بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قمارباز | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب قمارباز

بریده‌هایی از کتاب قمارباز

انتشارات:انتشارات جامی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۷۲۱ رأی
۳٫۸
(۷۲۱)
اين نمونه‌های نجابت و درستکاری همه‌ی دنيا را از ديدگاه خودشان قضاوت می‌کنند و همه‌ی کسانی را که با خودشان شباهتی ندارند تکفير می‌کنند.
Pariya
و اين نمونه‌های نجابت و درستکاری همه‌ی دنيا را از ديدگاه خودشان قضاوت می‌کنند و همه‌ی کسانی را که با خودشان شباهتی ندارند تکفير می‌کنند.
Firooz
مال‌پرستی و حرص و آز، گرچه موضوعش مختلف باشد، هميشه يک چيز واحد نيست! اين کار نسبی است. آنچه که به‌نظر «روچيلد» پستی و لئامت است در نظر من فراخ‌دستی و توانگری است.
babaeiiinarges
راستی هم، انسان دوست دارد که بهترين دوستان خودش را در مقابل خود، خوار ببيند. دوستی بيشتر اوقات برروی تحقير و شرمساری بنا نهاده می‌شود. اين حقيقتی است قديمی که همه‌ی مردان بافکر از آن اطلاع داشته‌اند.
radmehr masoudi
من عقيده‌ی کسانی را که انتظار به‌دست آوردن پول را در قمار پوچ و نامعقول می‌شمردند سخت مسخره‌آميز می‌دانستم. به‌چه دليل قمار بدتر از راه‌های ديگر به‌دست آوردن پول است؟ مثلاً از تجارت؟ درست است که در ميان صد نفر فقط يکی می‌برد، ولی اين برای من چه اهميت دارد؟
Ahmad
آه، آدم‌های از خودراضی، اين پرچانه‌ها با چه رضايت خاطر مغرور و خودبينی حاضر بودند رأی خود را اظهار بدارند! اگر می‌دانستند که من خودم تا چه حد ننگ و رسوايی، موقعيت آن روزم را درک می‌کردم، هرگز جرئت نمی‌کردند به‌من درس بدهند، پند بدهند. آخر چه چيز تازه‌ای می‌توانستند برايم بگويند که تا آن وقت خودم درنيافته بودم؟ مسئله اين بود که همه چيز با يک گردش چرخ می‌توانست تغيير بيابد. در چنين صورتی همين اخلاق‌دان‌ها، بيش از همه کس ـ به‌اين مطلب اطمينان دارم ـ برای تبريک گفتن به‌من، يا شوخی‌های دوستانه‌ی خود پيش می‌دويدند و ديگر مثل امروز همه‌شان از من روی برنمی‌گرداندند! مرده‌شوی همه‌شان را ببرد. حالا چه هستم؟ يک صفر. فردا چه می‌توانم باشم؟ فردا چه می‌توانم باشم؟ فردا می‌توانم از ميان مردگان برخيزم و زندگانی نوينی را آغاز کنم! می‌توانم در خودم همان انسانی را بجويم که تاکنون وجود داشته است!
nataliansic
گاهی، در خارجه، روس‌ها، به‌قدری خود را در آداب و رسوم و قيود محصور می‌کنند که به‌حد افراط و بی‌اندازه، از اين که مردم چه می‌گويند و چطور نگاهشان خواهند کرد، می‌ترسند و وحشت دارند. خلاصه معروف است که غالب کسانی که ادعای اهميت و بزرگی دارند، هميشه پای خود را توی پوست گردو گذاشته‌اند! اين گونه اشخاص ريخت و صورت ظاهرِ معيّنی را که يک بار برای هميشه پذيرفته شده، بی اين که بينديشند دوست می‌دارند و بايستی غلام و منشی در مهمان خانه‌ها، در گردش‌ها و در مجالس، از آن‌ها پيروی کنند، ولی
mina trz
