بریدههایی از کتاب هر دو در نهایت می میرند
۴٫۰
(۹۴۱)
گاهی وقتها، حقیقت رازی است که آن را از خودت هم مخفی میکنی، چراکه زندگی با یک دروغ، سادهتر است.
Hamid
آدمها فکر میکنن برای کارهایی که دوست دارن، همیشه وقت دارن و لذت داشتههاشون رو نمیبرن، حتی حرفهاشون رو هم بههم نمیگن و صبر میکنن. اما من فهمیدم که ما آدمها واقعاً وقتی برای منتظر شدن و تلف کردن نداریم.
sarina rezaee
هاوئی در عین حال، میدانست فکرش از سر استیصال است، اما نمیتوانست باور کند که پدر و مادرش بدون او، به زندگیشان ادامه دهند. آنها همین الآنش هم، بدون او زندگی میکردند و تنها، نظارهگر زندگیاش از راه دور بودند
sarina rezaee
هیچ کس برای همیشه به زندگی ادامه نمیدهد، اما میراثی که از خودمان به جا میگذاریم ما را برای دیگران زنده نگه میدارد.
sarina rezaee
این مرگ نیست که انسان باید از آن بترسد، ترس واقعی از هرگز زندگی نکردن است.
🌱ehsan
تصور زندگی آینده مطمئناً کافی نیست و باید چیزهای بیشتری وجود داشته باشد. نمیتوانم همینطور بنشینم و برای آینده، رؤیاپردازی کنم. باید خطر کنم و آیندهٔ دلخواهم را بسازم.
sarina rezaee
آدمها فکر میکنن برای کارهایی که دوست دارن، همیشه وقت دارن و لذت داشتههاشون رو نمیبرن، حتی حرفهاشون رو هم بههم نمیگن و صبر میکنن. اما من فهمیدم که ما آدمها واقعاً وقتی برای منتظر شدن و تلف کردن نداریم. اگر دنبال چیزهایی که دوست داریم نریم، چیزی جز حسرت برامون نمیمونه.
Jasmine
چقدر زندگی و بزرگ شدن، برای مردن، مزخرف است. بله، ما زندگی میکنیم، یا بهتر است بگویم حداقل این فرصت به ما داده میشود تا زندگی کنیم، اما گاهی وقتها، زندگی بهخاطر ترسهایش، سخت و پیچیده میشود.
🌱ehsan
"اما به نظرت، بهتر نبود اگه ما خودمون میدونستیم که مردیم، اون وقت مجبور نبودیم اینهمه با ترس و لرز، امروز رو بگذرونیم؟"
روفوس گفت: "نه." و با دوچرخهاش مجسمهٔ یک بچهٔ فرشته را دور زد. "این هدف اصلی رو زیر سؤال میبره. قراره به نظر واقعی بیاد و خطر باید تو رو بترسونه و خداحافظی کردن باید سخت باشه، وگرنه بیارزش میشه، میشه یه چیزی توی مایههای لحظهات رو بساز. اگه درست زندگی کنی، یه روز هم بسه. اگه بیشتر از اون بمونیم، تبدیل میشیم به روح و میریم سراغ شکار و کشتن آدمها، هیچ کس این رو نمیخواد."
sarina rezaee
مهم نیست چه انتخابی بکنیم ـ تکی یا با هم ـ نقطهٔ پایان ما مشخص است. مهم نیست چند بار چپ و راستمان را نگاه کنیم. مهم نیست بهخاطر ترس به چتربازی نرویم، هر چند بهمعنای آن باشد که هرگز فرصت پرواز مثل اَبَرقهرمانهای محبوبم را پیدا نکنیم. مهم نیست موقع عبور از کنار دار و دستههای خلافکار در محلهای بد، سرمان را پایین بگیریم.
مهم نیست چگونه زندگی کنیم، هر دو، در نهایت، میمیریم.
zohreh
احمقانه است که فکر کنم توی یه کابوس گیر کردم؟ همیشه فکر میکردم بقیه شلوغش میکنن که توی لحظات سخت، پای کابوس رو وسط میکشن و میگن: وای مثل یه کابوسه. جدی میگم. واقعاً این حسیه که بعد از اتفاقات بد زندگی به آدم دست میده؟ نمیدونم دلم میخواست بهجاش چی بگن، اما حالا میتونم بگم که حق با اونها بود. بذار همه فکر کنن حرفم تکراریه، اما دلم میخواد از این کابوس بیدار شم. اگه نمیتونم بیدار شم، دلم میخواد برای همیشه خواب بمونم و این فرصت رو داشته باشم که رؤیای اتفاقهای زیبا رو با تو ببینم، مثل وقتهایی که به من، برای خودم، نگاه میکردی و نه این ماهگرفتگی مسخرهٔ روی صورتم.
zohreh
کسایی رو که دوستشون دارین پیدا کنین و جوری زندگی کنین که انگار هر روز خودش یه زندگی تازه است.
Siavash
ممکن است نتوانم درمان سرطان را پیدا کنم یا معضل گرسنگی در سطح جهان را رفع کنم، اما همین مهربانیهای کوچک میتوانند راه درازی بروند.
Mizuki
جای کشتی در بندرگاه امن است، اما این آن چیزی نیست که کشتیها برای آن ساخته شده باشند.
🌱ehsan
اما نجات پیدا کردن بهم نشون داد که بهتره زنده باشی و بگی کاش مُرده بودم تا اینکه در حال مردن باشی و آرزو کنی کاش تا ابد زنده بمونی. اگه قراره همهٔ توانم رو بذارم و خودم رو عوض کنم، تو هم باید تا دیر نشده، همین کار رو بکنی، رفیق. باید بری دنبالش."
Ghazal
مهم نبود کی این اتفاق میافتاد، همهٔ ما پایان خودمان را داشتیم. هیچ کس برای همیشه به زندگی ادامه نمیدهد، اما میراثی که از خودمان به جا میگذاریم ما را برای دیگران زنده نگه میدارد
pegah
هیچ کس نمیخواهد بمیرد. حتی کسانی که میخواهند به بهشت بروند هم حاضر نیستند بمیرند. با این حال، مرگ مقصد مشترک همهٔ ماست. هیچ کس تاکنون نتوانسته از چنگ آن فرار کند و باید هم اینگونه باشد، چون مرگ به احتمال خیلی زیاد، بهترین ابداع زندگی بشر است. مرگ سفیر تغییر و تحول است. کهنگی را از میان میبرد و تازگی را جایگزین میکند.
pegah
"دنیا هیچ وقت جای امنی نبوده، این رو سر کریستین و خیلی آدمهای دیگهای که روزانه میمیرن، خوب فهمیدیم. اما باید بهت نشون میدادم که بعضی خطر کردنها ارزشش رو داره."
pegah
انگار که سالهاست او را ندیدم. خیلی سریع، در آغوشم گرفت، انگار که من را از ماشینی در حال غرق شدن، نجات داده بود یا از هواپیمایی افتاده بودم و او مرا در هوا گرفته بود. با آغوشش، همه چیز را به من گفت ـ تمام تشکرهایش، دوستت دارمهایش، معذرتخواهیهایش... همه چیز و همه چیز را گفت
pegah
زندگی را نباید تنها زندگی کرد، حتی در روز آخر.
pegah
حجم
۲۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان