بریدههایی از کتاب قمارباز
۳٫۸
(۷۲۰)
ما، وقتی احتياج وادارمان کند با آدمهای منفور نيز ناچاريم روابطی برقرار کنيم.
ف_حسنپوردکان
کسی که از گرگ میترسد نبايد بهجنگل قدم بگذارد
ف_حسنپوردکان
میپرسيد چرا بهپول احتياج دارم؟ چه سؤالی! برای اين که پول همه چيز است!
.
حالا چه هستم؟ يک صفر. فردا چه میتوانم باشم؟ فردا چه میتوانم باشم؟ فردا میتوانم از ميان مردگان برخيزم و زندگانی نوينی را آغاز کنم! میتوانم در خودم همان انسانی را بجويم که تاکنون وجود داشته است!
اکرم ملایی
من نه تنها از هرگونه ظاهرسازی بهدورم، بلکه از هرگونه شايستگی و لياقت نيز عاریام.
Mr.Carton
آقای ژنرال، يک فرد را برای افتضاحی که هنوز بهبار نياورده است نمیشود بازداشت کرد.
ف_حسنپوردکان
تمام زندگی و حياتم را بهقمار گذاشته بودم!
ــسیّدحجّتـــ
کوشش میکردم هرچه بيشتر که ممکن است خودم را بهنفهمی بزنم
Mohammad
يک قدرت جبار و مستبد و بیحد، اگر روی يک مگس هم باشد يک نوع خوشی و لذتی دارد. سرشت انسان، جابر و مستبد است، و دوست میدارد که برنجاند
Amir Salahi
سرشت انسان، جابر و مستبد است، و دوست میدارد که برنجاند؛ و شما اين يکی را بيش از اندازه دوست میداريد.
hani
من نه تنها از هرگونه ظاهرسازی بهدورم، بلکه از هرگونه شايستگی و لياقت نيز عاریام
Mohammad
ـ آه! خارجه خارجه برای من هيچ چيز خوبی نداشت. آيا میتوانيم خانممان را زود بهمسکوی خودمان برسانيم؟ در آن جا چه نداريم؟ گلهايی که عطر میپراکنند، و اينجاها مثل آنها پيدا نمیشود. آنجا، حالا وقتی است که سيبها دارند میرسند، آنجا هوا هست، فضا هست... ولی نه، میبايست همهی اينها را برای خارجه ترک میکرديم! آه...
آواز
حالا چه هستم؟ يک صفر. فردا چه میتوانم باشم؟ فردا چه میتوانم باشم؟ فردا میتوانم از ميان مردگان برخيزم و زندگانی نوينی را آغاز کنم! میتوانم در خودم همان انسانی را بجويم که تاکنون وجود داشته است!
Mohammad
میگويند که نبايد دو بار سر يک ميز بهدنبال بخت و اقبال رفت و گذشته از اين، هامبورگ پايتخت قمار است.
نیلوفر🍀
چه ناتوان است دل انسان.
Rghaf
پس از دو هفته غيبت برگشتهام.
زیبای پاییز 🍁
آخرين باری که ما از کوه شلاگنبرگ بالا میرفتيم شما گفتيد که با يک اشارهی من حاضريد خودتان را با سر بهپايين پرت کنيد. يادتان هست که گودی پرتگاه هزار پا بود؟ عاقبت روزی خواهد رسيد که من اين اشاره را بکنم! آن هم فقط برای اينکه ببينم شما چطور بهقول خودتان وفا میکنيد، و مطمئن باشيد که از اين راه بهروحيات شما پی خواهم برد. من از شما درست برای اين نفرت دارم که مجازتان گذاشتهام و به شما خيلی اجازه دادهام و باز هم بيشتر خواهم داد. چون بهشما احتياج دارم،و چون بهشما احتياج دارم بايد فعلاً با شما مدارا کنم.
وحید.ا
آيا اين يک ايدهآل نيست؟ اين که قربانی خوشحال است از اين که با پای خودش بهقربان گاه میرود؟
ف_حسنپوردکان
ما، وقتی احتياج وادارمان کند با آدمهای منفور نيز ناچاريم روابطی برقرار کنيم.
لیاخوف
امروز يک بار ديگر از خود پرسيدم: «آيا او را دوست دارم؟» و باز يک بار ديگر نمیدانستم چه جوابی بدهم
mr_qanbari
حجم
۱۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۳۱,۵۰۰۳۰%
تومان