و اين نمونه‌های نجابت و درستکاری همه‌ی دنيا را از ديدگاه خودشان قضاوت می‌کنند و همه‌ی کسانی را که با خودشان شباهتی ندارند تکفير می‌کنند.
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
ـ معذرت می‌خواهم، من می‌دانم که شما جلف هستيد و آماده‌ی اين هستيد که خودتان را به‌قمار بکشانيد، به‌هرجهت در عين حال که من لله‌ی شما نيستم و علاقه‌ای هم ندارم که باشم، حق اين را دارم که از شما بخواهم خودتان را به‌بدنامی نکشانيد.
Fatemeh7
کسی که از گرگ می‌ترسد نبايد به‌جنگل قدم بگذارد،
Jafar Rastgoo
انسان دوست دارد که بهترين دوستان خودش را در مقابل خود، خوار ببيند.
Saeid
همان صفری که اين همه مدت پنهان شده بود و ما نزديک به‌دويست فردريک روی آن گذاشته بوديم، همين صفر در همان موقعی که او فحشش داده بود و ترکش کرده بود، بيرون آمده است، ناله‌ای کرد و دست‌هايش را با صدا به‌هم کوبيد.
آسمان
راستی هم، انسان دوست دارد که بهترين دوستان خودش را در مقابل خود، خوار ببيند. دوستی بيشتر اوقات برروی تحقير و شرمساری بنا نهاده می‌شود. اين حقيقتی است قديمی که همه‌ی مردان بافکر از آن اطلاع داشته‌اند.
Isaac Cherik
اگر قرار دعوا هم باشد فاتح بيرون آمدن از آن دعوا ارزش انسان را بالا می‌برد.
fmf
غالب کسانی که ادعای اهميت و بزرگی دارند، هميشه پای خود را توی پوست گردو گذاشته‌اند! اين گونه اشخاص ريخت و صورت ظاهرِ معيّنی را که يک بار برای هميشه پذيرفته شده، بی اين که بينديشند دوست می‌دارند و بايستی غلام و منشی در مهمان خانه‌ها، در گردش‌ها و در مجالس، از آن‌ها پيروی کنند
Baharak
و اما درباره‌ی مادربزرگ، راستی که خنده‌دارتر از اين و پست‌تر از اين چيزی نيست که هی پشت سر هم تلگراف کنند و بپرسند: «آيا مرده است؟ آيا هنوز نمرده است؟»
.
از اين که به اعمال و افکار خودم ضابطه و ملاکی اخلاقی بدهم سخت متنفر هستم.
.
او در نظر من زشت و کريه بود. دقايقی بود - (در پايان هريک از مکالمات‌مان) - که در آن‌ها من حاضر بودم نيمی از عمرم را بدهم تا بتوانم او را خفه کنم. قسم می‌خورم که اگر ممکن بود يک دشنه را آهسته در سينه‌ی او فرو کرد من با لذت و خشنودی اين کار را می‌کردم. و با وجود اين به‌شرافتم قسم می‌خورم که اگر در قله‌ی شلاگنبرگ به‌من راستی گفته بود: «خودتان را پرت کنيد»، فوراً خودم را، باز هم با خشنودی و لذت، پرت کرده بودم.
.
خودم را بيش از اندازه غصه‌دار حس می‌کردم، و رفتار من مانند کسی بود که در آب جوش سوخته باشد. حتی او را هرلحظه در خواب می‌ديدم.
.
دو سال پيش من با کسی برخورد کردم که در سال ۱۸۱۲ يک تيرانداز فرانسوی او را با تير زده بود، فقط برای اين که دلش خواسته بود تفنگش را خالی کند. اين شخص در آن وقت يک بچه‌ی ده ساله بوده است که خانواده‌اش وقت نکرده بودند مسکو را ترک کنند.
.

حجم

۱۷۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۱۷۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۳۱,۵۰۰
۳۰%
تومان