجازه دادهام و باز هم بيشتر خواهم داد.
.
مردک فرانسوی خندهی تمسخرآميزی کرد و گفت:
ـ شما خوب کاری کردهايد که خودتان را بیدين و وحشی معرفی کردهايد، اين کار خيلی احمقانه نبوده است.
.
گفتم که لامذهب و وحشی هستم و همهی کشيشها و مطرانها و اسقفهای او را بهمسخره میگيرم و غيره...
.
آدمی بهاين کمرويی نديده بودم، کمرويی را بهحد حماقت رسانده بود. خودش از اين کمرويی اطلاع داشت، چون بیشک آدم احمقی نبود.
.
در حالی که ازقمار خانه بيرون میآمدم حس کردم که يک فلورين در جيب کوچکم تکان میخورد، بهخود گفتم: «خوب، با آن میتوانم شام بخورم.» ولی پس از اين که صد قدم رفتم تغيير رأی دادم و راهم را برگرداندم، و همان فلورين را روی «مانک» گذاشتم. (اينبار نوبت «مانک» بود). راستی انسان وقتی تنها در مملکت بيگانه، دور از وطن و دوستان خود و بی اينکه بداند از کجا برای زندگی همان روز خود پولی بهدست آورد، آخرين، درست آخرين فلورين خود را بهمخاطره میاندازد و بهقمار میگذارد. راستی احساس عجيبی سراپايش را فرا میگيرد! من بردم، و وقتی بيست دقيقهی بعد قمارخانه را ترک کردم، صد و هفتاد فلورين داشتم.
Sajad Khorasani
من با او در پروس قبل از اين که بهکسان خود بپيوندم، آشنا شده بودم.
سعید نعمتی
میشود انسان خودش را هم با جمعيت انبوه اين مردم يکی کند ولی بايد با رفتار مخصوص خود، نشان بدهد که فقط به عنوان يک تماشاچی مشتاق، و بیاين که هيچ قدر مشترکی با جمعيت داشته باشد، در ميان جمع آمده است. وانگهی شايسته نيست که با اصرار و پافشاری نگاه کرد. اين کار لايق مقام يک جنتلمن نيست. زيرا چنين منظرههايی درخورِ يک دقت مداوم نيستند. در اصل، مناظر ديدنی و قابل توجه، برای يک جنتلمن بسيار زياد نيستند.
عباس
مسلماً خيلی اشرافمآبانه است که انسان از ناپاکی مردم پست و حقير، و از جايی که اين موجودات در آن جولان میدهند، اظهار نادانی و بیاطلاعی بکند. ولی گاهی عکس اين مطلب نيز، از اين کمتر اشرافمآبانه نيست؛ ملاحظه کردن، و دقيق شدن در محل سکونت طبقهی پست عوام و حتی با عينک و دوربين آن را معاينه کردن، ولی در عين حال وانمود کردن بهاين که ديدن اين مردم نفرتآور، مثل يک سرگرمی، مثل يک مضحکهی مُقدّر، فقط برای سرگرم کردن تماشاچیهاست، اين نيز اشرافمآبانه است.
عباس
راستی انسان وقتی تنها در مملکت بيگانه، دور از وطن و دوستان خود و بی اينکه بداند از کجا برای زندگی همان روز خود پولی بهدست آورد، آخرين، درست آخرين فلورين خود را بهمخاطره میاندازد و بهقمار میگذارد. راستی احساس عجيبی سراپايش را فرا میگيرد! من بردم، و وقتی بيست دقيقهی بعد قمارخانه را ترک کردم، صد و هفتاد فلورين داشتم.
گاهی، آخرين فلورين آدم، میتواند اين معنی را بدهد! و اگر همان وقت جرأت خود را از دست داده بودم؟ اگر نتوانسته بودم تصميم بگيرم؟!
فردا، فردا همهی اينها پايان خواهد يافت!
PJMN
حجم
۱۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۳۱,۵۰۰۳۰%
تومان