بریدههایی از کتاب لبه تیغ
۳٫۹
(۲۹)
«عزیز دلم، من آدم فاسد و ضداخلاقی هستم. اگر کسی را دوست داشته باشم، اشتباهاتش هم علاقهام را به او کم نمیکند. تو هم زن بدی نیستی و در نوع خود بسیار هم باوقار و جذابی. علم به اینکه زیباییات نتیجهٔ آمیزهای بیعیب ونقص از ذوق و سلیقه و زحمت زیاد است، از لذتی که من از زیبایی تو میبرم کم نمیکند. فقط یک چیز کم داری تا فریبندگیات کامل شود.»
لبخندی زد و منتظر شد.
«مهربانی.»
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
راما کریشنا دنیا را شوخی خداوند میدانست. او میگفت مانند یک بازی است که در آن هم خوشی است و هم اندوه، هم فضیلت و هم رذیلت. اگر رنج و گناه را از این آفرینش کنار بگذاریم، دیگر ادامهٔ این بازی ممکن نیست.
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
پرسیدم چطور جهان، که تجلی ذات موجودی کامل است، میتواند آنقدر تنفرآمیز شود که یگانه هدف عقلانی انسان رهایی از بردگی آن باشد، شری گانشا پاسخ داد لذتهای جهان گذراست و فقط نامتناهی است که شادی پایدار را خلق میکند. اما ابدیبودنْ خوب را بهتر و سفید را سفیدتر نمیکند. اگر گل سرخ در نیمروز دیگر آن زیبایی سپیدهدمان را نداشته باشد، معلوم میشود زیبایی صبحگاهی او واقعی بوده. هیچچیز در دنیا پایدار نیست و اگر ما انتظاری جز این داشته باشیم، ابلهیم. اما اگر مدتزمان کوتاهی که آن را در اختیار داریم خوش نباشیم، ابلهتریم.
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
انسان فقط روح نیست، جسم هم هست. چه کسی میتواند بگوید وجود فردی من تا چه اندازه به جسم مقید و محدود شده است؟ آیا بایرون بدون پای چوبیاش بایرون میشد؟ آیا داستایفسکی بدون صرعش داستایفسکی میشد
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
آیا چیزی شگفتتر از این اندیشه وجود دارد که جهان هیچ آغاز و پایانی ندارد، ولی بیوقفه از رشد به تعادل، از تعادل به زوال، از زوال به انحلال و از انحلال به رشد میرسد و این چرخه همینطور تا ابدیت ادامه مییابد؟
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
آنان که مرا از نظر دور میدارند، کجاندیشند آنگاه که از من میگریزند، بالهای فرارشان منم تردیدکننده منم، نیز خود تردید و من همان نغمهای هستم که برهمن سرمیدهد
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
برای ازدواج هم مثل دعوا دو نفر لازم است.
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
«باور کن در بهشت خبری از این برابری لعنتی نخواهد بود.»
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
اگرچه کاتولیک نیستم، نمیدانم این حس را از کدامیک از نیاکان دورم به ارث بردهام که وقتی در مراسم عشای ربانی شرکت میکنم، آنگاه که آوای ضعیف زنگ کشیش خبر از معراج روح از خانهٔ فانی تن میدهد، ترسی آمیخته با احترام وجودم را فرامیگیرد. و حالا هم گویی باد سردی بر بدنم وزیده باشد، لرزشی تمام وجودم را فرا گرفت و از ترس و حیرت بر خود لرزیدم.
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
بیشتر فرانسویان، اگرچه در طول عمر خود همهچیز را به مسخره میگیرند، وقت مرگ ترجیح میدهند با ایمانی که جزئی از گوشت وخونشان است از در آشتی درآیند.
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
«آیا در دنیا چیزی کاربردیتر و مفیدتر از این هست که یک نفر بتواند یاد بگیرد بهترین راه زندگی چیست؟»
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
ایثار و ازخودگذشتگی میلی چنان قدرتمند است که حتی شهوت و گرسنگی در برابرش هیچند. قربانی خود را در عین تثبیت شخصیت او به ورطهٔ نابودی میکشاند. هدف مهم نیست، میتواند باارزش یا بیارزش باشد. هیچ شرابی تا این اندازه مستیآور و هیچ عشقی تا این حد خُردکننده و هیچ تباهی بدین میزان ویرانگر نیست. لحظهای که انسان از خود میگذرد، به نظر میآید بزرگتر از خدای خود است، چون خدای قادر مطلق و لایتناهی کی خود را فدا میکند؟ درنهایت میتواند تنها پسری را که به او داده شده قربانی کند.
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
شیطان حیلهگر بود و یک بار دیگر به سراغ مسیح آمد و گفت: اگر تو خفت وخواری و عذاب تاجی از خار و مرگ روی صلیب را بپذیری، میتوانی نژاد انسان را نجات دهی، چون برای انسان هیچ عشقی بزرگتر از این نیست که جانش را برای دوستانش فدا کند.
مسیح تسلیم شد. شیطان آنقدر خندید که پهلوهایش درد گرفت، چون از بدکاریهایی که نوع بشر به نام نجاتدهندهاش انجام خواهد داد خبر داشت.
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
اگر همهجا دیده نشوی، فراموش میشوی؟»
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
«با هیچکس پیکار نکردم، چون کسی را شایستهٔ پیکار با خویش نیافتم.
نخست به طبیعت عشق ورزیدم و آنگاه به هنر.
هردو دستم را با آتش زندگی گرم کردم.
آن گرما فرومینشیند و من نیز مهیای رفتنم.»
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
شالودهٔ یک زندگی خوشبخت زناشویی برپایهٔ همبستگی منافع مالی استوار است
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
زن خوب کسی است که هم به فکر جیب خودش باشد و هم به فکر جیب مردش.
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
شاید هیچوقت عاشق او نبودم، ولی بدون عشق هم میتوان خوشبخت زندگی کرد
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
مثل کسی بود که میخواست پرتو آفتاب را در دستان خود بگیرد، اما گریز نور از میان انگشتهایش او را سرخورده و ناامید کرده بود.
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
تقلب، تلخی و خشونت او عصیان ارادهاش بود در برابر ــ نمیدانم شما چه اسمی روی آن میگذارید ــ در برابر حس تقدسی که در وجودش ریشه دوانیده بود، دربرابر اشتیاق برای رسیدن به خدا، حسی که او را به وحشت میانداخت و درعین حال وجودش را یکسره تسخیر کرده بود.
کاربر ۱۰۷۶۰۲۷
حجم
۳۷۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۷۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان