بریدههایی از کتاب هر دو در نهایت می میرند
۴٫۰
(۹۴۱)
پایان برای من زندگیای بود که امروز کردیم، اینکه نخواستم کسی باشم که از دنیا و آدمهای توش میترسه.
غزل
آدمها فکر میکنن برای کارهایی که دوست دارن، همیشه وقت دارن و لذت داشتههاشون رو نمیبرن، حتی حرفهاشون رو هم بههم نمیگن و صبر میکنن. اما من فهمیدم که ما آدمها واقعاً وقتی برای منتظر شدن و تلف کردن نداریم.
غزل
فرق بزرگی وجود دارد بین زندگی بدون ترس، مثل همانی که بالآخره موفق به انجامش شدم، و ترسیدن از چیزی موقع زندگی کردن.
غزل
آدمها فکر میکنن برای کارهایی که دوست دارن، همیشه وقت دارن و لذت داشتههاشون رو نمیبرن، حتی حرفهاشون رو هم بههم نمیگن و صبر میکنن. اما من فهمیدم که ما آدمها واقعاً وقتی برای منتظر شدن و تلف کردن نداریم.
کاربر ۳۷۸۲۸۴۳
این مرگ نیست که انسان باید از آن بترسد، ترس واقعی از هرگز زندگی نکردن است.
غزل
هیچ کس نمیخواهد بمیرد. حتی کسانی که میخواهند به بهشت بروند هم حاضر نیستند بمیرند. با این حال، مرگ مقصد مشترک همهٔ ماست. هیچ کس تاکنون نتوانسته از چنگ آن فرار کند و باید هم اینگونه باشد، چون مرگ به احتمال خیلی زیاد، بهترین ابداع زندگی بشر است. مرگ سفیر تغییر و تحول است. کهنگی را از میان میبرد و تازگی را جایگزین میکند.
استیو جابز
Nastaran
این مرگ نیست که انسان باید از آن بترسد، ترس واقعی از هرگز زندگی نکردن است.
■delibal■
حیف که زندگی به ما اجازهٔ برگرداندن عقربههایش را نمیدهد، کاش وقتی که به زمان بیشتری نیاز داشتیم، دنیا مثل ساعت بود.
■delibal■
خاطرات میتوانند انسانها را جاودانه کنند تا وقتی کسی باشد که دلش بخواهد آنها را بشنود و تعریف کند
■delibal■
به خودم سخت میگیرم. خودم را عقب نگه میدارم. سالها از زندگیام را صرف احتیاط برای زنده ماندن کردم تا بلکه زندگی طولانیتری داشته باشم و ببینید این روش من را به کجا رسانده است. در خط پایان هستم و هرگز لذت مسابقه دادن را تجربه نکردم.
غزل
جای کشتی در بندرگاه امن است، اما این آن چیزی نیست که کشتیها برای آن ساخته شده باشند.
p.kameli
وقتی عمیقتر فکر میکنم، از شرکت کردن در جشنی داخل واگن قطار بدم نمیآید. مسئله ترسی است که از ناامید کردن دیگران و ساختن تصویر یک احمق در ذهن دیگران دارم، ترسی که همیشه بر علاقهام پیروز میشود.
غزل
مطمئنم هر دو نفری که با هم رابطه دارند ـ چه در مدرسه، چه در شهر، چه در آنور دنیا ـ با هم، سر چیزهای کوچک و بزرگ، مشکل پیدا میکنند، اما آنهایی که به هم نزدیکترند راهی برای حل مشکلاتشان پیدا میکنند.
nikaty
نقطهٔ پایان ما مشخص است. مهم نیست چند بار چپ و راستمان را نگاه کنیم. مهم نیست بهخاطر ترس به چتربازی نرویم، هر چند بهمعنای آن باشد که هرگز فرصت پرواز مثل اَبَرقهرمانهای محبوبم را پیدا نکنیم. مهم نیست موقع عبور از کنار دار و دستههای خلافکار در محلهای بد، سرمان را پایین بگیریم.
مهم نیست چگونه زندگی کنیم، هر دو، در نهایت، میمیریم.
غزل
این مرگ نیست که انسان باید از آن بترسد، ترس واقعی از هرگز زندگی نکردن است.
کاربر ۷۴۸۸۶۹۵
اما بیشترین کسی که دلم برایش تنگ میشود متیوی آینده است، کسی که شاید کمی خجالتش میریخت و بهتر زندگی میکرد. تصورش خیلی سخت است، اما به نظرم، متیوی آینده سعی میکرد چیزهای جدیدی را تجربه کند، مثل راه انداختن دود و دم با دوستان، گرفتن گواهینامهٔ رانندگی و رفتن به پورتوریکو با هواپیما و پیدا کردن ریشههای خانوادگیاش. شاید با کسی آشنا میشد و عاشقش میشد. شاید برای دوستانش پیانو میزد و جلویشان میخواند
غزل
اما مهم نیست چه انتخابی بکنیم ـ تکی یا با هم ـ نقطهٔ پایان ما مشخص است. مهم نیست چند بار چپ و راستمان را نگاه کنیم. مهم نیست بهخاطر ترس به چتربازی نرویم، هر چند بهمعنای آن باشد که هرگز فرصت پرواز مثل اَبَرقهرمانهای محبوبم را پیدا نکنیم. مهم نیست موقع عبور از کنار دار و دستههای خلافکار در محلهای بد، سرمان را پایین بگیریم.
مهم نیست چگونه زندگی کنیم، هر دو، در نهایت، میمیریم.
کرم کتاب
پنج سال بعد، قاصد مرگ به وجود آمد و ناگهان، همه مراسم ختم خود را تجربه کردند. پیدا کردن زمانی برای خداحافظی قبل از مرگ، فرصت فوقالعادهای است، اما بهتر نیست این زمان را به زندگی کردن اختصاص بدهیم؟
کاربر عادی
شاید! به نظرم، بیشترین چیزی که دلم برایش تنگ شود فرصتهای ازدسترفته برای واقعاً زندگی کردنِ زندگیام باشد
sahebzadeh
زندگی کردن نادرترین اتفاق جهان هستی است. بیشتر مردم فقط وجود دارند، همین.
کاربر ۲۰۷۲۴۱۵
حجم
۲۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان