بریدههایی از کتاب قمارباز
۳٫۸
(۷۲۰)
بهعنوان تذکر سادهای است و فکر میکنم که حق دارم...
کاربر ۲۳۲۸۷۲۳
من از شما درست برای اين نفرت دارم که مجازتان گذاشتهام و به شما خيلی اجازه دادهام و باز هم بيشتر خواهم داد. چون بهشما احتياج دارم،و چون بهشما احتياج دارم بايد فعلاً با شما مدارا کنم.
Sepidov
حس میکردم که او تا الان با من مثل آن امپراتريس قديمی رفتار میکند، که جلوی غلامش لخت میشد و او را هرگز مثل يک مرد تلقی نمیکرد. و بله؛ هزار دفعه میگويم، او مرا، نه مثل يک مرد، نگاه کرده است.
Sepidov
در هرصورت او، اين جنتلمن، هرگز فرمانبردار ميل پست و عاميانهی بردن نيست.
خلاصه اين که، يک جنتلمن نبايد به قمار رولت و يا به بازی «سی و چهل» جز به اندازهی يک کار وقت گذران که فقط برای سرگرم کردن و تفريح او درست شده است وقعی بنهد.
ina§
-، میشنوی؟ مرا نمیشناسد! الان مرا زير خاک هم کردهاند! هی تلگراف پشت تلگراف فرستادهاند که: «آيا مرده است؟ مرده است يا نه؟» بله، بله. من همه را میدانم! بسيار خوب، میبينی که اين زنک مهربان هنوز زنده است.
rezaat98
«پس اينطور! که اين همان کسی است که انتظار داشتند مرده باشد و بهزير خاک رفته باشد و هی ارثاش را بهدل خود نويد میدادند! ولی او همهی ما را بهخاک خواهد سپرد.
rezaat98
کافی است که انسان فقط يک بار در زندگیاش اميد بهآينده و شکيبايی داشته باشد.
Saeid
دوستی بيشتر اوقات برروی تحقير و شرمساری بنا نهاده میشود. اين حقيقتی است قديمی که همهی مردان بافکر از آن اطلاع داشتهاند
Saeid
وقتی احتياج وادارمان کند با آدمهای منفور نيز ناچاريم روابطی برقرار کنيم.
Rghaf
مرد بهراستی قادر نبود که مرا از روبهرو نگاه کند. خيلی دلش میخواست اين کار را بکند، ولی من در هر بار چنان نگاه مستقيم و خالی از احترامی بر او میدوختم که پيدا بود طاقتش را نداشت. با جملاتی پر از لغات قلنبه، و درهم پيچيده، که دست آخر سررشتهاش گم میشد، بهمن دستور داد که گردش ما بايد در محوطهی پارک انجام بگيرد و
majid naraghi
ولی ژنرال آدمی نبود که بتواند از آن سودی ببرد.
کاربر ۸۹۲۵۸۵
يک قدرت جبار و مستبد و بیحد، اگر روی يک مگس هم باشد يک نوع خوشی و لذتی دارد. سرشت انسان، جابر و مستبد است، و دوست میدارد که برنجاند
.
میدانيد که سرانجام، شما را خواهم کشت؟ نه بهعلت حسد بردن، و نه به خاطر اين که دوست داشتن شما برای من ممنوع است، نه. فقط، خيلی ساده، شما را برای اين خواهم کشت که گاهی آرزو دارم شما را با درندگی ببلعم و از بين ببرم.
.
من نه تنها از هرگونه ظاهرسازی بهدورم، بلکه از هرگونه شايستگی و لياقت نيز عاریام.
.
آيا اين يک منظرهی باعظمت نيست؟ اين است پايان افتخارآميز يک يا دو قرن رنج و مرارت و تحمل و شرافتمندی! اين است آن جايی که ثبات اخلاق و روحيات، صرفهجويی و لکلک روی بام، بهآن منتهی میشود! ديگر چه میخواهيد؟ اين نهايت درجهی آن است؛ و اين نمونههای نجابت و درستکاری همهی دنيا را از ديدگاه خودشان قضاوت میکنند و همهی کسانی را که با خودشان شباهتی ندارند تکفير میکنند.
.
همهی اينها هيچ محرک ديگری جز شرافتمند بودن ندارد. يک شرافتمندی، و نجابتِ به منتها درجه رسيده! پسر کوچکتر هم تصور میکند که بهخاطر شرافتمندی او را استثمار میکنند. آيا اين يک ايدهآل نيست؟ اين که قربانی خوشحال است از اين که با پای خودش بهقربان گاه میرود؟
.
گاهی در نگاه بيمارِ آدمی عفيف و پاک دامن، چه چيزهای زيادی را میشود خواند!
.
«مُرده را که رو بدهيد توی کفنش هم خرابی بار میآورد».
.
امروز يک بار ديگر از خود پرسيدم: «آيا او را دوست دارم؟» و باز يک بار ديگر نمیدانستم چه جوابی بدهم. يا بهتر بگويم، برای صدمين بار بهخودم جواب دادم که از او نفرت دارم.
.
چيز عجيبی بود. در صورتی که اين همه موضوع برای انديشيدن داشتم، بهتحليل احساساتی که بهخاطر پولينا در من انگيخته میشد، مشتاق بودم.
.
حجم
۱۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۳۱,۵۰۰۳۰%
تومان