بریده‌هایی از کتاب هر دو در نهایت می میرند

بیشترین چیزی که دلم برایش تنگ شود فرصت‌های ازدست‌رفته برای واقعاً زندگی کردنِ

زندگی کردن نادرترین اتفاق جهان هستی است. بیشتر مردم فقط وجود دارند، همین.

زندگی کردن نادرترین اتفاق جهان هستی است. بیشتر مردم فقط وجود دارند، همین.

هیچ کس نمی‌خواهد بمیرد. حتی کسانی که می‌خواهند به بهشت بروند هم حاضر نیستند بمیرند. با این حال، مرگ مقصد مشترک همهٔ ماست. هیچ کس تاکنون نتوانسته از چنگ آن فرار کند و باید هم این‌گونه باشد، چون مرگ به احتمال خیلی زیاد، بهترین ابداع زندگی بشر است. مرگ سفیر تغییر و تحول است. کهنگی را از میان می‌برد و تازگی را جایگزین می‌کند. استیو جابز

گاهی وقت‌ها، حقیقت رازی است که آن را از خودت هم مخفی می‌کنی، چراکه زندگی با یک دروغ، ساده‌تر است.

همه چیز امروز تمام می‌شد و هیچ کاری از من برنمی‌آمد.

اگر دوستانم از تعداد انگشتان دستم بیشتر بودند، بهتر بود.

جای کشتی در بندرگاه امن است، اما این آن چیزی نیست که کشتی‌ها برای آن ساخته شده باشند. جان ای. شِد

گاهی وقت‌ها، حقیقت رازی است که آن را از خودت هم مخفی می‌کنی، چراکه زندگی با یک دروغ، ساده‌تر است.

جای کشتی در بندرگاه امن است، اما این آن چیزی نیست که کشتی‌ها برای آن ساخته شده باشند.

همه چیز داره منقرض می‌شه، همه و همه چیز می‌میرن. انسان‌ها مزخرف‌ان، پسر.

از خیابان می‌گذرم، اما این بار، دستی نیست که من را نگه دارد.

بیرون، همسایگانی جمع شده بودند. متیو چیزی درباره‌شان تعریف نکرده بود. خیلی چیزها بود که هنوز فرصت تعریفشان را پیدا نکرده بود،

شاید یه روز زندگی کردن بهتر از یه عمر زنده موندنِ اشتباه باشه."

اگر دنبال چیزهایی که دوست داریم نریم، چیزی جز حسرت برامون نمی‌مونه.

تمام زندگی‌ها درس نیست، اما در هر زندگی، درس‌هایی وجود دارد.

فرق بزرگی وجود دارد بین زندگی بدون ترس، مثل همانی که بالآخره موفق به انجامش شدم، و ترسیدن از چیزی موقع زندگی کردن.

نمی‌توانم به تو بگویم که چگونه بدون من، زنده بمانی. نمی‌توانم بگویم چگونه برایم عزاداری کنی. نمی‌توانم تو را قانع کنم که اگر سالگرد مرگم را فراموش کردی یا حتی اگر روزها و هفته‌ها گذشت و یادی از من نکردی، عذاب وجدان نداشته باشی. اما دلم می‌خواهد تو زندگی کنی.

وقت زیادی تلف کردم و خوش‌گذرانی‌های زیادی را از دست دادم، فقط به این دلیل که به چیزهای اشتباهی اهمیت می‌دادم.

فرقی هست بین پریدن از روی صخره و خوش گذراندن. وقتی از روی صخره می‌پری، دیگر راه برگشتی نداری، نمی‌شود میان زمین و هوا، همه چیز را متوقف کرد و به عقب برگرداند. اما خوش گذراندن در چنین جاهایی و جلوی روی غریبه‌ها، شجاعت و روی خاصی را می‌طلبد.