من نه تنها از هرگونه ظاهرسازی بهدورم، بلکه از هرگونه شايستگی و لياقت نيز عاریام
Mohammad
ـ آه! خارجه خارجه برای من هيچ چيز خوبی نداشت. آيا میتوانيم خانممان را زود بهمسکوی خودمان برسانيم؟ در آن جا چه نداريم؟ گلهايی که عطر میپراکنند، و اينجاها مثل آنها پيدا نمیشود. آنجا، حالا وقتی است که سيبها دارند میرسند، آنجا هوا هست، فضا هست... ولی نه، میبايست همهی اينها را برای خارجه ترک میکرديم! آه...
آواز
حالا چه هستم؟ يک صفر. فردا چه میتوانم باشم؟ فردا چه میتوانم باشم؟ فردا میتوانم از ميان مردگان برخيزم و زندگانی نوينی را آغاز کنم! میتوانم در خودم همان انسانی را بجويم که تاکنون وجود داشته است!
Mohammad
میگويند که نبايد دو بار سر يک ميز بهدنبال بخت و اقبال رفت و گذشته از اين، هامبورگ پايتخت قمار است.
نیلوفر🍀
آخرين باری که ما از کوه شلاگنبرگ بالا میرفتيم شما گفتيد که با يک اشارهی من حاضريد خودتان را با سر بهپايين پرت کنيد. يادتان هست که گودی پرتگاه هزار پا بود؟ عاقبت روزی خواهد رسيد که من اين اشاره را بکنم! آن هم فقط برای اينکه ببينم شما چطور بهقول خودتان وفا میکنيد، و مطمئن باشيد که از اين راه بهروحيات شما پی خواهم برد. من از شما درست برای اين نفرت دارم که مجازتان گذاشتهام و به شما خيلی اجازه دادهام و باز هم بيشتر خواهم داد. چون بهشما احتياج دارم،و چون بهشما احتياج دارم بايد فعلاً با شما مدارا کنم.
وحید.ا
پس از دو هفته غيبت برگشتهام.
زیبای پاییز 🍁
چه ناتوان است دل انسان.
Rghaf
آيا اين يک ايدهآل نيست؟ اين که قربانی خوشحال است از اين که با پای خودش بهقربان گاه میرود؟
ف_حسنپوردکان
ما، وقتی احتياج وادارمان کند با آدمهای منفور نيز ناچاريم روابطی برقرار کنيم.
لیاخوف
خيال میکردم مرا مانند مسيح انتظار میکشند، ولی اشتباه میکردم.
طاغی